۱ | ||
۲ | ||
۳ | ||
۴ | ||
۵ | گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره ثبت و بیان خاطرات شهدا | |
۶ | حضرت آیتالله خامنهای: «من میگویم ایران قوی باید ورزش قوی داشته باشد. ما شعار «ایران قوی» دادهایم دیگر؛ ورزش ایران قوی باید یک ورزش قوی باشد. قوّت ورزش به چیست؟ اتّخاذ تدابیر درست در انتخاب مربّی، در ترکیب تیمهای ملّی در همهی رشتهها، در مراقبت جدّی از بُروز آفت در ورزش؛ مراقب باشند که در ورزش کشور آفت به وجود نیاید. «آفت» یعنی چه؟ یعنی فساد اقتصادی، یعنی تشکیل مافیاهای ورزشی در داخل، یعنی آفتهای اخلاقی برای ورزشکاران پاکیزه و پاکدامن ما؛ اینها باید مراقبت بشود.» ۱۴۰۲/۰۹/۰۱ | |
۷ | حضرت آیتالله خامنهای: «در اعتصام به حبلالله، میتوان تکتک به حبلالله اعتصام پیدا کرد، این را اسلام توصیه نمیکند؛ وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعًا؛ همه با هم به حبل الهی تمسّک کنید، با هم باشید. ۱۳۹۴/۰۴/۲۷ | |
۸ | حضرت آیتالله خامنهای: ««حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» همیشه به معنای تفنگ به دست گرفتن نیست؛ به معنای درست اندیشیدن، درست سخن گفتن، درست شناسایی کردن، دقیق به هدف زدن است. یعنی با هر کسی که با جبههی امام حسین علیهالسلام میجنگد، میجنگم: در دوران شمشیر و نیزه یک جور و در دوران اتم و هوش مصنوعی یک جور دیگر... کارزار میان جبههی حسینی و جبههی یزیدی تمامنشدنی است.» ۱۴۰۳/۶/۴ | |
۹ | حضرت آیتالله خامنهای: ««حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» همیشه به معنای تفنگ به دست گرفتن نیست؛ به معنای درست اندیشیدن، درست سخن گفتن، درست شناسایی کردن، دقیق به هدف زدن است. یعنی با هر کسی که با جبههی امام حسین علیهالسلام میجنگد، میجنگم: در دوران شمشیر و نیزه یک جور و در دوران اتم و هوش مصنوعی یک جور دیگر... کارزار میان جبههی حسینی و جبههی یزیدی تمامنشدنی است.» ۱۴۰۳/۶/۴ | |
۱۰ | کارهای مهدی آذریزدی یک فرق اساسی با بقیه داشت. این که آذریزدی هیچ چیزی از خودش ننوشت. مهدی آذریزدی هرچه نوشت، بازنویسی ادبیات کهن ما بود. مجموعهای که او با عنوان «قصههای خوب برای بچههای خوب» آماده کرد، بازنویسی قصههایی بود که هم پدر و مادرها هم قبلا شنیده بودند. | |
۱۱ | پنجشنبه فیروزهای رمان مسئلهمندی است و آنچه در بین سطور آن نمایان میشود این است که نویسنده برای روایت یک سبک زندگی دینی در دل زندگی محاصره شده با مظاهر مدرنیته، انگیزه و دغدغه داشته است. | |
۱۲ | کتاب، پر از جزئیاتی قوی و مستند از این دو سالِ پر از تلاشِ آقا حسن است؛ از روزهایی که به سوریه و لیبی رفت تا با دانش موشکی برگردد. از روزهایی که برای جنگ با دنیا در تقلا بود. او، یک نفر بود اما از تنهایی راه، وحشت نمیکرد. انگار که قدرتش را و ایمانش را از منبعی ورای تمام منابع امید در دنیا میگرفت. | |
۱۳ | خانم مریم برادران، در آستانهی هیاهوی روزگارِ فراموشی، با کتاب «نا»، شهید سید محمدباقر صدر را در ۲۱۶ صفحه، دوباره برای ما زنده میکند و از صبر برایمان میگوید. او چون نویسندهای تشنه، صفحه به صفحهی هر منبعی را برای دانستن از این سید نابغه میخوانَد. | |
۱۴ | ||
۱۵ | مستند « آهنگ قدمها » ماجرای گامهایی که اگر صدایشان به گوش تمام زمین برسد، جهان را به تنها آرزویش،خواهند رساند. | |
۱۶ | به درّه رفتیم و دیدیم خانههایی که در آنجا ساخته بودند، همه خراب شده است. آنجا بودیم که دیدیم یک خانوادهی بلوچ _ چند زن و یک مرد و چند کودک _ از دور بهطرف ما میآیند. بر دستان مرد، کودکی خوابیده بود و زنان گریه و زاری میکردند. وقتی نزدیک شدند، فهمیدیم کودک مرده است. این صحنه مرا عمیقاً تکان داد و با صدای بلند گریستم. | |
۱۷ | «چرا!؟»؛ روایتی برای اندیشیدن | |
۱۸ | ||
۱۹ |