- ب ب +

حکمت عامه یا گنج روان

ضرب‌المثل‌ها یا امثال، سرمایۀ گرانقدر و میراث گرانبهای پیشینیان برای آیندگان است. هیچ دانشمند فرزانه‌ای نیست که گذارش به این مجموعۀ عظیم و رنگارنگ بیفتد و شیفتۀ زبان و معانی‌ نهفته در آن نشود.
 این جمله‌های کوتاه، عصارۀ صدها سال تجربه و اندیشۀ میلیون‌ها انسان است. صیقل‌خوردگی و ادبیات قوی و مردمی امثال، گاهی پهلو به پهلوی فاخرترین سروده‌های نوابغ می‌زند. این میراث گران‌مایه را به‌حق «حکمت عامه» نامیده‌اند و من «گنج روان» نیز می‌خوانم؛ یعنی گنجی که پای‌بست کتاب‌ها و کتاب‌خانه‌ها نیست و همچون سکه‌های رایج در کوچه و خیابان است.
امثال، چند ویژگی مهم دارند:
1. معمولا سر و صاحب ندارند و جزء اموال عمومی محسوب می‌شوند. بنابراین هر کس می‌تواند در آنها دست ببرد و آنها را آن‌گونه که می‌خواهد ویرایش‌ کند. ذوق عامه نیز بهترین ویرایش را می‌پذیرد. بدین ترتیب، امثال در طول صدها سال، پیوسته صیقل می‌خورند و گویاتر و نغزتر می‌شوند. سعدی و حافظ و مولوی و خیام و ده‌ها نابغۀ دیگر، شماری‌اندک از خیل ویراستاران ضرب‌المثل‌ها هستند. آنان گاهی با تغییری اندک در این جملات و جاسازی آنها در اشعارشان، ویراستی نو از آنها به دست می‌دهند. بسیاری از مَثَل‌هایی که ما گمان می‌کنیم ساختۀ سعدی یا نظامی یا حافظ است، در واقع ویراستۀ آنها است. مثلا «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز»، پیش از سعدی نیز بوده است؛ اما نه به این پرداختگی و موزونی؛ چنانکه خود او صورتی دیگر از این مثَل را در گلستان آورده است: «نیکویی کن و در آب انداز که روزی بر دهد.» در اندرزنامه‌های پیش از اسلام نیز بدین گونه آمده است: «نیکی کن، آنگه به جیحون فکن.» مصرع «آواز دهل شنیدن از دور خوش است» در رباعی مشهور خیام، همین سرنوشت را دارد. نیز گزین‌گویۀ «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» که شبیه آن در مثنوی آمده است، پیش از مولانا بوده و پس از او نیز ویرایش شده و سرانجام این شکل و شمایل را یافته است که حتی زیباتر از بیان مولانا در مثنوی است.
2. زبان اکثر مَثَل‌ها، تصویری و انضمامی است، نه تفهیمی و انتزاعی. مثلا پیروزی راستی و درستی را بر کژی و کاستی، این‌گونه به تصویر می‌کشند: «بار کج به منزل نمی‌رسد.» این جمله، فقط یک تصویرسازی ادیبانه نیست؛ فیلمی مستند از هزاران سال زیست اجتماعی انسان‌ها است. مهارت تصویرسازی را‌ در مَثل‌های زیر ببینید.
«استخوان لای زخم نمی‌گذارند.»
«هر گردی گردو نیست.»
«من میگم نره تو میگی بدوش؟!»
«دست شکسته وبال گردن است.»
«شترسواری دولا دولا نمیشه.»
«شتر خوابیده از خر ایستاده، بزرگ‌تر است.»
3. بسیاری از مَثَل‌ها، بین المللی است. بنابراین امثال، منطقۀ آزاد فرهنگی است؛ مانند مناطق آزاد تجاری برای کالاهای صنعتی جهان.
4. کلمۀ بیکار یا کم‌کار در مَثَل‌ها وجود ندارد؛ بلکه هر کلمه، بخشی از بار معنا را بر دوش می‌گیرد و زائد نیست. بنگرید:
«مرغ همسایه، غاز است.»
«زبان سرخ، سر سبز می‌دهد بر باد.»
«به روباه گفتند کو شاهدت؟ گفت: دُمم.»
«وای به روزی که بگندد نمک.»
5. سالم‌ترین، چابک‌ترین و زنده‌ترین زبان را در ادبیات امثال می‌توان دید. به همین دلیل، انس با آنها قلم و ذوق نویسنده را قوت می‌بخشد. رمان «شوهر آهو خانم» نوشتۀ علی‌محمد افغانی، نمونه‌ای موفق برای آمیزش امثال با زبان نوشتاری است.
6. بیشتر امثال، حکایت یا داستانی را پشت سر دارند و این پشتوانه، بر نیرو و هیجان آنها می‌افزاید.
7. یکی از بهترین و کوتاه‌ترین راه‌ها برای آشنایی با فرهنگ مردم کشوری، مطالعۀ امثال و عبارات سائر در میان آنها است.
8. برخی مَثَل‌ها در عین سادگی، ژرفایی ناپیدا دارند؛ مانند نوک کوهی که از دریایی ژرف بیرون زده است. مثلا آشنایان با فلسفه می‌دانند که جملۀ «بد آن است که نباشد»، چه بار سنگینی از معنا و حکمت را بر دوش می‌کشد. این جمله، در علم ارتباطات نیز شاه‌کلید است؛ چون اطلاع‌رسانی را دربارۀ هر چیزی لازم می‌شمارد؛ مگر آنچه وجود ندارد. امثال زیر نیز از این دست است:
«هر طنابی از نازکی پاره می‌شود؛ طناب ظلم از ضخیمی.»
«عقل سالم در بدن سالم است»،
«عیب خود دانستن، غیب دانستن است.»
«زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند.»
«دروغگو کم‌حافظه است.»
 
هنر امثال را گفتیم، از عیب آن هم غافل نباشیم. عیب بزرگ ضرب‌المثل‌ها، این است که گاهی جایگزین استدلال می‌شوند. امثال، ماهیت خطابی و اقناعی دارند و نباید جای دلیل و برهان را بگیرند. کاردکرد اصلی آنها در اقناع و مفاهمه است، نه در احتجاج و مناظرۀ علمی.
عیب دیگر مَثَل‌ها، محتوای ناصواب برخی از آنها است که شرحی دیگر دارد. بگذار تا وقت دگر.
 
رضا بابایی