در تنگنای «هست» و «است»
«شما متعهد به عمل به وعدههایتان هستید»
احتمالا همه میدانیم جملهای که در بالا آمد غلط است. «هست» از مصدر «بودن» به معنای بهره داشتن از هستی یا همان وجود داشتن است. این نکته را بوعلی نیز در دانشنامهی علایی ذکر کرده و به درستی «هستی» را معادل «وجود» قرار داده است (وجود خود واژهای جعلی است از ریشهی «وجد» به معنای یافتن که عربها به هنگام ترجمهی آثار فلسفی یونان برای واژهی نامأنوسی به معنای بودن یا هستن جعل کردند (τὸ ὄν) )
اما مشکل آنجاست که در فارسی شکل گذشتهی این فعل (بودن) دو معنی را بیان میکند: وجود داشتن و برقراری نسبت. مانند این دو مثال:
کریم آقامون بود. (حاضر بود، وجود داشت)
آن روز کریم آقامون خوش اخلاق بود. (اینجا ما خوش اخلاق بودن را به کریم آقا نسبت دادهایم و بهره داشتن از هستی از آن برنمیآید.)
این مصدر اما در حالت مضارع به دو صورت در میآید: هست و است. یکی به معنای وجود داشتن و دیگری برای برقرار نسبت. به خیالم میرسد، شاید این تفاوت گذاری در حالت مضارع و نبود آن در حالت گذشته از آن رو باشد که وجود داشتن یا نداشتن در حال است که اهمیت دارد. چون کسی یا چیزی گذشته شد، دیگر هست و نیستش کمتر مهم است؛ چراکه موجودات همه گذشته میشوند و تنها آن نسبتها که از خود ساختهاند اهمیت مییابند. اینها البته همه خیالات من است. حاصل این تفاوت مثال زیر است:
کریم آقامون هست.
امروز کریم آقامون خوش اخلاق است. (در اینجا کاربرد «هست» به جای «است» غلط است)
گفتنی است این مسأله در دو زبان هندوروپایی دیگر، یعنی انگلیسی و آلمانی که من دست و پا شکسته میدانم، وجود ندارد. یعنی حالت مضارع فعل نیز همان دو معنی را ایجاد میکند. آنها در خصوص حالت مضارع فعل نیز این سردرگمی را دارند و به همین خاطر آنها غالبا عطای اطلاق هستی را به لقایش میبخشند و فعل را بیشتر در همان معنای اطلاق نسبت به کار میبرند. پس چون بخواهند بر هستیِ یک چیز تأکید کنند، فعلی جعلی را از ریشهی واژهی لاتین «اگزیست» بر نهاد حمل میکنند (مانند استفادهای که ما از «وجود داشتن» میکنیم). مثال:
The man exists. / Der Mann existiert.
شیوهی دیگرشان نیز آن است که با اضافه کردن «آنجا» میان کاربرد اصلی فعل بودن و مقصود خود تفاوت میگذارند که خود حکایت دیگری است و معنای مورد نظر را به صورت دقیق نمیرساند. مطابق تجربهی من یک دلیل اینکه ایرانیها فلسفهی هایدگر را این سان راحت -و از وجهی سادهتر از آلمانیها- میفهمند، همین تفاوتگذاری میان «هست» و «است» در فارسی است که سبب میشود مخاطبان فارسیزبان در فهم اندیشهی هایدگر کمتر سردرگم شوند.
دردسر اما آنجاست که بخواهیم این دو فعل را در حالتی جز مفرد غایب به کار بریم. یعنی بگوییم «هستیم» و آن دیگری؟ «است» را که نمیشود صرف کرد. شاید چون ما «است» را در حالت ماضی نقلی افعال به کار میبریم (علی رفته است) و در حالاتی جز مفرد غایب آن را به صورت شناسه به کار میبریم (تو و علی رفتهاید).
حال بازگردیم به مثال اول. پس به قاعده صورت درست جملهی اول میشود «شما متعهد به عمل به وعدههایتانید». این راه حل ظاهرا و در بسیاری موارد درست است، مخصوصا برای جملاتی که مسند در آن کوتاه باشد (مثال: شما از شکست تیمتان شادمانید؟)، اما در برخی مواد که مسند طولانی و جمله نسبتا پیچیده شود، گاه زیاده محاورهای و ناخوشایند میشود و اگر در کار نوشتن متنی جدی باشیم، نوشتار را از نفس میاندازد. نتیجه آن میشود که هرکس هرطور صلاح بداند، «هست» و «است» و شناسههای صادر از آن را مغلوط به کار میبرد و همین میشود که گاه به جملات زنندهای چون «امروز هوا سرد هست» برمیخوریم.
باری، این چند ماه که تحولات افغانستان را مرور میکردم و به صحبت فارسی زبانان آن سامان گوش میدادم، متوجه شدم آنها «است» را صرف میکنند. مثلا میگویند: تمام کسانی که از حکومت طالبان راضی استند، در جنایاتشان سهم دارند» (البته گمان میکنم -و مطمئن نیستم- آنها «است» را در هر دو معنای یاد شده به کار میبرند). از آنجا که مرجعیت زبانی را یک طرفه نمیدانم، این نکته را از گویش آنان آموختم و فکر میکنم بتواند به نحوی درست مشکل ما را برطرف کند. به جایی برنمیخورد اگر ما نیز فعل «است» را صرف کنیم تا تمایز «هست» و «است» روشن باشد. در آغاز شاید قدری نامأنوس به نظر رسد، اما به گمان من -در کنار استفاده از شناسههای ماضی نقلی؛ آنچه گفته شد و ایرادش نیز- بهترین راه است برای رفع این ابهام. بدین ترتیب:
شما هستید.
شما متعهد به عمل به وعدههایتان استید.
من خود از این تمایزگذاری در صرف «هست» و «است» استفاده میکنم و مدتی است بدین سیاق مینویسم. شما هم بیازمایید، شاید دردسرتان کم شد.
علی حجازی از بلاگ تلویحات