خواناترین شیوه نگارش
خواناترین شیوه نگارش شیوهایست که از همه رایجتر است و در نتیجه برای مخاطب آشناتر. هر نوآوری املایی شخصیای از طرف شما در جهت خواناتر کردن نوشتههایتان نهایتا به ناخواناتر شدن نوشتههایتان خواهد انجامید.
قضیه از این قرار است که سرعت و روانی خواندن بیش از هر چیز متکی بر عادت و خودکار شدن فرآیندهاست است. یک کودک تازهکار اول حروف را تشخیص میدهد بعد ترکیبهایشان را بعد کلمات را و بعد جملات را. اما برای یک خواننده باتجربه شکل کلی کلمات و حتی ترکیبهایشان در ذهن ذخیره شدهاند.
خیلی از ما توجه کردهایم که یک خواننده باتجربه فارسیزبان با دیدن جمله مکتوب «دیروز به دوستم تولدش را تبریک گفتم» حروف را جدا جدا نمیخواند بلکه شکل کلمات را میشناسد. اما این تمام ماجرا نیست. ما حتی ترکیبها را هم از قبل میشناسیم.
دیدن «تولد» و «تبریک» در یک بافت فهم هردو را سریعتر میکند. حرف اضافه «به» هم با «تبریک» و «گفتم» چنین رابطهای دارد. شبکهای از عادتهای املایی، نحوی، و معنایی خواندن سریع و روان را شکل میدهند.
سریع بودن چنین فرآیند سطحبالایی محتاج آن است که تمام اجزای سطح پایین از طریق عادت خودکار شده باشند.
عرض من این است که با توجه به این سازوکار، هر عاملی که از خودکار بودن فرآیندهای سطحپایینتر (تشخیص حروف، کلمات، و ترکیبهای رایجشان) جلوگیری کند مخل سرعت و روانی مطالعه است.
اگر به جای «کتابش» بنویسیم «کتاباش»، این شکل ناآشنا نمیتواند به طریق خودکار معمول پردازش شود و ذهن مجبور است فرآیند سطحپایینتر تشخیص کلمه را به شکل غیرخودکار انجام دهد.
در خط فارسی سرهمنویسی و جدانویسی از این جهت اثر چشمگیری دارد چرا که بسیار از حروف شکل حالت آخرکلمه و وسطکلمهشان تفاوت جدی دارند. مثلا ظاهر «بیجا» با «بیجا» تفاوت جدی دارد. به همین خاطر تغییر در سنتهای نیمفاصلهای عواقب جدی برای شکل کلمات (و در نتیجه روانی مطالعه) دارد.
خلاصه، سخن من این است که سود پردازشی حاصل از تغییرات املایی برای ذهن آنقدر چشمگیر نیست که به این هزینه حاصل از از دست رفتن فرآیندهای خودکار بیارزد.
طبعا تایید نهایی ادعای من درباره این مقایسه محتاج آزمایش است اما شواهد به نظر من بسیار قویست و سازوکار کلیای که معرفی کردم و اهمیت اساسی خودکار شدن فرآیندها و اتکای ذهن به الگوهای سطحبالا بارها و به اشکال مختلف با آزمایش تایید شده است.