- ب ب +

اصل ولایت فقیه با مردم‌سالاری یا همان دمکراسی منافات دارد. چرا یک نفر باید برای یک ملت تصمیم بگیرد؟!

پرسش:

اصل ولایت فقیه با مردم‌سالاری یا همان دمکراسی منافات دارد. چرا یک نفر باید برای یک ملت تصمیم بگیرد؟!

 پاسخ:

دقت بفرمایید که این شبهه بر اساس چند فرضیه‌ی نادرست بنا شده است که ذیلاً به صورت اجمال به آن‌ها اشاره می‌شود:

- دقت داشته باشید که «مردم‌سالاری یا دمکراسی به معنای آزادی مطلق» وجود خارجی ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد و فقط یک شعار عوام‌فریبانه است. لذا نظامات سیاسی جهان هر چقدر هم که مدعی دمکراسی باشند، قوانین و چارچوب‌های به حق یا ناحقی وضع کرده‌اند که همگان را موظف به رعایت آن‌ها می‌دانند.

- مردم‌سالاری نیز از همین دسته شعارهای عوام‌فریبانه است. البته بسیار حایز اهمیت است که مفاهیم شعارها و تحقق آن‌ها را در کدام نظام مورد مطالعه قرار می‌دهید؟ به عنوان مثال در نظام اسلامی، «مردم‌سالاری» مشروعیتی ندارد. بلکه «خداسالاری» حقیقت و واقعیتی خدشه‌ناپذیر است. چرا که او مالک است و مابقی هر چه هست، مملوک و بنده‌ی او هستند. پس فقط خود او سالار و «ولی» است.

- در نظامات غربی نیز چنین سالاریتی واقعیت خارجی ندارد و اگر در بعضی از موارد رعایت شود نیز عقلانی و مشروع نمی‌باشد. چرا که نظام اکثریتی یا به اصطلاح دمکراسی مبتنی بر رأی اکثریت (1+50) است. حال چه کسی گفته است که در یک جامعه‌ی یک‌صدنفری اگر 51 نفر رأی واحدی داشتند (هر چند به ناحق)، سالار 49 نفر بقیه هستند. آیا آن 49 مردم نیستند؟! چه کسی اکثریت را سالار اقلیت کرده است؟! آیا اگر آن 51 نفر تصمیم بگیرند که 49 نفر بقیه را از میان بردارند، آیا مجاز هستند که با تکیه به شعار «مردم‌سالاری» چنین جنایتی انجام دهند و آیا جنایتشان به خاطر برخورداری از رأی اکثریت معقول و مشروع است؟!

- و اما در خصوص اصل شبهه‌ی مطروحه نیز دقت بفرمایید که هیچ‌گاه یک نفر برای یک ملت تصمیم نمی‌گیرد که ما بحث کنیم که آیا این درست است یا خیر؟ بلکه این سخن نیز یک شعار و حربه‌ی تبلیغاتی است.

دقت بفرمایید که اداره‌ی یک کشور مستلزم برخورداری از یک نظام سیاسی می‌باشد و هیچ نظام سیاسی وجود ندارد که رأس هرمی برای خود تعریف نکرده باشد. به عنوان مثال:

در آمریکا قدرت در اختیار احزاب است و نه مردم و به رغم شعار آزادی احزاب، عملاً فقط دو حزب جمهوری‌خواه و دمکرات مسیحی هستند که می‌توانند در انتخابات شرکت کرده و به قدرت برسند!

در آمریکا (که مدعی کامل‌ترین نظام دمکراسی است) احزاب نمایندگان خود را بدون حضور مردم انتخاب کرده و آن‌ها را به مردم معرفی می‌کنند. سپس مردم به نمایندگان معرفی‌شده‌ی احزاب رأی می‌دهند و نمایندگان منتخب نیز در یک انتخابات تشریفاتی و ازپیش‌تعیین‌شده،‌ رئیس جمهور را انتخاب می‌کنند.

اگر چه ظاهراً در آمریکا سیستم «کنترل قضایی» حاکم است و در صورت بروز اختلاف میان قوای مقننه و مجریه فصل الخطاب «دیوان عالی کشور» است –که باز هم مبتنی بر حکم قضایی است و نه رأی مردم– اما جالب است بدانید که اعضای دیوان عالی کشور را در زمان تأسیس، یک رئیس جمهور انتخاب کرده است (نه رأی مردم). رئیس جمهورهای بعدی نیز حق عزل آنان را ندارند و آنان تا عمر دارند اعضای دیوان عالی کشور باقی می‌مانند. ولی اگر یکی از آن‌ها از دنیا رفت با به علت بیماری‌های خاص و... نتوانست به کار خود ادامه دهد،‌ باز رئیس جمهور وقت است که جایگزین او را تعیین می‌کند. لذا (به ظاهر) رأس قدرت در نظام لیبرالی آمریکا رئیس جمهور است که نحوه‌ی انتخاب آن نیز بیان گردید.

در اروپا (کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و آلمان) نیز به رغم آن که برخی پادشاهی و برخی جمهوری هستند، نظام دو حزبی حاکم است و دبیر کل هر حزبی که رأی بیشتری بیاورد (بدون نظرخواهی از مردم) به سمت صدر اعظمی یا نخست‌وزیری می‌رسد و حرف آخر را (به ظاهر) او می‌زند و در صورت بروز اختلاف نیز پارلمان با حضور نخست وزیری که حرف آخر را می‌زند نقش ایفا می‌نماید.

در جمهوری اسلامی ایران، -از آن جهت که فقط برای قوانین الهی مشروعیت قائل است- ولایت فقیه به عنوان رأس هرم سیاسی یا رأس نظام تعریف شده است. در هر استان، شهر یا روستایی (حوزه‌ی انتخابی)، افرادی که خود فقیه هستند و می‌توانند فقیه واجد شرایط برای تصدی این مهم را بشناسند، خود را به مردم معرفی می‌کنند و مردم به صورت مستقیم به آن‌ها رأی می‌دهند. فقهای منتخب مردم در مجلسی به نام «مجلس خبرگان» جمع می‌شوند و در میان فقها، فقیهی را که بیش از دیگران واجد شرایط لازم برای رهبری می‌باشد را «شناسایی» می‌نمایند.

پس همان‌گونه که شاهدید نقش مردم در نظام جمهوری اسلامی ایران، به مراتب پر رنگ‌تر و مؤثرتر از نظام‌های به ظاهر لیبرال و دمکرات است.

 

منبع: سایت پاسخ به شبهات