برداشتی دیگرگونه از بیتی از حافظ
مواجهه با ادب کهن با درک معاصر کار دست خیلیها داده. تفاوتهای ظریفی بین ذهنیّت و بافتار سنّتی با ذهنیت و بافتار امروزی هست که گاه در متنی که ظاهراً هیچ نکتهای ندارد خواننده را بهکل به بیراهه میبرد.
امن و شراب بیغش «و» معشوق و جای خالی
مواجهه با ادب کهن با درک معاصر کار دست خیلیها داده. تفاوتهای ظریفی بین ذهنیّت و بافتار سنّتی با ذهنیت و بافتار امروزی هست که گاه در متنی که ظاهراً هیچ نکتهای ندارد خواننده را بهکل به بیراهه میبرد.
بیتی از حافظ امروزه در بین جوانان اهل ادب معروف است، البته که به دلایل صرفاً ادبی:
از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بیغش معشوق و جای خالی
(تصحیح خانلری، ص۹۲۲/ب۶)
وزن دوری این شعر باعث میشود در خواندنش در میانهٔ هر مصرع مکثی کنیم. اغلب این مکث را «ویرگول» تصوّر میکنند و این ویرگول را هم نه فقط «درنگآور» که «جداکننده». نتیجتاً برداشت رایج از این بیت چنین میشود که:
اگر عاقلی و زیرک، از امن و شراب بیغش مگذر، «همانطور که» از معشوق و جای خالی نباید گذشت
ولی منظور حافظ این نبوده. حافظ میخواهد بگوید اگر «امن و شراب بیغش و معشوق و جای خالی، "همه با هم" مهیّا شد، اگر عقل و زیرکی داشتهباشی از آن نمیگذری»؛ یعنی همراهی «شراب» و «معشوق» معنی اصلی و مهم است که در خوانش معاصر از دست میرود. بر این نظر دو دلیل هست:
الف- ابیات دیگری از خود حافظ که نشان میدهد زیرکی و عقل را در همراهی می و معشوق میداند:
- من نگویم که کنون «با که نشین و چه بنوش» / که تو خود دانی اگر «زیرک و عاقل» باشی (۹۱۰/۳)
- «شراب بیغش و ساقی خوش» دو دام رهند / که «زیرکان» جهان از کمندشان نرهند (۴۰۸/۱)*
ب- سنّت شعری فارسی که هر موقع «چار چیز» را همراه کرده هر چهار تا را با هم خواسته. ابیات «چار چیز»ی و «هشت چیز»یِ قصاید معروف است؛ مثلاً قصیدهٔ معروف فرّخی «تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب / گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب» بیش از ده بار چنین وصفی دارد. این آخرین آنها:
چار چیزش را مبادا جاودانه چار چیز
این دعا نشگفت اگر گردد بساعت مستجاب
مدّت او را کران و لشکر او را عدد
ملکت او را زوال و نعمت او را حساب
(دیوان، ص۷)
این شگرد بیانی در تمام ادبیات فارسی هست و جالب است که تا همین قرن بیستم و آغاز انقطاع جامعه ما از سنّت و ادبیّات ادامه داشته، مثلاً بهار در هجو وحید دستگردی چنین میگوید:
بیتوقّف چار چیزت باد اندر چار چیز
بیتعلّل هشت چیزت باد اندر هشت جا
(برای دیدن این که ملک چه چیزهایی را حوالهٔ چه جاهایی کرده، نک دیوان بهار، ص۱۱۵۱ و ۱۱۵۲. فعلاً از بنده بپذیرید که همه را با هم حواله کرده!)
به رغم رواج در قصیده، این سبک گفتار اختصاص به قصیده هم ندارد و مثلا در شاهنامه هم هست، آن هم در پادشاهی اسکندر که نشان میدهد شاید این شگرد از ژانری در ادب رومی و یونانی منشأ گرفتهباشد**. در خواب دیدن کید هندی و تفسیرش، مثلاً:
ترا چار چیز است کاندر جهان
کسی آن ندید از کهان و مهران
یکی چون بهشت برین دخترت
کزو تابد اندر زمین افسرت
دگر فیلسوفی که داری نهان
بگوید همه با تو راز جهان
سدیگر بزشکی که هست ارجمند
بداند در سود و راه گزند
چهارم قدح کاندر او ریزی آب
نه زآتش شود گرم و نهز آفتاب
(شاهنامه خالقی، ۶/۱۵)
بیتی از معزی هست که در اثبات فرض «چار چیز با هم» مفید است:
چار چیز از عرب و از عجمش میراث است
از عرب جود و شجاعت ز عجم فرّ و بها
(چاپ اقبال، ص۲۰)
میبینید که گرچه شاعر خود چار چیزی را که به ممدوح نسبت میدهد به دو بخش تقسیم میکند، باز هر چهار تا با هم در وجود ممدوح گرد آمدهاست.
خلاصه که این دو دلیل در کنار هم آنقدر قدرت دارد که تصوّری امروزین، زادهٔ یک ویرگول بیسند، نتواند جلوش را بگیرد. حافظ نمیتوانست وسط مصرع «و» بیاورد، وگرنه اگر مثل خاقانی و انوری و چند شاعر دیگر میتوانست (نک. مقالهٔ «میزانبندی و سکوت» از دوستان خوبم، مسعود راستیپور و بهراد بنایی) و میدانست ممکن است ما می و معشوقش را جدا کنیم حتماً یک «و» آن وسط میافزود.
- تا اینجا فهمیدیم که منظور حافظ از آنچه اگر عاقلیم و زیرک نباید ازش گذشت «می و معشوق در مکان امن» است. در بخش بعدی خواهیمدید که اصلاً نکتهٔ اساسی همراهی می و معشوق چیست. احتمالاً هیجانانگیزتر باشد.
*میدانیم که در شعر حافظ ساقی مقامی چون یار دارد و گاه خود یار است:
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی/ دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهدشد (۳۳۸/۵)
این پدیده سابقه هم داشته:
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است / به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست (کلیات سعدی فروغی، مواعظ، ۱۱۸)
**روایاتی از ماجراهای کالیستنس دروغین -که اسکندرنامهای معروف است- به فارسی و عربی و بسیاری زبانهای دیگر هست، حتی به زبان اتیوپیایی (در برخی زبانها هم بیش از یک بار ترجمه و روایت شده). اتّصال «یونان باستان» به فردوسی و دربار غزنوی و سلجوقی تا شاعر مشروطه بسیار دلانگیز است و حیف که این زنجیره در نیم قرن اخیر کمابیش گسسته است.
علی شاپوران - فن ادبیات