حکایتِ خطیبِ کریه الصّوت
خطیبی کریه الصّوت خود را خوش آواز پنداشتی، و فریاد بیهُده برداشتی. گفتی نعیب غُرابَ البَین¹ در پردهٔ الحان اوست، یا آیت اِنَّ انکَرَ الاصوات² در شأن او.
اذا نَهَقَ الخَطیبُ اَبوالفَوارِس
لَهُ شَغَبٌ یَهُدُّ اصطَخرَ فارِس³
مردم قریه به علّتِ جاهی که داشت بلیّتش میکشیدند و اذیّتش را مصلحت نمیدیدند. تا یکی از خُطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت، باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیدهام، خیر باد. گفتا: چه دیدی؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بود و مردمان از انفاسِ تو در راحت.
خطیب اندر این لختی بیندیشید و گفت: این مُبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف گردانیدی. معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج. توبه کردم کز این پس خُطبه نگویم مگر به آهستگی.
از صحبت دوستی به رنجم
کاخلاقِ بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخْ چشم ناپاک
تا عیب مرا به من نماید⁴
________________________
1_نعیب: آواز زاغ . بانگ زاغ. بانگ کلاغ.
غُراب البین: زاغِ جدایی ،درقدیم به آوای زاغ فال می زدند و فغان زاغ را موجب جدایی یاران می پنداشتند.استاد منوچهری دامغانی گوید:
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
که مهجور کردی مرا ازعشیقا
نعیق تو بسیار و ما را عشیقی
نباید به یک دوست چندین نعیقا
وأیضاً می فرماید:
فغان ازین غراب بَین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او
غراب بین نیست جز پیمبری
که مستجاب زود شد دعای او
غراب بین نایزن شدهست و من
سته شدم ز استماع نای او
2_اشارتی است بدین آیهٔ شریفه: وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿لقمان/۱۹﴾
3_ترجمهٔ بیت تازی چنین است:
هرگاه خطیب ابوالفوارس آواز بردارد اورا فریادی است که اصطخرفارس را فرو ریخته ویران کند.
فائده :
در زبان عربی صدای هریک از حیوانات را نامی علیحدة است .ابونصر فراهی در نصاب الصّبیان می فرمایند:
نهیق بانگ حِمار و خُوار بانگ بقر
صَهیل بانگ فرس، صَلصَل است بانگ دَرا
هَدیر بانگ کبوتر ،صَریر بانگ قلم
نُباح بانگ سگ و بانگِ گرگ چیست عُوا
نعیب بانگ کلاغ و طنین بانگ مگس
ضُباح بانگ روبَه، وَعوَعه است بانگ آوی
4_گلستان ،شیخ سعدی ،به اهتمام دکتر برات زنجانی ،صفحهٔ ۱۰۷