- ب ب +

نخری

 نخری را فرهنگها به معنای نخست‌زاده آورده‌اند و در لغت‌نامه شواهدی از آن از یوسف و زلیخای شمسی نقل شده است (ظاهراً از نسخهٔ شخصی). نَخری و نُخری (و تلفظهای مشابه) در بعضی گویشها کاربرد دارد. در متون مانوی نیز این کلمه به کار رفته، به املای
 nxwryg.
یک نام خاص هم در یک کتاب معروف مانوی به نام مَهرنامگ هست که جزء اولش همین کلمه است:
nxwrygrwšn.
معنای این نام، که از آنِ کاتبی است سغدی (رجوع فرمایند به رسالهٔ سغدیات استاد هنینگ، ص ۱۳)، ظاهراً "نخست‌زادهٔ نور" است و به طور کلیتر "فرزند نور"، و این نامی است بسیار مناسب برای مانویان. ساخت دستوری آن قابل مقایسه است با کنیگ‌روشن، یعنی "بتول نور".
از بین احتمالاتی که برای تلفظ و اشتقاق آن نامِ مذکور در مهرنامگ طرح شده آنچه مقبول نویسندهٔ حاضر است و با املای کلمه نیز سازگارتر است چنین است:
naxw-rēg-rōšn.
جزء اول به معنای اول و پیش است و همان جزء اول کلمهٔ نخست است و جزء دوم به ظن قوی ریگ است به معنی بازمانده و ماترک، یعنی همان لغتی که در مرده‌ریگ و مرده‌ری باقی مانده است. این همان احتمالی است که در زبور پهلوی (چاپ کارل آندرئاس و کای بار، ص ۱۳۹) طرح شده است. اگر چنین باشد یاء نخری مجهول است مانند یاء مرده‌ری و آب‌ری، که جزء دومشان اسمی است مشتق از ریشۀ ریختن فارسی (تلفظ یاء نخری بهترین ملاک فهم اشتقاق این کلمه است. امیدوارم قرینه‌ای یا شاهدی برای فهم تلفظ دقیق قدیم آن به دست آید).
احتمالات دیگر و ارجاعات را می‌توان در فرهنگ مانوی به زبانهای فارسی میانه و پهلوی اشکانی، از دورکین مایسترارنست (ذیل دو کلمه) و جلد مخصوص نامهای مانوی در نامنامهٔ فرهنگستان علوم اتریش از ایریس کلدیتس (ذیل نام) یافت. بعضی صورتهای گویشی در فرهنگ آقای حسن‌دوست ضبط است، ظاهراً بی آنکه مؤلف متوجه صورت قدیمتر این کلمه در متون مانوی بوده باشد.
 
ذیل: در پیکرهٔ فرهنگستان، که اکنون می‌گویند در دسترس هرکس است، با آنکه یوسف و زلیخا نیز جزئی از آن است، این کلمه ظاهراً نیست. حدس باید زد که نسخهٔ مرحوم دهخدا نسخه‌ای خوب بوده (اگر یادداشت او از روی نسخه بوده باشد). نمی‌دانم چاپ قابل اعتمادی از یوسف و زلیخای شمسی به دست هست یا نه. شنیده شد که یک ... علیه ما علیهی آن را چاپ کرده. آن را باید نادیده گرفت. راست است که این کتاب آن قدر مهم نیست، ولی این هم نیست که تمامش سست و بی‌ارزش باشد. اگر تصحیح خوبی از آن به دست نیست، سزاست است که کسی آستین بالا بزند.
 
سید احمدرضا قائم‌مقامی