ارتباط سرنویسها با ساخت داستان در شاهنامه
سرنویسهای شاهنامه عبارتهای قرارگرفته در میان ابیاتاند که بیانگر رخدادهای مهم در داستان هستند. سرنویسها کارکردهای مختلفی دارند که مهمترین آنها مشخصکردن بخشهای داستان است.
داستان و سرنویس
داستانهای شاهنامه مجموعهای از ابیات پرشمار نیست که با توالی خود ماجرایی را بیان کند. در میان این ابیات سرنویسها قرار دارد. داستانها به همان میزان که از ابیات تشکیل میشود، نمیتواند از سرنویسها خالی باشد؛ زیرا داستان بدون آنها آنچنان که باید فهمیده نمیشود. داستان بدون سرنویس به شمار بسیاری از ابیات تبدیل میشود که در توالی یکدیگر میآید؛ این مسئله بهویژه در داستانهای طولانی موجب میشود مخاطب خط داستانی را گم کند. انسجام داستانها و تشکیلشدن آنها از بخشها و رخدادهای مختلف و بههمپیوسته، قرارگرفتن سرنویس در میان ابیات را الزامی میکند.
اگر بخواهیم دو نکتۀ اساسی را درباب سرنویسهای شاهنامه بررسی کنیم، این دو نکته محتوا و محل مناسب سرنویسهاست.
سرنویس از چه میگوید؟
اینکه سرنویس گویای چه مطلبی است، بهطور مستقیم با دو رکن داستان، یعنی رخداد و شخصیت پیوند مییابد. شاید در نگاه اول این نکته امری بدیهی به نظر برسد؛ ولی با دقت بیشتر در اجزای تشکیلدهندۀ روایت میتوان فهمید، تنها این دو وجه روایی از داستان، امری اساسی در سرنویس است و از سایر اجزا یاد نمیشود.
2ـ2ـ1 رخداد و شخصیت
در روایتشناسی دربارۀ عناصر تشکیلدهندۀ داستان بهدقت و تفصیل سخن گفته میشود. رخدادها، شخصیتها و کارکردهای ایشان، زمان، مکان، روایتگر، روایتشنو و... همگی در نقل روایت و شنیدن آن مؤثر هستند. آنچه در جریان بررسی داستانها و سرنویسها میتواند یاریگر ما باشد، بیش از هر مسئلة دیگر، رخداد و شخصیت است. در این میان، رویداد اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا شخصیت را نهان یا آشکارا در خود دارد. «روایت، نقل چند موقعیت و رویداد است که در جهان معینی رخ میدهند. به بیان دقیقتر، روایت، گزارهها یا قضیههایی را دربارۀ آن جهان بیان میکند و هریک از گزارهها را میتوان در قالب «موضوع ـ توضیح» {مبتدا ـ خبر} تجزیه و تحلیل کرد» (پرینس، 1391: 67).
رویدادهای نقلشده در یک جریان روایی دو حالت دارند و از این دیدگاه میان رویداد و افراد ارتباط هست؛ «رویدادها (یا گزارههای مربوط به آنها) بر دو نوعاند: حالتمحور (که یک حالت را نشان میدهند؛ یعنی هنگامی که با جملهای در قالب فعل استمراریِ گروه اسمی + گروه اسمی + فعل کمکی بیان شوند و حالتی را نشان دهند) یا عملمحور (که کنش را تشکیل میدهند و آنها را نمیتوان با جملهای در قالب بالا بیان کرد)... یکی از ویژگیهای هر روایت، نسبت رویدادهای عملمحور به رویدادهای حالتمحور آن است. اگر همۀ عناصر دو داستان یکسان باشد، داستانی که بیشترِ رویدادهای آن حالتمحور هستند در مقایسه با داستانی که بیشترِ رویدادهای آن عملمحور هستند، پویایی و تحرک کمتری دارد» (همان: 68).
داستانهای شاهنامه در بخش توصیف افراد، حالتمحور و در بخش اوصافِ کارهایِ اشخاص، عملمحور است.
در داستانهای شاهنامه افراد متعددی نقش دارند. رخدادهایی هم که در کنار یکدیگر، یک داستان مستقل را تشکیل دهند، اندک نیستند. باید گفت، تعداد سرنویسها محدود است و باید برای رخدادها و شخصیتهایی که در سرنویس حاضرند، وجه تمایزی یافت. این وجه تمایز، اهمیت است. اهمیتْ واژهای با کارکرد نسبی است. یعنی از آن به نسبت یک داستان و کلِّ شاهنامه میتوان دو برداشت متفاوت داشت. اهمیت یک رخداد یا شخصیت میتواند مرتبط با یک داستان یا کل شاهنامه و یا هر دو آنها باشد. شخصیتی مانند رستم یا افراسیاب، هم در کل کتاب مهم هستند و هم در هر داستانی که حاضر میشوند؛ ازاینروی در سرنویسها نقش پررنگی دارند. این نکته به داستانهای این پژوهش محدود نمیشود و در همة رخدادهای زندگانی شخصیتهایی مانند افراسیاب و رستم صدق میکند؛ به عبارت سادهتر، اینگونه افراد تا وقتی در داستانهای شاهنامه زنده هستند و در واقعهای حضور دارند، نامشان در سرنویسها ذکر میشود؛ تا جایی که میتوان گفت ورود آنها به داستان و در جنگها و رخدادهایی که در آنها حاضرند، همواره با سرنویس همراه بوده است و این سرنویس در شمار سرنویسهای اصیل است. شخصیتی مانند رستم بهعلت اهمیتش در داستانهای زندگانیِ خود در سرنویسها حضور دارد؛ حتی تولد و مرگ او که آغاز و پایان این زندگانی پرماجراست نیز جزء مهمی از داستانها را تشکیل میدهد و با سرنویس همراه است.
سرنویس در کدام بخش از متن ذکر میشود؟
با بررسی کل شاهنامه یا تکتک داستانها میتوان رکن اهمیت دربارۀ شخصیتها را تعیین کرد. دربارۀ رخدادها نیز افزونبر آنچه دربارۀ شخصیت بیان شد، باید از رخدادهایی یاد کرد که در همۀ داستانها اهمیت دارد. این رخدادها به دو دستۀ کلیِ نامهها و جنگها تقسیم میشود.
این دو دسته از رخدادها در روند همۀ ماجراهای حماسی نقشی مهم بر عهده داشته است؛ این رخدادها در داستانهای مختلف و در اغلب نسخهها، سرنویس دارند. حتی برخی نسخههای شاهنامه و منابع جانبی که بهصورت حداقلی به ثبت سرنویس میپردازند، از این دو دسته غافل نشدهاند. جنگها گاه آنقدر مهم تلقی میشوند که داستانی به نام یک جنگ نامگذاری میشود؛ مانند جنگ یازده رخ و جنگ بزرگ کیخسرو. نامهها هم مکملی برای جریانهای نبرد هستند؛ زیرا رسانیدن پیام با هدف آشتی یا نبرد با ارسال نامهها صورت میگیرد و از عوامل اثرگذار بر روند داستان است.
نکتۀ سبکی شاخص و مهمی که درباب ارتباط سرنویس و داستان میتوان به آن اشاره کرد، ارتباط آغاز داستانها و رخدادها با براعت استهلال و مقدمهچینی است. در ابیات آغازین داستانها همواره سرنویسی با عنوان آغاز داستان ذکر میشود تا خطبۀ تمثیلی از ابیات نقلکنندة روایت جدا شود. این ویژگی سبکی در آغاز همۀ رخدادهای مهم مانند نامهنگاریها، جنگها و بخشهایی از این دست کاربرد دارد. سرنویسها الزاماً باید پیش از براعتها و مقدمهچینیها قرار بگیرد.
نیلوفرسادات عبداللهی