- ب ب +

از شهاب هریوه به شهاب حکیم

 از شهاب هریوه به شهاب حکیم نیز یاد شده‌است. چنین می‌نماید که شهاب از متفکران خردگرای آن زمان بود که عقل را حجت قاطع می‌دانست و می‌گفت:"عقل خطا نکند."
اعتقاد شهاب درباره داوری عقل تا بدان‌جا بود که "به کرشمه می‌نگریست در تمام انبیا" و معجزات را انکار می‌کرد که این حرف‌ها در خور عوام و نفوس ضعیف است و خرد ورزیده و آبدیده مرد حکیم از قبول آن ابا می‌ورزد‌...با این همه، شهاب اهل ریاضت بود و از مردمان دوری می‌گزید و بر آن بود که تنها از طریق تهذیب نفس و تفکر منطقی می‌توان به حقیقت دست‌یافت.
شهاب انبیا را نیز در زمره حکما می‌شمرد که خیر و صلاح انسان‌ها را می‌خواستند و متاسف بود که به جای تفکر در حقیقت اشیا با جماعت عوام درگیر شده و وقت خود را در کشاکش با آنان هدر داده‌اند...
 
او نه تنها معجزه، بلکه قیامت را منکر بود و می‌گفت که فلک هرگز از سیروسلوک باز نمی‌ایستد و "موجود هیچ‌گاه نابود نمی‌گردد" و بر آن بود که این سخنان انبیا تنها برای مصلحت خلق بوده‌است.
 
شهاب که از اختلاط با مردم سخت بیزار بود، با شمس روابط خوبی داشت.
این مایه انس و الفت میان دو کس که نگرش و اندیشه‌شان از مغرب به مشرق باهم فاصله دارد، به‌راستی شگفت‌انگیز است.
راستی این دو که هر یک از عالمی بودند، چه چیز در یکدیگر سراغ داشتند که چندان به‌هم دل بسته بودند؟ در واقع این مایه همدلی و تعلق‌خاطر، گواهی است بر تساهل و عدم تعصب هر دو ...
شهاب درباره شمس می‌گفت:" این مرد اهل است. با نشستن با او می‌آسایم..."
شمس سال‌ها بعد با لحنی ملایم درباره شهاب می‌گوید:
خوش کافرکی بود شهاب.
یا 
آن شهاب اگرچه کفری می‌گفت، اما صافی و روحانی بود.
 
این شهاب کسی را به خلوت خود راه ندادی، می‌گفت جبرییل مرا زحمت است و می‌گفت وجود من هم مرا زحمت است...با این همه ملولی،
مرا می‌گفت:
 
تو بیا!
که مرا با تو آرام دل است!
 
("شمس تبریزی" تالیف دکتر محمدعلی موحد)