- ب ب +

نقش قصه‌های فارسی در فرهنگ ایرانی

 در میان مواد گوناگون ادب عوام (فولکلور)، قصه کهن تر از همه ی آن ها است و دوام و بقایی مرموز و شگفت انگیز دارد.  
قصه و افسانه یکی از نخستین زاده های طبع و ذوق بشر و قدیمی ترین سند زندگی و تفکر و دگرگونی های حیات آدمیزاد است و آغاز پیدایی آن تاریخی معین و قطعی ندارد. تنها می توان حدس زد که عمر آن با عمر آدمی برابر است و آدمیزاد از روزگاری که خود را شناخته، قصه ساخته، قصه گفته و قصه شنیده است و با آن که آن را ثبت و ضبط نکرده، قصه خود از فراز و نشیب قرون و اعصار گذشته و سینه به سینه و دهان به دهان نقل شده تا به امروز رسیده است.
آدمی قصه را دوست دارد. با قصه زیسته و می زید و خواهد زیست. قصه مانند خواب دیدن است، با زندگی پیوستگی و شباهت دارد، ولی خود زندگی نیست، تلخی ها و ناملایمات آن را هم ندارد. قصه را جاذبه ایست که در همه ی دوره های عمر، از کودکی تا پیری آدمی را به سوی خود می کشد. چه هنگامی که کودک از مادر خود قصه می شنود و به جهان رویاها می رود، چه زمانی که شهرزاد شیرین سخن لب به داستان می گشاید یا ستمگری مردم آزار، رام و منصرف می شود. عامل اصلی و مؤثر قصه، جاذبه ی جادویی آن است.
بشر پیوسته با قصه سرو کار دارد و آن را کلید گنجینه ی رازها و رمزهای کهن می داند. آدمیزاد همان گونه که نمی تواند از سایه ی خود جدا شود، از شنیدن قصه هم نمی تواند چشم بپوشد. می خواهد از سرگذشت تلخ و شیرین نیاگان و هم نوعان خویش با خبر شود.
 
 
صداقت قصه و گویا بودن آن
قصه را سندی معتبر نمی شناسند و افسانه اش می خوانند، ولی همین افسانه به مراتب، از هر سند و تاریخی گویاتر و صادق تر است. گویاتر است زیرا که لبریز از تخیلات و اوهام و سرشار از باورهای قومی و دینی جوامع و آیینه ی جهان بینی ها، آرزوها، بیم ها، امیدها و بیان کننده ی کوشش مداومی است که آدمیزاد برای رسیدن به مقاصد و مرادهای خود به کار بسته است. صادق تر است زیرا که غرض های قومی و سیاسی آن را تیره و مغشوش نکرده است. در باره ی « فرد » خاموش است ولی طرزفکر، طرز بینش، طرز اخلاق و خلاصه آرزوهای نهفته در بطن و درون هر قوم و قبیله ای را نشان می دهد و زوایای تاریک و پیچیده ی آنان را روشنی می بخشد.
به ترین هنرمندان و نویسندگان جهان آن گروهی هستند که از افسانه ها و سنت ها و زندگی مردم الهام گرفته اند. در روزگار گذشته نیز هر صاحب اثری که به مردم نزدیک تر بوده  اثرش مطبوع تر و مقبول تر بوده است. کتاب سمک عیار و دیوان خاقانی و آثاری از این دست حتا رحله ی ابن بطوطه در آن جا که سخن از مردم ایران می گوید، صد بار به تر و روشن تر و گویاتر از تاریخ وصاف و جهانگشای جوینی و مانند این ها ما را با ساکنان این مرز و بوم در سده های گذشته و رنج ها و شادی هایشان آشنا می سازند.
بالزاک بیش از میشله بینش و عادات و رسوم و هیجان های روحی ملت فرانسه را نشان می دهد. هر کس بخواهد از خصوصیات اخلاقی و روحی مردم روسیه باخبر شود به آثار داستایوسکی و تولستوی، پوشکین و ماکسیم گورکی روی می آورد. با این حال قصه های ساده و ابتدایی اقوام بیش از آن چه تصور شود سیر حقیقی زندگانی مردم و باطن بی تکلف آنان را روشن می سازد، نویسندگان هنرمند و کنجکاو به مطالعه و بهره یابی از آن ها علاقه می ورزند و از فیض همین آشنایی، آثاری ارزنده و قوی می آفرینند. آنان اخیرن از این مرحله هم در گذشته و پیش تر رفته اند. به مطالعه ی افسانه ها و اساتیر مربوط به حماسه ها و سرزمین ها و شهرها و دیه ها پرداخته و حاصل اندوخته های خود را به صورت مجموعه های خواندنی عرضه کرده اند. داستان نویسی در دو سه سده ی اخیر تحول و تنوع فراوانی یافته است و از صورت های ساده ی نخستین به شکل تجزیه و تحلیل های روحی در آمده است.
آدمی را از قدیم الایام عادت بر این بوده است که در اطراف شخصیت های مهم و نوابغ، بناهای بزرگ، آثار خارق العاده و هر خلاف معمولی، اساتیر و افسانه هایی بسازد و به تعبیرات و تحلیل هایی متوسل شود تا آن نشدنی ها و محال ها با معیارهای عادی و ذهنی او بخواند، ممکن جلوه کند و متناسب فهم وی در آید.
در سرزمین ما همچون هر کشور کهن و با فرهنگ، در کنار حماسه ای چون شاهنامه و بناهایی مانند تخت جمشید و بیستون و نوابغی چون ابن سینا و خواجه حافظ و بسیاری از مشاهیر مانند شاه عباس و کریم خان و دیگران و اماکن و بقاع کهن و... افسانه هایی وجود دارد که هنوز کم و بیش رواج دارد و ما از بسیاری از آن ها بی خبریم و نسبت به آن ها بی اعتنا. جماعتی سرگشته در بازار تجدد و مجذوب هیاهوی صنعت، حتا فراتر از بی خبری رفته و بازگو کردن آن ها را هم سبب ترویج خرافه و اتلاف وقت می دانند !! . ولی در کشور فرانسه همین قبیل اساتیر و افسانه ها اساس تدوین مجموعه های مفصل و پرارزش شده است و آنان علاوه بر گردآوری اساتیر و افسانه های فرانسوی، در باره ی داستان ها و قصه های ممالک و اقوام دیگر نیز به مطالعه و پژوهش پرداخته اند. حاصل آن که دانشمندان و هنرمندان آگاه مغرب زمین از طریق گردآوری و مطالعه ی این مواد ارزنده، خود چنین آثاری را نیز پدید می آورند.
 
 
قصه های ایرانی
قصه های ایرانی یکی از کهن ترین نمونه های اصیل تفکر و تخیل مردم این سرزمین و نشان دهنده کیفیت زندگی و مباحث ذهنی و شادی و اندوه این قوم به شمار می آید. مردم این مرزو بوم، از روزگاران بسیار دور پندارها، باورها، افکار، آرزوها و تجربه های خود را در قالب قصه ریخته و آن را مانند گوهری نایاب و عزیز به مرور تراش داده اند و سطوحی بر آن افزوده و اجزایی از آن کاسته اند تا سرانجام به شکلی زیبا و تحسین انگیز در آمده و به دست ما رسیده است که هر کدام از آن ها در عین سادگی و صفای بی پیرایه چنان لطیف و دلکش است که خواننده و شنونده را بی اختیار مجذوب می سازد. یعنی همان رمز و رازی که در آفرینش بهت آور مینیاتور ایران و رنگ های جادویی آن، همان طراوت و جلای خیره کننده ای که در نقش ها و رنگ های بدیع کاشی کاری نهفته است، همان ظرافت ها و انحناهایی که از انواع خط فارسی خوانده می شود، همان زیبایی نجیب و تنوع خیال انگیزی که در طرح های قالی، این شاهکار هنر ایران و خاتم کاری همزاد دیگر آن دیده می شود و جمله ی آن ها بیننده ی هنرشناس را به تحسین و شگفتی وامی دارد و به دنیای رازها و حال ها می برد، در تار و پود این قصه ها هم وجود دارد و بی شبهه به همین جهات است که بی آن که ثبت و ضبط شده باشد، همواره نقل و روایت شده تا به زمان حاضر رسیده است.
می گویند آسمان کرمان و تماشای آن نیز عالمی دارد. چنان که در شب های آرام و مطبوع آن دیار، چون به آسمان نظر بیاندازی، ستارگان به گونه ای درشت و درخشان و فریبکارند که گمان می کنی همین که دست خود را کمی بالاتر ببری، آن اختران تابان و شفاف را می توانی بگیری و در دامان کنی. قصه های ایرانی را هم که می خوانی، نخست تصور می کنی اگر قلم به دست بگیری می توانی در مدتی کوتاه چند تا از آن ها را بنویسی، اما اگر ستاره های آسمان کرمان به دست آمدنی باشد، نوشتن قصه هایی چون قصه های ایرانی هم شدنی خواهد بود. زیرا این قصه ها افزون بر گیرایی طبیعی و زیبایی ساده ای که دارند، از حیث اصول داستان پردازی هم سخت استوار و به هنجارند، هیجان قصه به موقع، اوج و حضیض آن بجا و هر نکته چنان در جای خود سنجیده و مستحکم آمده است که با اصول داستان نویسی امروز خیلی نزدیک می نماید و راستی که از حیث لطف تعبیر و پاکی ترکیب با لطیف ترین نثرهای ساده و روان برابری می کند و با این که هر کدام بازمانده ی روزگاران گذشته است و در پیمودن راه های پر حادثه و دور و دراز و نقل سینه به سینه به ناچار دچار تصرفاتی شده و از افکار گوناگون تاثر پذیرفته است، باز هنوز زندگی و گیرایی و نیروی تاثیر خود را از دست نداده، در ما اثر می کند و ما هم با تمامی اشارات و زوایای آن آشنا هستیم.
جای گفتن این نکته همین جا است که قصه های قدیمی ما هنگامی به تر جلوه می کند و شگفتی و ستایش خواننده را برمی انگیزد که از لحاظ هنری و فنی با قصه های امروزی مقایسه شود. زیرا بسیاری از قصه های امروزی که به تقلید از قصه های غربی و ظاهرن برای کودکان نوشته می شود، نه به درد خردسالان می خورد و نه بزرگ ترها از آن چیزی می فهمند و راستی خواندن آن ها گاه نفرت آور و فهمیدن آن ها برای هر دو گروه مشکل است، به هیچ روی بر خلقیات و روحیات ایرانی تکیه ندارد و از فرهنگ ما آب نخورده وریشه و مایه نگرفته است و اگر چه گرته ای ناقص و رنگ پریده و طرحی علیل از قصه های عامیانه دارد، ولی چندان پیرایه ی نامتناسب از داستان نویسی غربی بر آن ها بسته اند و می بندند که برای کودک و برنا و میان سال و پیر و همه و همه نامانوس و غریب می نماید.
 
 
 
اثر تربیتی قصه
اساس تربیت اصیل ایرانی بر اسلوب متین و معقول قرار داشته و در مناطقی که عوارض تمدن امروزی هنوز اصول آن را در هم نریخته است، هنوز هم بر همین پایه قرار دارد که برای کودک قصه و متل می گویند و این کار فواید بسیارداشته و دارد که یکی از آن این که گوش کودک با حدیث مشقت ها و ناهمواری های زندگی آشنا می شود و مقاوم و سخت جان بارمیآید و از آغاز کودکی همان طور که لطایف و زیبایی های زندگی را می شناسد، ماجرای دشواری های آن را نیز می شنود و این نکته های حیاتی و قیاسی در ذهن او جان می گیرد و بیدار می شود:
که، پاس داری از این میراث غنی اینک بر عهده ی اوست.
 
که اصول اخلاقی و انسانی کهنه شدنی نیست.
 
که پیروی کردن از اصول انسانی در هر زمانی سخت دشوار است.
که زشتی ها و قباحت ها فراوان و رایج شده اسنت.
 
که نیکی و داد و زیبایی به همین آسانی ها بر شر و ستم و زشتی پیروز نمی شود.
که اگر حقی به حقداری برسد شگفتی آور است ولی محال نیست.
که بالاترین و ارجمندترین هنر آدمی «انسان» بودن اوست.
که هر کس از کاوش و کوشش دور افتد به هیچ جا نمی رسد.
که دیروزی ها چه اندازه خوش تر، راضی تر و خوب تر بوده اند
... و مهم تر از همه آن که مشرق زمین را با بسیاری از خصوصیاتش می شناسد و در می یابد که در چه اقلیمی زندگی می کند.
سود و ارزش شنیدن قصه در کودکی به همین جا پایان نمی پذیرد. قصه، کودکان ما را به این آب و خاک دلبسته می کند و محبت به وطن را در جان و دل آنان می رویاند و زنده نگه می دارد. به مدد قصه و از راه گوش، نوباوگان ما با چند هزار کلمه آشنا و مانوس می شوند و پیش از رفتن به دبستان جمله سازی ساده و سخن گفتن بی پیرایه و شیرین را بی رنج و سختی می آموزند، هوش و حافظه ی آنان به کار می افتد، قدرت تخیلشان نیرومند و زاینده می شود، با دنیای خارج پیوند پیدا می کنند، درباره ی روابط میان اشیاء و اشخاص به تفکر می پردازند، ذهنشان به حرکت آمده کنجکاوی و خلاقیت پیدا می کند، حس چاره جویی و چون و چراگویی و قدرت خلق و ابداع و علت یابی و معلول شناسی و توان استدلال و نتیجه گیری در آنان رشد می یابد و بیدار می شود، از جانوران و پرندگان نمی هراسند و با آنان دوست می شوند و عواطف پاک و کودکانه شان شکل می گیرد، حیوانات موذی و درنده را از جانوران بی آزار و دوست داشتنی باز می شناسند، با آداب، سنت ها، آیین ها، اصول اخلاقی و تربیتی زادبوم خویش پرورش می یابند.
در برخی از قصه ها حوادث دشواری پیش می آید که کودک، بعدها در دوران زندگی خود به انواع مشابه آن برمی خورد و همین امر یعنی آشنایی ذهنی او با این رویدادهای ناگوار باعث می شود تا روحیه ای مستقل و متکی به خود پیدا کند و در روز حادثه دست و پای خود را گم نکند. این که قصه ها همیشه به خوشی و خوبی پایان نمی پذیرد به همین سبب است:
جنگ و دعوا در می گیرد و «در دعوا هم حلوا خیر نمی کنند»، بدخواهی و ظلم بر نیکی و عدالت فایق می آید و اما قهرمان قصه با آن که در چنگ دشمن اسیر است، خود را نمی بازد و با دلیری و جسارت پایداری می کند و به چاره اندیشی می پردازد، سرانجام دشمن بدخواه به نحوی که پیش بینی آن هم دشوار است، سزای بدکرداری خود را می بیند و قهرمان داستان به زور بازو یا به قدرت تدبیر یا به مدد پیری نورانی یا پهلوانی جوانمرد از مهلکه جان بدر می برد و به مقصود خیرخواهانه و انسانی خود می رسد.
 
 
 
قصه درادب رسمی
مقام قصه باز هم برتر از این ها است. از دورترین دوران ها قصه در حفظ میراث های فکری اقوام تاثیر فراوان داشته است. در فرهنگ ایرانی افسانه های پهلوانی اوستا شاهد زنده ای بر این مدعا است. به همین قیاس در هر دوره ای، بزرگان قوم نیز برای این که افکار بلند خود را به فهم عامه نزدیک سازند، از این قالب مستعد و مناسب کمک می گرفته اند. دریای مواج و اندیشه ی متلاطم و ذهن خلاق و سرشار نوابغی چون مولانا جلاالدین محمد با آن همه رمز و راز شگفتی زا در هیچ ظرفی به خوبی تمثیل و قصه جا نمی گیرد. اگر بتوان «بحر را در کوزه ای» ریخت و گنجایش آن هم بیش تر از «قسمت یک روزه» باشد، آن کوزه، نامی جز قصه ندارد. تنها زبانی که هر کس در هر سن و سال و زمان و در هر نقطه ی جهان با آن گفت و گو می کند و آشنا است، زبان قصه است.
قصه به ترین وسیله ایست که به کمک آن می توان این همه ی افکار بلند و آرای مافوق تصور را به مردم منتقل کرد و به آسانی در اختیارشان نهاد، و آنان نیز با ذوق و اشتها بشنوند و بخوانند و لذت ببرند و باز هم خواستار شنیدن و خواندن بیش از آن باشند. عبداللطیف طسوجی تبریزی در مقدمه ی الف لیله و لیله (هزار و یک شب) که خود او آن را به فارسی ترجمه کرده است، در این باره می گوید : «حکیمان را رسم و آیین چنین است که گاهی به اسم افسانه سخن گویند و گاهی از زبان دد و دام حدیث کنند و مقصود از آن همه، پند گرفتن و حکمت آموختن است ولی این حیلت را بکار برند که عامه طباع را به گفته ی ایشان رغبت افتد».
آن چه بر سخن طسوجی باید افزود اینست که «حکیمان» خود خالق این افسانه ها نبوده اند، بلکه افسانه های رایج و شفاهی خلق را وسیله و بهانه ای برای «پند گفتن و حکمت آموختن» قرار داده اند. یعنی برای این که «عامه طباع را به گفته ی ایشان رغبت افتد» از افسانه ی عوام کمک گرفته اند و این جا است که ارزش و اهمیت قصه های خلق روشن می شود و از همین جا می توان دریافت که قصه های عامیانه چه تاثیر فراگیر و همه جانبه ای در ادب رسمی و مکتوب ملل جهان و از جمله ملت ما داشته است.
به بیان دیگر، غالب قصه های ادبی و مشهوری که از نوابغ و هنرمندان ما و دیگران بر جای مانده است، در روزگاران گذشته از جمله قصه های عامیانه بوده که بعدها به لباس متشخص و مجلل ادب رسمی در آمده است. و کریستین سن ایران شناس دانمارکی سال ها پیش بدین نکته توجه داشته و می گوید : «یک قصه ی ادبی قصه ایست که اصلن عامیانه بوده است و بعدها به آن جنبه ادبی داده اند» چه، رد پای آن ها را در آثار قدر اول ادب فارسی می بینیم. مثلن  بسیاری از داستان ها و قصه های مرزبان نامه، شاهنامه، مثنوی، کلیله و دمنه، خمسه نظامی و اساتیر و افسانه هایی که در آثار خاقانی، عطار، سنایی، سعدی و دیگران آمده است، همگی از اساتیر و قصه ها و باورهای عوام گرفته شده است.
 
و یکی از کارهای مفید و ضروری، تحقیق و تتبع در همین مورد است که پس از چاپ و انتشار همه ی قصه ها باید انجام پذیرد. لیکن واجب تر از آن و مقدم بر آن مساله ی گردآوری دقیق و کامل خود قصه ها است که امری ضروری و فوری است. از دیدگاه دیگر افسانه های ایرانی نقاشی دقیقی است از آن چه در طی تاریخ بر مردم این سرزمین گذشته است. یعنی همان گونه که بسیاری از حقایق تلخ را در قالب مثل ها و تمثیل ها ریخته اند، بسیاری از رویدادهای تاریخی را هم که نمی توانسته اند در تواریخ رسمی ثبت و ضبط کنند به شکل قصه در آورده اند تا از میان نرود. هرگاه  زورمندان و صاحبان قدرت به مردم اجازه ی سخن گفتن و مجال خوب و بد کردن ندهند، حقایق لباس قصه می پوشند و به دام و دد منسوب می شوند. قصه ی معروف "جغد و ویرانه" و سخن آخر جغد نر که به جغد ماده می گوید:
گر ملک اینست و چنین روزگار / زین ده ویران دهمت صد هزار
حقیقتی است مربوط به دوران سلطنت بهرام دوم پادشاه ساسانی که در قالب افسانه ریخته شده است.
 
 
قصه گویی و شاهنامه خوانی
در قهوه خانه های ایران هنوز هم شاهنامه خوانی و نقالی متداول است. قصه گو و شاهنامه خوان مربی و ناصح توده ها است. مزیت بارز و تحسین بر انگیز قصه ها، به ویژه قصه های ایرانی جنبه ی انسان سازی و تربیتی آن ها است. نوع و مضمون قصه هر چه باشد هدف اصلی آن تربیت آدمی و سوق دادن وی به کمال انسانی است.
ستایش خوبی و زیبایی، توصیف مردی و مردانگی و تشویق مردم به خدمت کردن به خلق و مانند این ها، نتیجه ی نهایی هر قصه است. لقب شاهنامه خوان «میرزا» و لقب قصه گو «مرشد» و هر دو عنوانی معتبر و احترام آمیر است، زمینه ی کار شاهنامه خوان داستان های حماسی است، ولی قصه پرداز به میل خود می تواند هر قصه ای را برای گفتن انتخاب کند.
قصه گو در ساعات آخر روز به قهوه خانه می رود و کار خود را آغاز می کند. در حالی که تعلیمی یا عصایی در دست دارد، آرام آرام راه می رود و به آهنگ مخصوص با صدای بم غزل یا قطعه ای تربیتی و اخلاقی می خواند و چون گرم شد با چنین عبارت هایی قصه اش را آغاز می کند : «عقد جواهر سخن کهن در محل و موضع و زمان و مکانی داشتیم و از کف گسستیم. الحال خدمت دوستان و برادران و پیران دنباله ی سخن دیروز را به عرض میرسانیم».
 
پیشه ور و کارگری که تمام روز را کار کرده و خسته و مانده شده، به قهوه خانه می آید و علاوه بر این که خستگی در می کند، چای می نوشد و هم کاران و مشتریان خود را می بیند، شاهنامه یا قصه هم می شنود و همان گونه که از کودکی قصه های سرزمین خود را شنیده و به روزگار جوانی در زورخانه، شاهنامه و آثار زبده و مفید دیگر شاعران را به گوش گرفته و در ماه های رمضان از جلسات سخنوری بهره برده، اینک هم که کار منظم فرصت دیگری برایش باقی نگذاشته است، باز با داستان های حماسی و قصه های دلکش ایرانی سر و کار دارد، یعنی الفت و پیوندی که از کودکی با سرزمین خویش داشته در هیچ دوره ای گسسته نمی شود.
البته این الفت و پیوند در گروه های مختلف جامعه به شکل های گوناگون ایجاد و تقویت می شده است و علاقه و دلبستگی مردم به نقالان و قصه خوانان زبر دست و محبوبیت و آبرویی که آنان هنوز در میان خلق دارند، به همین سبب است . مسعود سعد گوید:
تا قصه گوی چیره زبان پیش عاشقان / قصه زعشق عروه و عفرا کند همی
این پیشه در روزگاران گذشته نیز مانند امروز و به تر از امروز از جمله مشاغل آبرومند و مورد علاقه ی عامه بوده است و غالب قصه گویان، از جوانمردان و ارباب فتوت و مقید به رعایت آداب و تشریفات خاص بوده اند.
طاهر وحید در اشاره به خوبی و زیبایی کار قصه خوان گوید:
 
چه گوید کس از خوبی قصه خوان / که در ملک خوبی است صاحبقران
میرزا محمد طاهر نصرآبادی اصفهانی از نویسندگان دوره ی صفوی در تذکره ی خود معروف به «تذکره نصرآبادی» از این گونه قصه خوانان بسیار یاد کرده است. باری، هر قصه پردازی بنا به استعداد و خلاقیت خود قصه را به نحوی خاص و تعبیراتی دلکش می آراسته و داد سخن می داده است و قصه پردازان زمان خودمان نیز هر کدام در آرایش قصه شیوه و شگرد خاص داشته و دارند، به طوری که اگر شنونده به تناوب پای نقل این هنرمندان چرب زبان نشسته باشد، این نکته را خوب دریافته است. همه داستان «رستم و سهراب» را نقل می کنند و «طومار می زنند»، ولی  هر کدام از روی طومار خود سخن می گویند و بنا به سلیقه و قدرت تخیل خود چاشنی هایی به آن می زنند که دو تای آن یکسان نمی نماید. درست است که همه یک داستان را روایت کرده یا می کنند، ولی همان اختلاف چشمگیر و شامه نوازی که در رنگ و بوی گل و گیاه این مزر و بوم هست، در روایات متعدد یک قصه هم دیده می شود.
 
 
 
قصه های ایرانی و پژوهش های غربیان
می دانیم که در قرون گذشته اهل فضل و ادب به دانش توده و از جمله قصه های عامیانه عنایت و اعتنایی نمی کرده اند و ورود در این مباحث را دون شان خود می دانسته اند. آن چه هم در این زمینه تالیف و تدوین شده است اتفاقی و استثنایی است. مثلن سخن شناسی صاحبدل به حکم ذوق شخصی مجموعه ای تدوین کرده یا کاتب تنگدست و بی کاری به فرمان صاحب قدرتی به نوشتن و نسخه برداری از داستان و قصه ای پرداخته است.
در سده های اخیر، وضع حتا بدتر از این بوده و تقریبن هیچ کاری انجام نگرفته است. شاید به دلیل حوادث و رویدادهای اندوهباری که بر این سرزمین و مردم آن گذشته است ارباب ذوق و حال همان آسایش نسبی قدیم را نیز نداشته اند تا دست و دلشان پی این نوع کارها برود و آن چه شده در همین دوران اخیر شده است.
اما غربیان و خارجیان که از سیصد سال پیش با کشور ما سر و کار پیدا کردند و خواستند ما را به درستی و خوب بشناسند و می دانستند که قصه ها و مثل ها و آداب و معتقدات یک ملت معرف روحیات و سجایا و خلق و خوی آن ملت است، در راه گردآوری و تدوین و ترجمه ی قصه های ایرانی گام های موثری برداشتند. به عنوان نمونه از شرق شناس فرانسوی پتی دلاکروا Petty Delacroix یاد می کنیم که در سال های ١۷١٠ - ١۷١٢ م مجموعه ای بی عنوان و به ظاهر مجهول المولف را که به سبک "هزار و یک شب" بوده است به نام «هزار و یک روز» ترجمه و منتشر کرده است.
اما از آغاز سده ی بیستم میلادی توجه غربیان فزونی گرفته است و به مطالعه ی جدی و بررسی دقیق فولکور ایران و قصه های ایرانی پرداخته اند و به ویژه ایران شناسان روسی با علاقه بیش تر و موافق موازین علمی این کار را دنبال کرده اند پیش آهنگ آموزش آن "ژوکوفسکی" است که در سال ١٩٠١ م کتاب "نمونه های آثار ملی" را منتشر کرده است.
این توجه غربیان با دقت قابل ستایش، روش منظم علمی و شوق وحرارت دنبال شده است، به طوری که حتا مجلس خوانی پرده داران (نعزیه) را هم از نظر دور نداشته و در گردآوری آن کوشیده اند. تا سی -  چهل سال پیش هنرمندان و نقاشان مردم که به غلط آنان را "نقاش قهوه خانه ای" می خوانند، پرده های رنگ روغنی بسیار زیبا می ساختند به طول چند متر و عرض تقریبی یک متر و نیم که حوادث مختلف را نمایش می داد و مثلن رویداد کربلا و خروج شیعیان به رهبری مختار ثقفی و روایت عاق والدین و مانند این ها را نشان می داد. دارنده پرده که فوت و فن کار را آموخته بود، در گذرگاه و در کنار دیواری یک مجلس از مجالس پرده را باز می کرد و با لحن گیرایی درباره ی آن رویداد داد سخن می داد، ولی سربزنگاه که ماجرا به اوج خود می رسید، از حاضران مبلغ اندکی طلب می کرد و به اصطلاح خودشان «دور میزد».
 
ثبت و ضبط سخنان پرده دار معرکه گیر که خیلی سریع و تند بیان می شد البته دشوار بود و اساسن کسی چنین مطالبی را دارای ارزش علمی نمی دانست. ولی یکی از ایران شناسان انگلیسی به نام  د. ث. فیلوت  D. C. Phillotبا کمک یک نفر ایرانی متن پنج مجلس از مجالس این پرده گردانان دوره گرد را جمع کرده و به همراه ترجمه انگلیسی آن در سال ١٩٠٦ م منتشر ساخت.
عده ای از دانشمندان زبان شناسی نیز در ضمن پژوهش ها و مطالعات مربوط به زبان ها و لهجه های ایرانی مقداری قصه نیز گردآوری کرده اند که "مطالعات در زبان کردی" توسط  اسکار مان Oscar Mann از این گروه است.  این پژوهشگر دقیق آلمانی سه جلد از تحقیقات خود را شخصن در سالهای ١٩٠٦ تا ١٩٠٩در برلین چاپ کرده و سه جلد دیگر آن هم پس از او به کوشش ک. هادانک K. Hadank در سال های ١٩٢٦ و ١٩۳٠ و ١٩۳٢ چاپ و منتشر شد که از نمونه های خوب و دقیق این تحقیقات است.
اسکار مان در ضمن همین تحقیقات مقداری قصه ی کردی نیز گردآورده است . آ . بریکتو    Auguste Bricteuxفرانسوی هم از جمله کسانی است که در مورد قصه های ایرانی با علاقه کار کرده است. او در کتاب خانه ی برلین به مجموعه ای از قصه های ایرانی برمی خورد که نظر او را جلب می کند. مولف این مجموعه مانند بسیاری از نویسندگان قدیم به سبب فروتنی و حجب ذاتی و ناقابل دانستن کار خویش، خود را معرفی نکرده و از این رو ناشناخته مانده است و بریکتو آن مجموعه را در سال ١٩١٠ م به زبان فرانسوی ترجمه و منتشر کرده است.
پس از بریکتو نوبت میرسد به آرتور کریستین سن Arthur Christiansen شرق شناس ایران دوست دانمارکی که به سال ١٩١٤ در سفری که به تهران آمده است با شوق و علاقه ای وافر به فکر گردآوری قصه های ایرانی می افتد و گفته های یک نفر قصه پرداز با کمال و هنرمند ایرانی، سعید فیض الله ملقب به ندیم الملک را یادداشت و تدوین کرده و در سال ١٩١٨ م به همراه ترجمه فرانسوی آن ها منتشر ساخته است.
این ایران دوست محقق و دانشمند علاوه بر شصت کتاب و رساله ی مهم و تحقیقی که در باره ی ایران نوشته است، به طوری که خود حکایت می کند در سال ١٩٢٢م  مصمم می شود که ایرانیان بی اعتنا به فولکور ایران را بر ارزش این گنجینه ی بی مانند و غنی، به ویژه بر اهمیت قصه های عامیانه واقف سازد. از این رو مقاله ای می نویسد و کوششی را آغاز می کند که از نظر یک فرد ایرانی تاثرانگیز و عبرت آور است و به تر آن که ماجرا را از زبان قلم خود او بشنوید:
« این جانب در شماره ی بیست و یکم نوامبر ١٩٢٢ مجله ی فارسی ایرانشهر که آقای کاظم زاده ایرانشهر از سال های پیش در برلین منتشر می ساخت، مقاله ای در باره ی تحقیق افسانه ها نوشتم و در آن کوشیدم خوانندگان ایرانی را از اهمیت گردآوری و انتشار مواد و مطالب ملی و عامیانه و به ویژه افسانه ها و نقل هایی که در دهان مردم است آگاه سازم» ولی افسوس که با این همه در آن زمان باز هم از طرف ایرانیان قدمی اساسی برداشته نمی شود و کاری مهم انجام نمی گیرد. باری، پس از این تاریخ، یعنی پس از کارهای ارزشمند کریستین سن مجموعه ای نیز توسط  لوریمر  انگلیسیDavid Lockhart Robertson Lorimer   درباره ی لهجه های رایج در کرمان و ناحیه بختیاری با ترجمه انگلیسی آن انتشار یافت.
 
 
گردآورندگان ایرانی
در ایران علاوه بر آن که در گذشته نوشتن قصه و تدوین آن به دستور افراد مرفه و متفنن و علاقه مند متداول بوده و «ایرانیان ادب دوست نسخه های خطی زیبا را که بر کاغذهایی مستحکم و گران بها نوشته شده بود» حفظ می کرده اند و نسخه های بسیاری از آن ها در کتاب خانه های اروپا و امریکا موجود است، از آغاز ورود صنعت چاپ به ایران هم تعدادی از قصه های معروف و پرخواننده مانند رموز حمزه، حسین کرد شبستری، امیرارسلان نامدار، فلک ناز، چهل طوطی، خاورنامه و اسکندرنامه به دفعات چاپ و منتشر شده است و قابل ملاحظه آن که این دسته از قصه ها در همه ی شهرها و در گروه های مختلف سنی خواننده و شنونده داشته است.
آقای دکتر محمدجعفر محجوب استاد دانشگاه تهران در احیای مآخذ قدیمی ادبیات عامه و معرفی این آثار کوشش های قابل ستایش کرده است. پس از آن دوره، یعنی در سی چهل سال اخیر نیز در این راه کوشش هایی شده است که نخست باید از حسین کوهی کرمانی یاد کرد که «چهارده افسانه روستایی» را در سال ١۳١٤ ش چاپ کرده است. پس از وی صادق هدایت که شیفته و ستایشگر فرهنگ توده بود و خدمات او در این رشته هرگز فراموش نخواهد شد تعدادی قصه را به همراه مقدمه ای سودمند در سال ١۳١٨ ش در مجله ی موسیقی انتشار داد و از آن پس نیز درگردآوری و چاپ چندی از «افسانه ها» مشوق و راهنمای صبحی مهتدی شد.
و یکی دیگر از پیش کسوتان فعال گردآوری افسانه ها نیز امیر قلی امینی اصفهانی است که «سی افسانه» را منتشر کرده است. وی در مقدمه ی این کتاب می نویسد:
 
«سابق بر این برخی ها برخلاف اصول علمی از مجموع روایاتی که در اختیار داشته اند روایت تازه ای ساخته اند و با نثر ادبی روایتی تازه نوشته اند. این کار، ناصواب و خطای محض است و ما مرتکب چنین خطا و غلطی نشده ایم، بلکه به ترین و کامل ترین روایت ها را عینن و بی کم و زیاد آورده ایم و دست دومی ها را نیز با نام و نشان راوی و مشخصات محل خلاصه کرده ایم تا زمانی برسد که امکان چاپ و انتشار همه ی روایت ها فراهم شود. چه، هیچ کس مجاز نیست که در روایت مختلف یک قصه دست ببرد و در آن دخل و تصرف کند ».