- ب ب +

زبان عینیت‌گرا در علم

  زبان عینیت‌گرا به معنی زبانی است که در آن به هیچ‌وجه به طور بنیادی به ما ارجاع داده نمی‌شود. به طور دقیق‌تر، به معنی زبانی اساساً توصیفی، در مقابل زبان «پیشگویانهٔ مشاهدات»، است؛ زبانی مبتنی بر این فرض که یا ابژه‌های مورد نظر- به معنی وسیع کلمه، یعنی ذرات، میدان‌ها و مانند آن‌ها- واقعاً وجود دارند، یا ما می‌توانیم آن‌چنان رفتار کنیم که گویی آن‌ها واقعاً مستقل از ما وجود دارند. البته این دیدگاه را که زبان عینیت‌گرا به طور کلی- دست کم دربارهٔ موضوعات غیرذهنی- درست است از زندگی هرروزه استنتاج کرده‌ایم. علاوه بر این، این زبان در ذهن ما با تحصیلات علمی پایه‌ای ریشه‌دار شده است. به دلایلِ روشن آموزشی، به معلمان دبیرستان تلقین می‌شود که به شاگردان خود بگویند یا دست‌کم برای آن‌ها مطرح کنند که میدان الکتریکی «وجود دارد»، اتم‌ها «وجود دارند» و الی آخر، همان‌طور که ما به طور معمول می‌گوییم سنگ‌ها و گیاهان وجود دارند.
تحت این شرایط چاره‌ای نبود جز آنکه مشکلات مفهومی‌ای که پیشرفت مکانیک کوانتومی به بار آورده بود مشکلاتی فوق‌العاده جدی تلقی شوند. در حقیقت، برای آن‌که بتوان هر نظریه‌ای را به زبان عینیت‌گرا بیان کرد- دست‌کم- لازم است مشخص کند چه چیزی در چارچوب آن باید واقعی تلقی شود، یا با آن به مثابهٔ موجودی واقعی رفتار شود. به بیان دیگر، در صورت‌بندی ریاضیِ نظریه، دست‌کم باید بعضی از نمادهای ریاضی به عنوان توصیف‌کنندهٔ عناصر یا جنبه‌هایی از واقعیت تعبیر‌پذیر باشند. برای مثال، در فیزیک نیوتونی، این موضوع که در زمینهٔ نمادهای نمایش‌دهندهٔ موقعیت ذره مصداق می‌یابد. نمونه‌ای از آن در الکترودینامیک کلاسیک در مورد نمادهایی است که میدان‌ها را نمایش می‌دهند. اما در مکانیک کوانتومی، مشخص کردن آنچه واقعی است چندان آسان نیست. در واقع، این موضوع اساس ایرادی بود که اینشتین در برابر مکانیک کوانتومی مطرح کرد. برخلاف آنچه اغلب گفته می‌شود، اینشتین اشتیاقی به بازگشت به مفاهیم کلاسیک نداشت. نقد او می‌تواند به صورت یک پرسش بیان شود: «چه چیزی در نظریه می‌تواند واقعی تلقی شود یا با آن به صورتی رفتار شود که گویا واقعیت است؟ رُک و راست بگویید و اجازه دهید من هم بدانم!» پاسخ نیلز بور به این سوال را می‌توان انکارِ درستی خودِ پرسش قلمداد کرد؛ انکاری که با این واقعیت توجیه شد که بور سرانجام فیزیک کوانتومی و علم را به طور کلی به عنوان توصیف‌هایی، نه از چیزی شبیه واقعیت معین خارجی باکه صرفاً تجربهٔ قابل انتقال بشری، تعبیر کرد: به بیان دیگر، توصیف یک «واقعیت» (اگر خطر به کار بردن این عبارت را بپذیریم) که فعالانه، نه تنها از تفکر بلکه با اراده‌های کنشگرانهٔ ما، برساخته شده است؛ و بدین نحو با زبان عینیت‌گرا وداع می‌کند.
از طرف دیگر، معدودی از فیزیک‌پیشگان با رغبت پذیرفته‌اند که از زبانی که به زعم بسیاری از آنان به قدر کفایت اهداف غایی فیزیک را بازتاب می‌دهد صرف‌نظر کنند. در حقیقت، از مدت‌ها پیش بعضی از آنان فهمیده بودند که منظور از مفهوم علم صرفاً توصیف تجربهٔ جمعی بشری، واقع در قلب رویکرد بور، بوده است. (هرچند خود بور، برای روشن‌ساختن این واقعیت، بسیار زحمت کشید). از این رو، این مسألهٔ نگران‌کننده که «پس چه چیزی واقعی است؟» حل نشده باقی ماند. در حقیقت، دقیقاً به دلیل همین سوءتفاهم، این پرسش برای مدتی طولانی به اصطلاح در کمون باقی ماند.
 
کتاب فیزیک و فلسفه
اثر برنارد دسپانیا
ترجمه رکنی‌زاده
صص ۴۶ و ۴۷