بهشت
تصویری از بهشت که در ادوار تاریخی نزدیکتر به ما در اذهان مؤمنان به جهان دیگر نقش بسته و بواسطۀ کتاب مقدس و قرآن عمومیّت یافته بیشتر تصویر باغی است محصور در دیوارها. این تصویر، که از مرحلهای پیشرفتهتر از تمدن بشر - پیشرفتهتر از اعصار شبانی و کوچروی - بر پردهٔ خیال مردمان مصور شده، ظاهراً مانند لفظ آن (paradise و مانند آن در زبانهای اروپایی) وامی به باغهای محصورِ هخامنشیان (pari-daiza) دارد. همین لفظ است که به شکل pardīsu به بابلی، به شکل pardes به عبری و به شکل paradeisos به یونانی راه یافته. همین تعبیر اخیر در عهد جدید (مثلاً لوقا، ۲۳، ۴۳) نیز به کار رفته و از آن مقام خداوند و رستگاران اراده شده است (فردوس عربی از روی صورت فرادیس، که به غلط جمع تصور شده، ساخته شده و بواسطۀ زبان سریانی از همین لفظ یونانی مقتبس است. پردیس فارسی یک لغت مجعول است که در دورهٔ معاصر ساخته شده؛ لغت فارسی معادل آن لفظ کهن ایرانی پالیز است).
با این حال، منشأ این تصویر را صرفاً نباید در ایران جست. در بینالنهرین، هیکل یا معبد، که جایگاه ایزدان تصور میشده، محصور در باغی بوده و در گیلگمش نیز "جزیرهٔ رستگاران" ظاهراً دارای باغ یا درختانی تصور شده است (اگر این تصویر در برابر تصویر ژرمنی از بهشت در نظر آید که نه جزیره است نه واحه، نه باغ، بلکه تالاری است پوشیده و محصور (walhalla)، نقش اقلیم و مراحل تمدن در پرداختن تصویر جهان دیگر معلومتر میشود).
اما در مراحل قدیمتر تمدن در بین هندیواروپاییان تصویر دیگری رایج بوده که موضوع اصلی این یادداشت است. در کتاب وید، لااقل در یک جا، جهان مردگان به چراگاهی (gavyūti) تشبیه شده است، و آن سرزمینی است که اول بار یمه راه آن را یافته و منزلگاه "آباء اولین" (pitárah pūrve) است (مندل دهم، ۱۴، ۲). مانند این تصویر را در نزد هومر نیز یافتهاند: هادس چراگاهی (leimōn) تصویر شده که وصف آن klytopōlos است، یعنی "دارای کرّگان زیبا (یا معتبر و پرآوازه)". در زبان حتّی یا هیتی، حسن تعبیر برای مردن "رفتن به چراگاه" است. در اوستا، لقب جم، که نظیر ایرانی همان یمهٔ سابقالذکر است، "دارای رمههای خوب" است. این را نیز ظاهراً باید ناظر بر همان سروری جم بر جهان مردگان دانست؛ سروری بر مردمان شبان و جنگاور با رمههای اسب و چارپایان دیگر. همهٔ این تصاویر، که نظایر دیگری نیز در بین هندیو اروپاییان دارد، زاییدهٔ ذهن اهل جامعهای است شبانیپیشه و کوچرو و جنگجو که سرانجام نیکبختان را در جهان دیگر زندگانیی در دشتهای فراخ سبز در میان رمههای احشام خود تصور میکردهاند.
در این باره اتکای نویسنده مخصوصاً به رسالهٔ استاد پاول تیمه بوده است:
Studien zur indogermanischen Wortkunde, 47-51.
نیز رجوع فرمایند به ص ۳۹۳ از این کتاب:
M. L. West, Indo-European Poetry and Myth.
دو اشارهٔ دیگر از اوستا به این میافزاییم. در فقرهٔ سوم از یسن ۳۳ به نیکان به تلویح وعده داده شده که در چراگاه (vāstra) بهمن و اشه خواهند بود. مقصود از این تعبیر البته چیزی جز منزلگاه آنجهانی نیکان نیست. در فقرهٔ دهم از یسن ۳۰ گفته شده که پس از شکستِ شر، اسبان تندرو به گردونهها بسته میشوند و رهسپار سکونتگاه نیک بهمن و اشه و هرمزد میگردند. مقصود از این تصویر نیز، که از مسابقات اسبدوانی همان جامعهٔ کوچرو جنگاور اقتباس شده، باز جایی جز چراگاه و دشت نیست و دلالتی جز جهان دیگر ندارد. این صور خیال هندیواروپایی است.
سید احمدرضا قائممقامی