- ب ب +

زمستان را سرآمد روزگاران

 
 زمستان را سرآمد روزگاران
نواها زنده شد در شاخساران
 
گلان را رنگ و نم بخشد هواها
که می آید ز طرف جویباران
 
چراغ لاله اندر دشت و صحرا
شود روشن تر از باد بهاران
 
دلم افسرده تر در صحبت گل
گریزد این غزال از مرغزاران
 
دمی آسوده با درد و غم خویش
دمی نالان چو جوی کوهساران
 
ز بیم اینکه ذوقش کم نگردد
نگویم حال دل با رازداران
 
اقبال لاهوری » زبور عجم