- ب ب +

در محاصرۀ استاتیکِ قصر - بخش دوم

یک گزارش تحلیلی از داستان قصر کافکا
 کافکا در مواجهه با اهالی دهکده سعی می‌کرد با عنوان پرطمطراق "مسّاح گراف" خود را به آنها تحمیل کند! او در جریان پیاده‌روی به سمت قصر با خانوادۀ لازمان آشنا می‌شود، اما آنها می‌گویند رسم مهمان‌نوازی ندارند و کا باید به سمت مهمانخانه برود و از گراست اکر که سورتمه‌چی و مردی بی‌تفاوت و زمخت است کمک می‌گیرد. در مهمانخانه وردستانش آرتور و یرمیاز را می‌بیند و از آنها می‌خواهد با قصر تماس بگیرند و بعد از کش و قوس بسیار بالاخره از تلفنچی قصر می‌پرسد: آیا کا اجازۀ ورود به قصر دارد؟ پاسخ می‌شنود: نه هرگز! کا از همان آغاز متوجه نوعی حماقت و بی‌دانشی در کردارهای دو وردست می‌شود. اما اتفاق جدیدی او را دچار هیجان می‌سازد؛ قاصد قصر که جوانی به نام بارناباس است پیامی از سوی نمایندۀ قصر در دهکده یعنی آقای کلام می‌آورد. کا با خوشحالی نامه را می‌خواند و متوجه می‌شود برای هماهنگی امور باید با کدخدای دهکده گفتگو نماید! کا هیجانات ناشی از جدی شدن امور خود را در رفتار با بارناباس نشان می‌دهد، اما می‌فهمد او چیزی بیش از یک قاصد نیست، ولی به او علاقه‌مند شده و چون تصور می‌کند بارناباس به قصر برمی‌گردد، از وی می‌خواهد تا با او همراه شود، و درست مانند یوزف کای "محاکمه" که برای پیدا کردن راه خروج از سالن‌های طولانی و خفۀ دبیرخانۀ دادگاه از دو کارمند کمک گرفت تا او را به بیرون دبیرخانه ببرند؛ به قول ماکس برود، کا در محاکمه به دنبال فرار از دستگاه دادگستری و در قصر به دنبال پناهندگی به ساختار نظام‌مند قصر است؛ در اینجا هم کا به بارناباس تکیه می‌کند تا در مسیر برفی شب به سمت قصر همراهی‌اش نماید! اما بارناباس به سمت خانه‌اش می‌رفت و کا اشتباهاً فکر کرد مسیر بعدی او قصر خواهد بود. بر اثر این اتفاق کا با خانوادۀ بارناباس؛ پدر و مادر پیر و بیمارش، و خواهرانش آمالیا و الگا آشنا شد. الگا برای تهیۀ نوشیدنی به سمت دیگر مهمانخانۀ دهکده یعنی مهمانخانۀ آقایان که مختص کارمندان قصر بود حرکت کرد و کا تصمیم گرفت با او همراه شود. کا در مهمانخانۀ قصر متوجه حضور کلام شد اما نتوانست به وی نزدیک شود! تنها نتیجۀ ورود به این مکان، آشنایی با فریدای ساقی بود که ادعا می‌شد معشوقۀ کلام است!  فریدا و کا در یک رابطۀ دوستی گرفتار آمدند و فریدا به منظور ازدواج با کا، برای همیشه مهمانخانه و کلام را ترک کرد! پیش از آن، فریدا اتاق کلام را به وی نشان داد و کا از روزنۀ کوچک روی در اتاق تصویری مبهم از یک پیرمرد خمیده را دید که ظاهراً نمایندۀ قصر در دهکده بود!!! این روزنه و این پیرمرد خمیده، خواننده را با توصیفاتی آشنا و مشابه در رمان "بوف کور" صادق هدایت روبرو خواهد کرد!!! 
کا اینبار به جای قصر به دنبال کلام است! او در مورد فریدا مورد شماتت زن چاق مهمانخانۀ اول قرار می‌گیرد و این زن زیاده‌گو با توصیف ساختار مشخص و طبقاتی قصر از کا می‌خواهد همواره حد خود را نگاه دارد و به دیدار کلام دل نبندد، اما با واسطه‌کاریها و زد و بند با آدم‌هایی که با کارمندان قصر رابطۀ نزدیک دارند، شاید بتواند کاری از پیش برد، از جمله خود این زن زمانی معشوقۀ کلام بوده و این امتیاز برایش محفوظ است تا نزدیکی‌اش به قصر را به طرز احمقانه‌ای به رخ کا بکشد! 
کا بالاخره موفق می‌شود به نزد کدخدای ده که فردی مریض است و تداعی کنندۀ هولد وکیل یوزف کا در "محاکمه" است، برود، اما ناباورانه متوجه می‌شود که نامۀ دعوت او مربوط به یک ماجرای قدیمی است که اکنون رفع شده و چون اصل نامه معلوم نیست که از کدام یک از دوایر اداری قصر به دهکده ارسال شده و با توجه به دقت و حساسیت زیاد کارمندان قصر، جایز نیست که هیچ کدام از این دوایر اداری به اهمال متهم شوند و چنین جسارتی نه وجه قانونی و نه اخلاقی ندارد! بنابراین دعوت از یک مسّاح در نسبت با امورات دهکده و تعامل آن با قصر، در حال حاضر یک مسئلۀ کاملاً بی ارزش و فاقد وجاهت است و در حقیقت تمام شده است، اما با این حال می‌توان به صلاحدید آقایان قصر، برای کا یک مسئولیت جدید دست و پا نمود!  
کا به دلایلی ناکارآمد و نیز جسارت‌هایی که در رفتارش با دیگران بخصوص کارمندان قصر دارد و نیز بر اثر پریشانحالیِ نهادینۀ زن مهماندار از مهمانخانه اخراج و به سفارش تحقیرآمیز معلم مدرسه که او هم از کدخدا دستور گرفته بود، برای خدمتکاری در مدرسه انتخاب می‌شود و با اصرار فریدا و پذیرش معلم، در یکی از اتاق‌های مدرسه ساکن می‌شوند. فضاهایی که کا برای استراحت و امورات شخصی دارد، به دلیل کوچک بودن و نیز به دلیل بی‌اهمیت جلوه دادن کا از سوی دهکده بسیار حیوانی به نظر می‌رسد!
 
زهرا قزلباش