- ب ب +

عکس‌العمل جالب شهید به تهدید خودکشی مادرش/ برای شهیدانم گریه نکنید

مادر شهیدان جوادنیا گفت: اکثر همسایه‌های ما طاغوتی بودند و احمد روی بام شعار می‌داد، ترسیدم و وقتی دیدم به حرفم گوش نمی‌کند خواستم تهدیدش کنم، گفتم اگر نیایی پایین خودم را از پشت بام پرت می‌کنم پایین، با خنده گفت: اگه مردی بنداز.

به نقل از خبرگزاری فارس، بانو فاطمه عباسی ورده مادر شهیدان احمد، علی، یونس و محمد جوادنیا است که چهار فرزند خود را در راه انقلاب و ایران فدا کرد.

این مادر چهار شهید در برشی از خاطرات خود حضور پسرانش را در مکتب امام خمینی (ره) اینگونه روایت می‌کند:

اگر مردی خودت را از پشت بام پایین بی‌انداز!

یکی از شب‌های انقلاب که مردم علیه رژیم طاغوت به پشت بام‌ها می‌رفتند و شعار می‌دادند به احمد که فریاد الله‌اکبر سر داده بود، گفتم مادر بیا پایین، ساواک بگیرد تو را شکنجه می‌کند، ما را هم اذیت می‌کند اما او اعتنا نکرد و گفت: «مرگ بر شاه» ناگهان از هیچ کجا صدایی در نیامد و او ادامه داد «سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن».

اکثر همسایه‌های ما طاغوتی بودند و من خیلی می‌ترسیدم. وقتی دیدم به حرفم گوش نمی‌کند مثلاً خواستم تهدیدش کنم، گفتم اگر نیایی پایین خودم را از پشت بام پرت می‌کنم پایین، با خنده گفت: اگه مردی بنداز. گفتم خودکشی گناه داره و اگر نه این کار را می‌کردم.

چند وقت گذشت تا اینکه یک شب بعد از آمدن احمد، دو نفر اسلحه به دست زنگ خانه را زده و گفتند احمد را صدا کنید، گفتم: چرا؟ او تازه خوابیده اما آنها اصرار کردند. فکر کردم حتما آمدند دستگیرش کنند. وقتی احمد آمد، دیدم با او دست دادند و روبوسی کردند. بعداً متوجه شدم او را با احمد شهابی داماد ساواکی همسایمان اشتباه گرفته بودند. احمد شهابی خیرندیده هر کاری انجام می‌داده و آدرس خانه ما را می‌نوشته.

جنگ هم که شروع شد پسرها یکی یکی رفتند. موقع رفتن به علی گفتم: علی‌جان کی برمی‌گردید؟ گفت: مامان اگر با هواپیما آمدیم زخمی هستیم، اگر با ماشین آوردنمان شهید شدیم و اگر هم خودمان آمدیم که سالم هستیم.

دو سال از شهادت احمد به دست کومله در ۲۴ اردیبهشت سال ۵۹ می‌گذشت که علی و یونس نیز در جنوب به شهادت رسیدند. علی روز ۱۹ اردیبهشت سال ۶۱ در خرمشهر شهید شد و یونس یک روز بعد در شلمچه به شهادت رسید. اتفاقاً در مسجد برای ختم علی، حاجی داشت سخنرانی می‌کرد که خبر یونس را هم آوردند و او پشت میکروفن اعلام کرد شهید سوم من هم آمد.

تو مادری یا زن بابا

همین که این خبر را گفت مسجد به هم ریخت. ما هم در منزل مراسمی زنانه داشتیم و یک خانم در حال سخنرانی بود. داشتم چای می‌دادم. بعد از مدتی پسر دایی‌ام آمد و گفت: خدا به این مادر صبر بدهد. این را گفت و خبر شهادت یونس را اعلام کرد. خانم سخنران ناراحت شد. گفتم ناراحتی ندارد ما خودمان این راه را انتخاب کردیم و تا آخر می‌رویم. به دخترهایم گفتم مبادا گریه کنید. وصیت برادرانتان است که در انظار گریه نکنید. یکی از خانم‌ها گفت: مگر تو زن بابای بچه‌ها هستی؟ من هم با ناراحتی گفتم: بله! من جایگاه بچه‌های خودم را می‌دانستم و آنچه من درک می‌کردم آنها درک نمی‌کردند.

محمد هم چهارمین شهیدم است که در کربلای ۸ روز نیمه شعبان سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید.

محمد و علی و یونس در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا دفن شدند و احمد هم قطعه ۲۴ به خاک سپرده شد.

پایان پیام/