- ب ب +

فخرزاده: اسلام به مارکسیسم درس مبارزه داد/ نام انقلاب برای بلوای ۱۴۰۱ بزرگ است

استاد مطالعات تاریخ معاصر گفت: آمریکا روی خودش اسم «حامی حقوق بشر» می‌گذارد و همه می‌خندند. اگر روی «خَر» بتوان اسم «انسان» گذاشت، اغتشاشا‌گران هم می‌توانند روی «بلوای» خود اسم «انقلاب» بگذارند. این نام برای کار آن‌ها بزرگ است.

به نقل از خبرگزاری فارس، انقلاب اسلامی سال ۵۷، یکی از شگفت‌آورترین وقایع سیاسی در چند قرن اخیر جهان است. در برهه‌ای که صحبت از پایان انقلاب‌ها به میان آمده بود و اگر جنبش و انقلابی هم به پا می‌شد، رنگ و بوی چپی و مارکسیستی داشت، حرکتی با محوریت دین به وجود آمد تا به گفته «چالرز کورزمن»، جامعه‌شناس آمریکایی، مردمی‌ترین انقلاب طول تاریخ رخ دهد. در باب ماهیت و تبارشناسی این واقعه عظیم با حجت‌الاسلام سعید فخرزاده پژوهشگر و استاد مطالعات تاریخ معاصر و مسئول تاریخ شفاهی حوزه هنری به گفت‌وگو پرداختیم که حاصل کار را در ادامه می‌خوانید. 

به دنبال هویت در سیاست

انقلاب ایران در غیرمنتظره‌ترین برهه از تاریخ رخ داد که کمتر کسی فکر می‌کرد رویکرد دینی بتواند بر رقبای مارکسیستی خود غلبه کند، تحلیل شما در این باره چیست؟

تاریخ صدساله گذشته ایران، تاریخی پُر تلاطم است که مردم ایران در کنش و واکنش‌های خود، گویی به دنبال یک ایده‌آلی هستند که از فرهنگشان برخواسته باشد که بعدها این ایده‌آل‌طلبی در شعارهای آن‌ها هم بروز و ظهور پیدا می‌کند. مثلاً «آزادی» و «استقلال» دو نمونه از همان مطلوب‌های همیشگی مردم ایران بوده است. اما در این بین، مسأله دین و رویکرد فراگیر اسلامی، همیشه مدنظر همه گروه‌ها نبوده، مثلاً چپ‌ها به این مسأله توجهی نداشتند یا حتی جنبش اعتراضی در راستای ملی شدن صنعت نفت، صرفاً اعتراض به بخشی از شرایط موجود بود و ربطی به تغییر مدل حکومت نداشت.

ناکامی‌هایی نظیر مشروطه

با این حال، فکر تشکیل حکومت اسلامی به عنوان بستری برای ظهور امام زمان (عج)، در ناسیه و پس ذهن علما و روحانیون همیشه وجود داشته است و این امر از موضوعاتی است که دائماً در برهه‌ای بر فراز منابر تکرار می‌شد و با توجه به مسلمان بودن اکثریت مردم ایران، میل به این قضیه در آنان به غلیان درآمد. منتها این رهبری و حرکت چون در مواقعی با سایر رویکردها به مشارکت و همراهی درآمد، نتوانست به سر منزل مقصود برسد. مثلاً جریان مشروطه گرچه با هدف حاکمیت ارزش‌های دینی همراه بود اما پس از مزج و درآمیختگی با روشنفکران لیبرال و غرب‌زده، از مسیر اصلی خود منحرف شد و از رسیدن به هدفش بازماند. 

۱۵ خرداد، طلیعه‌ای برای یک انقلاب باطنی و ظاهری

در ماجرای ۱۵ خرداد اما وضع به شکل دیگری رقم خورد. پس از فوت آیت‌الله بروجردی در سال ۴۲، شاه چنین انگاشت با خارج شدن مرجعیت از ایران و رسیدن مقام مرجعیت به آیت‌الله حکیم در عراق، فضا برای پیاده کردن برخی  سیاست‌ها در راستای غربی کردن کشور و تغییر هویت اجتماعی فراهم است. در این راستا وقتی با آن مخالفت شد، او به یک سرکوب فراگیر و قاطع دست زد که علما و بسیاری از مردم را به این نتیجه رساند که تنها  راه در این وضعیت، سقوط سلطنت پهلوی و برپایی نظام اسلامی است.  برای همین، علما در ابتدا سعی کردند اهمیت ایجاد حکومت اسلامی و سازوکار آن را برای مردم تبیین و تشریح کنند. در همین ایام است که امام خمینی دروس حکومت اسلامی را برگزار می‌کند و از دلش کتاب گرانسنگ «ولایت‌فقیه» بیرون می‌آید، یا سایر شخصیت‌ها دروس و کلاس‌هایی با همین محوریت اجرا می‌کنند. 

تقابل فکری و فرهنگی پس از اشاعه سکولاریسم فراگیر پهلوی

آیا این نتیجه به دست آمده از ۱۵ خرداد پیوسته بود یا صرفاً مقطعی و موقت؟

در این مقام لازم است موضوعی تشریح شود، بسیاری از افراد جامعه چنین تصور می‌کنند که پس از قیام ۱۵ خرداد و روبه‌رو شدن با سرکوب از سوی حکومت، نهضت اسلامی به یک انفعال رسید و دوباره شور و جنبشش را از  سال ۵۶ آغاز کرد که منتهی به انقلاب شد؛ در صورتی که حقیقت ماجرا چیز دیگری است  و جریان اسلامی مبارزه خود را ادامه می‌دهد اما در قالب مقابله فکری و فرهنگی با حکومت. پس از ماجرای خرداد ۴۲، اصلاحات پهلوی که در حقیقت در راستای سکولاریسم ایرانی حرکت می‌کرد با شدت ادامه یافت.

اشاعه گسترده کاباره‌ها، سینمای ابتذال، کشف حجاب در ادارات دولتی و حتی معلمان و... حاکی از دین‌گریزی قاطع حکومت پهلوی داشت. اما جریان مبارز اسلامی، دقیقاً در تقابل با این سیاست‌های فکری و فرهنگی رژیم برخواست.

انقلابی، قبل از انقلاب

برای همین است که طبق آمار و ارقام شاهدیم که در این سال‌ها (یعنی در اواسط دهه ۴۰ تا انقلاب) تعداد مساجد تازه تأسیس افزایش پیدا می‌کند، هیأت‌ها رشد کرده و محوریت سیاسی خود را با قوت پیگیر هستند. بسیاری از روحانیون با هدف تبلیغ و تبیین اصل و اساس حکومت اسلامی و نقد حاکمیت به شهرهای مختلف رهسپارند و از همه مهم‌تر حضور اشخاص در حوزه‌های علمیه و درآمدن به کسوت طلبگی رشد می‌کند.

به عبارتی این عوامل موجب شد نوعی تحول فکری و عقیدتی در مردم ایجاد شود و انقلابی باطنی شکل گیرد که در سال‌های ۵۶ و ۵۷ این تحول درونی، نمود ظاهری پیدا کرده و انقلاب اسلامی را پدید می‌آورد.  

وقتی اسلام به مارکسیسم درس مبارزه داد

در کنار نهضت اسلامیِ مبارز، گروه‌های مسلحی وجود داشتند که اصل مبارزه را در انجام فعالیت‌های جنگی و مسلحانه می‌دیدند و چنین تصوری داشتند که با ضربه زدن به حکومت از راه ترور، خرابکاری و... می‌توان به یک براندازی مطلوب رسید. این افراد اصلاً توجهی به اهمیت آگاه‌سازی عموم جامعه برای رسیدن به یک انقلاب نداشتند و برای همین وقتی با سرکوب شدید پهلوی مواجه شدند به یک یأس و ناامیدی رسیدند و دقیقاً در این برهه یأس آنان است که نهضت اسلامی با قوت کار خود را پیگیری می‌کند و به پیروزی می‌رسد. این درسی بود که اسلام به مارکسیسم داد.

این حکایت از آن دارد که مسیر جریان مبارز اسلامی به رهبری امام خمینی دقیقاً با انگشت گذاشتن روی ارزش‌های فطری و فرهنگی ملت ایران، توانست به یک بسیج توده‌ای گسترده‌ای برسد و آن را به پیروزی نهایی برساند. 


ولادمیر ایلیچ لنین، رهبر بلشویک‌های روس که برای چپ‌های ایرانی به مثابه یک الگو بود

روی خر می‌توان اسم انسان گذاشت، بلوای اخیر را هم می‌توان  انقلاب دانست!

در بلوای ۱۴۰۱، اغتشاشگران اسم این حرکت خود را انقلاب گذاشتند، آیا این حرکت شأنیت چنین اسم‌گذاری را دارد؟

در این باره باید بگویم مقایسه این دو یک قیاس مع‌الفارق است و هیچ جوره قابل قیاس نیستند. آمریکا روی خودش اسم «حامی حقوق بشر» می‌گذارد و همه می‌خندند. اگر روی «خَر» بتوان اسم «انسان» گذاشت، این‌ها هم می‌توانند روی «بلوای» خود اسم «انقلاب» بگذارند. این نام برای کار آن‌ها بزرگ است.

اما اگر بخواهم تفاوت جدی انقلاب اسلامی را با این جریان مخرّب اخیر بگویم این است که انقلاب سال ۵۷ با اتکا به قدرت داخلی در برابر استعمار خارجی که دست غارتش در کشور دراز بود، قیام کرد. اما بلوای اخیر با حمایت غربی، به سمت و سویی می‌رود که تخریب کشور و فروپاشی همه‌جانبه آن را دنبال می‌کند. 

پایان پیام/