به وام ستاندن بهتر است یا ترجمهٔ قرضی؟ - بخش اول
مانویان متون پیشوای خود و حواریون او را به زبانهای مختلف ترجمه و نشر کردهاند. پیش از ترجمهٔ این متون نیز الفاظی را از محل زندگی خود در بینالنهرین به وام ستانده بودهاند یا به شیوهٔ ترجمهٔ قرضی اقتباس کرده بودهاند و به کار میبردهاند. پیروان سپسین مانی نیز ناگزیر بودهاند اصطلاحات پیشینیان خود را در هنگام نشر و انتقال دین خود در مناطق دورتر به زبانهای تازه ترجمه کنند یا به همان صورت اصلی با تغییرات آوایی، که در وارد شدن الفاظ به زبان دیگر از آنها چاره نیست، به کار برند. اینان این هر دو راه را رفتهاند، یعنی الفاظی از زبانهای هندی و ارمانی (آرامی) و یونانی به وام ستاندهاند یا برای آنها معادلهایی اختیار کردهاند. این معادلها ممکن است حاصل ترجمهٔ قرضی یا گردهبرداری باشند.
دو نمونه را، که حاکی از هنرمندی ایشان است، نقل میکنیم. اسقف، که به واسطه معرب است از episcopos یونانی، مشتق است از ریشهٔ spek هندیواروپایی به معنای نظارت کردن و توجه کردن. معادل آن در زبانهای ایرانی spas است که مجازاً معنای خدمت کردن نیز گرفته است. مانویان بر مرتبهٔ اسقفان خود نام spasag نهادهاند که صفت فاعلی است از این ریشه، لفظاً به معنای ناظر و خادم. این ترجمه ترجمهٔ قرضی است و عجیب است که ریشهای را انتخاب کردهاند که در اصل هندیواروپایی نیز با ریشهٔ کلمهٔ یونانی مشترک است.
نمونهٔ دوم لفظ یونانی bēma است به معنی تخت. در متون مانوی، در نامیدن جایگاه و منبر مانی، از همین لفظ یونانی استفاده کردهاند و در این کار از سنت یهودی و مسیحی پیش از خود پیروی کردهاند. همین لفظ را مانویان ایران نیز به شکل bēm یا bīm (بیم) به وام ستانده و مخصوصاً در معنای یکی از اعیاد مهم خود به کار بردهاند. (در نوشتههای فارسیِ نویسندگان ما بما نوشته شده. این املا مطلقاً غلط است.) اما مانویان به این اکتفا نکردهاند و آن را گاه به گاه به معنای تخت نیز ترجمهٔ قرضی کردهاند، و این هم از عجایب کارهای آنهاست، چون گاه فارسی و bēma یونانی، با وجود اختلاف ظاهری، در اصل هندیواروپایی مشترکند (از ریشهٔ gweH) و هر دو در معنی نیز، "جای قدم نهادن"، طبعاً اشتراک دارند. (معانی مجازی مانند "آستانه" و "منبر" یا "تخت" در فرهنگ یونانی یا مسیحی امری است اجتماعی و فرهنگی و ارتباطی با ریشهٔ کلمه ندارد).
حال در مانند این موارد بر اهل زبان است که کدام راه را بروند؛ بر آنهاست که مثلاً schema را مانند اسحق بن حنین اشکیم بگویند یا مانند معاصران ما شِما، یا لفظی از زبان خود برگزینند. این تا حدی نیز وابسته است به قوهٔ تمیز و تشخیص.
ذیل در مورد منبر:
منبر نیز لفظی است دخیل در عربی به معنای تخت و با "بیما"ی مسیحی مشابهتهایی دارد. لابد در این باره تحقیقاتی شده و در کتابهایی مانند دائرةالمعارف اسلام میتوان دربارهٔ آن مطالبی یافت. از اینها بیاطلاعم. آنچه سابقاً خواندهام و تا آنجا که به یاد دارم حاوی مطالب اصلی در این باره است مقالهٔ آقای بکر است در جلد اول جشننامهٔ تئودور نولدکه که عکسی (کپیی) از آن پیش بنده است. این عکس از روی نسخهای برداشته شده که در اختیار مرحوم قزوینی بوده و چند حاشیه از او را دارد. این حواشی را وقتی ان شاء الله بیروننویس و نشر خواهم کرد:
C. H. Becker, Die Kanzel im Kultus des alten Islam.
گمان میکنم که چیزی از معنای لفظی منبر در زبان فارسی نیز باقی مانده باشد، شاید مثلاً در لایهٔ زیرین تعبیر دار و منبر. این را نیز لازم است اهل تحقیق بسنجند. در مورد معنی، این تعریف ابن خلدون از همان مقالهٔ بکر نقل میشود:
و امّا السّریر و المنبر و التخت و الکرسی و هو اعواد منصوبه او ارائک منضّده بجلوس السّلطان علیها، مرتفعاً عن اهل مجلسه الخ.
"العودان منبر النّبی و عصاه" در حدیث آمده (نقل از مقالهٔ آقای بکر). مقایسهٔ میان این دو چوب (منبر و دستاوستام یعنی عصای مانی نیز مشهور بوده است) در مانویت و اسلام هم ممکن است بی فایدهای نباشد.
سید احمدرضا قائممقامی