- ب ب +

چون به دست صنع خود خوان کرم می‌گسترد

قدرت و صنعش تماشا کن که از یک قطره آب
صورت مه‌پیکر و خورشیدسیما می‌کند
 
دلبر سیمین‌تن سنگین‌دل یاقوت‌لب
گل‌رخ نسرین‌بر شمشاد بالا می‌کند
 
چون شراب لایزالی می‌دهد از جام شوق
عاشقان خویش را سرمست و شیدا می‌کند
 
چون به دست صنع خود خوان کرم می‌گسترد
روزی خلق جهانی را مهیا می‌کند
 
گر کسی را هست دردی در نهاد از عشق او
درد او را از وصال خود مداوا می‌کند
 
گوهر وحدت به بحر نیستی می‌افکند
چشم گوهربار من مانند دریا می‌کند
 
گر کسی از ناشکیبایی ملالی می‌کشد
از وصال خویشتن او را شکیبا می‌کند
 
کافران را زآتش دوزخ محابا هیچ نیست
مؤمنان را زآتش دوزخ محابا می‌کند
 
بر سر راه بیابان طلب از آرزو
سالکان راه وحدت بی‌سروپا می‌کند
 
تا شش و پنجی ازین چار و سه بیرون آورد
جای هفت اختر درین نه طاق مینا می‌کند
 
پادشاه پادشاهان بر فراز تخت دل
مخزن اسرار خود سر هویدا می‌کند
 
احمد مرسل که باشد سرور پیغمبران
در دو کونش از شرف محبوب دل‌ها می‌کند
 
در شب معراج قربت دستگیرش می‌شود
پایگاهش بر سر عرش معلا می‌کند
 
هرکسی را در جهان باشد تمنایی ز حق
حیدر از حق در جهان هم حق تمنا می‌کند
 
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح