- ب ب +

مبانی حکمی قرآنی انتظار از دیدگاه حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(دامت برکاته)

ارائه کننده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه

ناقدین: حجت الاسلام و المسلمین محمدصادق یوسفی‌مقدم و دکتر ابراهیم علیپور

دبیرعلمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابراهیم باقرزاده

عنـوان بحـث مبانـی و اصـول حکمـی قرآنـی انتظـار از دیـدگاه مقـام معظـم رهبـری اسـت. بعـد از کاری کـه دربـاره منظومـه فکـری حضـرت آقـا بـا همـکاری جمیعـی از دوســتان در طــول دو ســال کار مســتمر از ســال 1389 و 1390 انجــام شــد، بــه ایــن فکــر افتــادم کــه بــه بعضــی مقوله‌هــا مقــداری مســتقل و جدیتــر بپردازیــم.

مقوله‌هایـی مثـل مدیریـت جهـادی، عقلانیـت و امثـال اینهـا کـه برخـی از اینهـا بـه صـورت رسـاله تدویـن میشـود. در مقولـه انتظـار هـم ایـن مقالـه نگاشـته شـده اسـت.
آنچـه در ایـن مقالـه آمـده اسـت، اشـاره بـه مبانـی حکمـی قرآنـی و اصـول حکمـی قرآنـی اسـت. اصـولا مفاهیـم در علـوم انسـانی و علـوم اسـلامی بـا مبانـی و اصـول خودشـان معنـا پیـدا میکننـد. ایـن یکـی از پیشفرض‌هـای ایـن نوشـته اسـت.

مثـلـا وقتــی میخواهیــم بگوییــم انتظــار از منظــر مقــام معظــم رهبــری چیســت؟ کتـاب لغـت فایـده نـدارد کـه لغـت انتظـار را چـه معنایـی کرده اسـت. بایـد ببینیم آن اندیشـمند و متفکـر کـه در ایـن مقالـه مقـام معظـم رهبـری اسـت، چـه مبانـی و اصولـی دارد و بـا کاربسـت آن مبانـی و اصـول آن واژه معنـا پیـدا کنـد.
در اینجـا منظـور از «قرآنـی» روشـن اسـت، یعنـی بـا اسـتفاده از آیاتـی کـه مقـام معظـم رهبـری اســتفاده کردنــد، ایــن مبانــی و اصــول اســتخراج شــود و کاربســت آن بــر انتظــار روشـن شـود. امـا «حکمـی» در اینجـا الزامـا مقصـود حکمـت مشـاء یـا اشـراق یـا حکمـت متعالیـه نیسـت کـه کسـی بخواهـد خـرده بگیـرد کـه اصالـت وجـود یـا اصالــت ماهیــت شــیخ اشــراق کجاســت یــا تشــکیک و علیــت و مفاهیمــی از ایـن قبیـل.
«حکمـی» در واقـع مباحـث نظـری اسـت کـه کاربسـت عملـی پیـدا میکنـد؛ حکمـت، مباحـث نظـری منتهـی بـه عمـل اسـت. اینکـه اهـل فلسـفه هـم حکمـت را بـه نظـری و عملـی تقسـیم میکردنـد، بـه ایـن جهـت بـوده اسـت، چـون معنـای قرآنـی و دینـی حکمـت همیـن اسـت. لـذا بحثهـای نظـری هـم کـه اینجـا آمـده اسـت، طبیعتـا جنبـه حکمـی دارد.

بعـد از ایـن توضیحـی کـه عـرض کـردم، شـش مبنـا، از مجموعـه فرمایشـات مقـام معظـم رهبـری اسـتفاده میشـود کـه میتـوان گفـت مبانـی حکمـی قرآنـی انتظـار هسـتند.
مبانـی، زیرسـاختها و مفاهیـم بنیادیـن هـر مقولـه‌ای اسـت و اصـول، مقوله‌هـای مسـتخرج از مبانـی هسـتند. در واقـع رتبـه اصـول بعـد از رتبـه مبانـی اسـت. مبانـی در اینجـا بـه اصطـلاح فلسـفی مقصـود اسـت، چـون میدانیـد کـه در رشــته‌هایی مثــل مدیریــت و مهندســی و اینهــا مبانــی معنــای دیگــری دارد.
مبانــی در واقــع زیرســاختها و مقوله‌هــای بنیادینــی هســتند کــه از آنهــا یــک سـری گزاره‌هـای اصلـی اسـتخراج میشـود کـه از آن گزاره‌هـای اصلـی بـه تبییـن مفهـوم و متغیـر اصلـی کـه در اینجـا انتظـار اسـت، میپردازیـم.
از فرمایشـات آقـا شـش مبنـا اسـتخراج میشـود و شـش اصـل. یـک مقولـه‌ای اسـت کـه بیـن مبنـا و
اصـل اسـت و میتـوان هـم در مبنـا ذکـر کـرد و هـم در اصـول. شـاید بتوانـد اولیـن اصـل بیـان شـود، یـا آخریـن مبنـا بیـان شـود، و آن عدالتگرایـی اسـت.
در واقـع عدالتگرایــی از یــک جهــت میتوانــد مبنــا باشــد، چــون از عــدل الهــی گرفتــه میشـود تـا بـه عـدل اجتماعـی منتهـی میشـود. وقتـی آن بعـد اجتماعـی مدنظـر باشـد، اصـل میشـود؛ امـا سـاحت عـدل الهـی کـه منتهـی بـه عـدل اجتماعـی میشــود، مبنــا میشــود. لــذا هــر دو جــا میتــوان مطــرح کــرد. اگــر خواســتیم در مبانــی ذکــر کنیــم، آخــر بگوییــم؛ اگــر خواســتیم در اصــول بیــان کنیــم، اول بیــان کنیـم.

مبانی حکمی قرآنی انتظار از منظر مقام معظم رهبری

1. توحیـد اجتماعـی: اولیـن مبنـا کـه کلیدی‌تریـن مبنـا در همه مفاهیـم اجتماعی مقـام معظـم رهبـری از جملـه انتظـار اسـت، توحیـد اجتماعـی اسـت. شـاید ایـن اصطـلاح را بـا ایـن ترکیـب حضـرت آقـا ذکـر نکـرده باشـد، ولـی بارهـا و بارهـا در نوشـته‌ها و سخنانشـان فرمودنـد کـه توحیـد را نبایـد فقـط یـک امـر ذهنـی دانسـت؛ توحیـد یـک امـر واقعـی اسـت، یـک نظـام اسـت، یـک دسـتورالعمل زندگـی اسـت.

توحیـد بـه مـا میگویـد در نظـام اجتماعـی چگونـه باشـیم و چگونـه زندگـی کنیـم. اعتقــاد بــه توحیــد مربــوط بــه بعــد از مــرگ نیســت، بلکــه ســازنده ایــن عالــم و زندگــی اســت. در واقــع توحیــد، اعتقــاد بــه وحدانیــت حــق تعالــی اســت کــه در تمــام شــئون فــردی و اجتماعــی انســان و جامعــه انســانی تاثیرگــذار اســت. ایــن توحیـد اجتماعـی همـان چیـزی اسـت کـه انبیـاء آوردنـد و لـذا هـدف انبیـا هـم انسان‌سـازی فـردی نبـود. بنـا نبـود کـه فـرد از نظـر اخلاقـی سـاخته شـود و حسـن و خلقــی پیــدا کنــد، بلکــه آمدنــد تــا جامعــه را بســازند.
کارخانــه انسان‌ســازی بــرای ایــن بــود کــه جامعــه ســاخته شــود. خداونــد در آیــه 64 ســوره آل عمــران می‌فرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا»تاثیـر توحیـد و نفـی شـرک چیسـت؟ اینکـه «وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ» جنبـه اجتماعـی پیـدا میکنـد: «فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» ادلــه عقلــی کــه توحیــد را ثابــت میکنــد، آن توحیــدی را ثابـت میکنـد کـه جنبـه توحیـد نظـری و عملـی داشـته باشـد.

2. ولایت: بـه بـاور مقـام معظـم رهبـری، هـدف خلقـت انسـان رسـیدن بـه ولایت الهـی اسـت. وقتـی شـما توحیـد اجتماعـی را پذیرفتیـد، بایـد ولایـت الهـی را هـم بپذیریـد. مقابـل ولایـت هـم طاغـوت اسـت. اینهـا کامـلا مفاهیـم قرآنـی اسـت. تسـلطی کـه حضـرت آقـا نسـبت بـه قـرآن دارنـد، بسـیار سـتودنی اسـت. معظم‌لـه ولایــت را اینگونــه معنــا میکننــد: پیونــد ناگسســتنی ولــی بــا مولــی علیهــم.

معنـای لغـوی ولایـت هـم ایـن اسـت؛ یعنـی وقتـی طناب‌هـا را بـه هـم میبافنـد و بــه طنــاب ضخیــم محکمــی تبدیــل میشــود، عــرب از ایــن تعبیــر بــه ولایــت میکننــد. آقــا از ایــن معنــای لغــوی اســتفاده کــرده اســت و میفرمایــد پیونــد ناگسسـتنی تمـام آحـاد جامعـه بـا هـم و بـا ولـی. در واقـع یـک جامعـه توحیـدی را میسـازد کـه از طاغـوت ایمـن اسـت. یعنـی نمیگـذارد کـه طاغـوت نفـوذ کنـد.

به عبــارت دیگــر، بــا ولایت ســد محکــم و دژ محکمــی درســت میشــود و یــک انسـجام و پیونـد درونـی بـا محوریـت حاکمیـت الهـی شـکل پیـدا میکنـد و سـه لایـه دارد؛ پیونـد مـردم بـا قلـب امـت اسـلامی یـا امـام، پیونـد مومنیـن بـا یکدیگـر، قطـع پیونـد بـا کفـار. ایـن سـه لایـه ولایـت اسـت. ایشـان آیـات متعـدد ولایـت را هـم اسـتفاده کردنـد و بـا ایـن امـر ولایـت تمکـن فـی الارض رخ میدهـد: «الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمورِ»{1} یعنـی حیـات اجتماعـی و تکمـن فـی الارض تحقـق پیدا میکند.

3. پیونــد دنیــا و آخــرت: ایــن هــم مبنــای مهمــی بــرای انتظــار اســت. یعنــی انتظــاری ســازنده اســت و انتظــار مهــدوی مطلــوب اســت جامعــه مهــدوی را میســازد، بــا مبنــای توحیــد اجتماعــی، شــکل میگیــرد و فهمیــده میشــود. یعنــی اگــر کســی توحیــد اجتماعــی را نپذیــرد، نوبــت بــه انتظــار نمیرســد. هــر کســی ولایــت را بــه ایــن معنایــی کــه عــرض کردیــم، نپذیــرد، اصــلا انتظــار معنــا پیــدا نمیکنــد. «الدنیــا مزرعــه الاخــره».
حضــرت آقــا میفرمایــد یکــی از آفــات دیــنداری، محدودکــردن دیــن بــه امــور و زندگــی شــخصی اســت؛ اینکــه خیــال کنیــم دیــن بــه امــور وســیع زندگــی اجتماعــی نمیپــردازد. چــون مــن مبنــای جامعیـت را هـم مسـتقل ذکـر کـردم، از ایـن زاویـه عـرض کنـم کـه تک تـک اعمـال و رفتــار و نیــات مــا در دنیــا چــه فــردی و چــه اجتماعــی روی حیــات اخــروی اثرگـذار اسـت.
لـذا هرچقـدر انسـان در دنیـا بـه آخرت‌گرایـی توجـه داشـته باشـد، دنیا گرایـی بـه سـمت سـعادت مـیرود. یعنـی گرایـش بـه سـعادت دنیـا در مسـیر سـعادت آخـرت اسـت و لـذا خـدا همـه امکانـات عالـم دنیـا را بـرای همیـن انسـان اجتماعــی خلق کــرده کــه دربــاره او صحبــت میکنیــم.
«خَلَقَ لَكُم ما فِي الأَرضِ جَميعًا» بــرای همــه انســانها خلــق شــده اســت، ولــی آن کــه مطلــوب اســت، انســانی اســت کــه در پارادایــم ولایــت قــرار دارد.

4 .جامعیـت اسـلام: اسـلام، فقـط بـه خـدا و آخـرت نپرداختـه اسـت. اسـلام بـه ابعــاد مختلــف زندگــی دنیــوی و فــردی پرداختــه اســت، حتــی روابطــی را بیــان میکنـد کـه انسـان بـا تجربـه بشـری ممکـن اسـت بـه دسـت نیـاورد، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» و تقوایـی کـه بـا بـرکات آسـمان و زمیـن رابطـه دارد. یـا بحـث دربـاره رفـاه، آزادی، اســتقلال، امنیــت و اینهــا همــه موضوعاتــی اســت کــه دیــن، حداقــل مبانــی و اصـول آنهـا را بیـان کـرده اسـت.

5 .انسـان اجتماعـی فطـری: از قدیـم خیلـی از علمـا و فلاسـفه میگفتند که انسـان مدنـی اسـت. امـا آیـا مدنـی بالطبـع اسـت کـه ارسـطو میگفـت یـا مدنـی بالاضطـرار اسـت کـه افلاطـون میگویـد و از بعضـی عبـارات فارابـی هـم بـه دسـت می‌آیـد، یـا مدنـی بالاسـتخدام اسـت کـه علامـه طباطبایـی ذکـر میکنـد؟ از فرمایشـات آقـا برمی‌آیـد کـه انسـان، مدنـی بالفطـره اسـت؛ یعنـی فطرتـا انسـان اجتماعـی اسـت. درســت اســت کــه هــر فــرد انســان عقــل و اختیــاری دارد و در قــرآن نیــز فرمــوده: «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»{2} ولـی بایـد نـگاه دیگـری هـم بـه انسـان داشـت کـه انسـان یـک مجموعـه اسـت و خداونـد گاهـی ایـن مجموعـه و حقیقـت اجتماعـی را خطـاب قـرار داده اسـت.
مـن نمیخواهـم اصالـت جامعـه را بـه آقـا نسـبت بدهـم، ولـی میتـوان چنیـن اسـتنباط کـرد. وقتـی میفرمایـد: « وَاستَعمَرَكُم فيها»{3} خطابــش بــه جامعــه اســت. یعنــی فطرتــا انســان یــک حیــات اجتماعـی دارد. انتظـار، عمـل فـردی نیسـت کـه فـردی بگویـد مـن در خانـه منتظـر حضــرت حجــت هســتم یــا هــر روز شمشــیری تیــز کنــد یــا اســبی ســوار شــود و بگویــد مــن آمــاده هســتم. انتظــار، یــک امــر جمعــی اجتماعــی اســت. بــر اســاس ایـن معنایـی کـه مـا از انتظـار قبـول داریـم، بایـد انسـان اجتماعـی را بپذیریـم، امـا انسـان اجتماعـی فطـری را بپذیریـم.

6. کمالگرایـی: ایـن هـم بـه عنـوان یـک مبناسـت کـه انسـان چـون «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»{4} اسـت، لازمـه احسـن تقویـم کمالگرایـی اسـت.

اصــول هــم عبارتنــد از: عدالــت اجتماعــی، اصــل مقاومــت، اصــل تقویــت عقلانیــت، اصــل تقویــت معنویــت، اصــل وحــدت اجتماعــی، اصــل حکومــت اسـلامی. از ایـن اصـول شـش‌گانه بـه انتظـار سـازنده اجتماعـی میرسـیم. در واقـع آن مبانـی و اصـول مـا را بـه یـک نتیجـه‌ای بـه نـام انتظـار سـازنده اجتماعـی منتهـی میکنـد کـه مطلـوب دیـن اسـلام در کلام مقـام معظـم رهبـری اسـت.
1. حج، 41
2. مائده، 105
3. هود، 61
4. تین، 4