- ب ب +

بازخوانی به‌تر از بسیارخوانی

 مطمئن باشید که حملهٔ بی‌محابا به کتاب‌ها و به‌سرعت گاز زدن و جویدن و بلعیدن آن‌ها از مظاهر بلکه مضارّ تمدّن جدید است. این کار کمابیش هتک حرمت کتاب است. با کتابِ خوب باید ماه ها، سال‌ها، بلکه یک عمر زندگی کرد. آناً به جان کتاب تازه‌خریده افتادن و از بای بسم الل‍ه تا تای تمّت خواندن، غالباً جز اجرای شعائر کتابخوانی نیست. به عبارت دیگر، بهترین طرز خواندن یک کتاب – و هر کتاب – از سر تا ته خواندن آن نیست. گاه هست که این شیوه فقط بهت‌رین و سریع‌ترین چاره برای خلاص شدن از شرّ یک کتاب، و به پایان رساندن مسابقه‌ای خیالی و نظایر آن است.
 
... ما به صرف یک بار خواندنِ یک کتاب، وجدان خود را خلاص و باب علم یعنی بازخوانی را منسد نکنیم؛ الدرسُ حرفٌ و التکرارُ اَلْفٌ. آن‌چه رفع تکلیف است و برای آبروداری خوب است، همان یک بار خواندنِ هر کتابی است. ولی آن‌چه علم‌آموز است، تکرار و تأمّل بر کتاب‌ها و بازخوانی آن‌هاست.
 
... زیاد خواندن کتاب اگر هم خوب باشد، ولی کتاب زیاد خواندن کار بی‌حکمتی است. سریع‌خوانان و پرخوانان و خلاصه قهرمانان سرعت و مقاومت در کتاب‌خوانی، معمولاً سطحی‌خوانان هستند؛ و چنان‌که گفته شد می‌خواهند سریعاً خاطر خود را از بابت فلان کتاب جدید الانتشار که به‌اصطلاح به آن‌ها مبارزه‌جویانه می‌نگرد آسوده کنند.
 
... سال‌ها پیش مقالهٔ خوبی از خانم پوری سلطانی در زمینهٔ همین هشدار دادن در مورد عجولانه و حریصانه کتاب نخواندن، خواندم ... . ایشان گفته بودند که قدما کم و خوب می‌خواندند، حال آن‌که ما بد و بسیار می‌خوانیم! نه خواجه نصیرالدین طوسی ... نه حاج ملّا هادی سبزواری، نه شیخ محمّدحسن نجفی صاحب جواهر و ده‌ها بزرگ و بزرگوار دیگر نظیر آن‌ها، به اندازهٔ ما و شهروندان عصر ما جنون پرخوانی و کتاب‌بازی نداشته‌اند. کم‌خوان و گزیده‌خوان بوده‌اند و مثل آدم‌های کم‌غذا که هرچه بخورند جذب جان‌شان می‌شود، آن‌ها هم هرچه خوانده‌اند با حضور قلب بوده و جزو جان‌شان می‌شده است؛ بر عکس شکم‌بارگانِ کتابی یا کتاب‌خواران عصر ما که در معرض هجوم و فشار تولید انبوه کتاب هستند.
 
... لمعات عراقی یا فصوص فارابی ... یا کفایهٔ آخوند خراسانی را نمی‌توان لاجرعه سر کشید؛ باید تجرّع کرد.
 
... گمان می‌کنم این سؤال برای اغلب اهل نظر مطرح باشد که قدما چگونه با مطالعهٔ حدّاکثر صد دویست کتاب به بار می‌نشستند و صاحب نظر می‌شدند، و ما با خواندن صدها کتاب فقط مسمومیّت سربی و امتلاء ذهن و زبان پیدا می‌کنیم؟! جواب‌اش این است که قدما کتاب‌ها را بازخوانی و همواره‌خوانی می‌کردند و هر بار با تأمّل و تجربهٔ بیش‌تری در همان کتاب‌های معدود غور و غوص می‌کردند. بسیارخوانی‌شان هم عددی و آماری و رج زدن کتاب‌ها نبوده است. اگر بسیارخوانی هم در کارشان بوده، بسیارخواندن و ژرف‌خوانی متون معدود و معیّنی بوده است. ذکر آن‌ها تذکّر به بار می‌آورده، ولی وردخوانی ما گاه به لقلقهٔ لسان شباهت دارد!
 
مثنوی مولانا برای این سروده نشده است که در عرض چهار پنج هفته مانند دُن آرام یا جانِ شیفته یا ژان کریستف خوانده و به کناری نهاده شود. چنین سطح‌پیمایی عجولانه‌ای برابر با ناکار کردن مثنوی و درس نگرفتن از مولاناست. مثنوی یا دیوان حافظ را باید زیست.
 
بهاءالدین خرّمشاهی