زبانشناسی شناختی - بخش چهارم
معمولاً هر واژه بیش از یک معنی دارد. در برخی موارد این معانی با هم ارتباط ندارد؛ مانند واژة «شیر» در زبان فارسی که بیش از یک معنی دارد. در اینگونه موارد، درواقع نه یک واژه بلکه دو یا چند واژه وجود دارد که مصداق همآوایی (homonymy) به شمار میرود. همآواها دو واژه با دو معنای کاملاً متفاوت است که تلفظ یکسانی دارد؛ اما گاهی معنیها با چنان روش دقیق و منظمی به هم مربوط میشود که در نگاه اول مشخص نمیشود واژه بیش از یک معنی دارد؛ برای مثال واژة «باز» در جملههای «درها را باز کردیم» و «کادوها را باز کردیم» بیانکنندة دو کنش متفاوت است. تفاوت این دو کنش در نگاه اول چندان روشن نیست. این موارد را میتوان مصداق چندمعنایی (polysemy) دانست. در رویکرد شناختی، چندمعنایی واژگان تنها حاصل تغییر در بافت همآیند واژه نیست؛ بلکه مقولهای شناختی است. این رویکرد تمایز آشکاری با رویکرد ساختگرا دارد. چندمعنایی در رویکردهای ساختگرا امری اتفاقی است؛ به این معنا که اگر تغییری در بافت همنشین یک واژه ایجاد شود، معنی آن واژه نیز عوض میشود. در رویکرد ساختگرا گسترة چندمعنایی یک واژه نامحدود و پیشبینیناپذیر خواهد بود. هر واژه یک معنی انتزاعی دارد و معانی دیگر آن برپایة بافت، مقصود گوینده و آشنایی شنونده با مقصود و دلایل دیگر، از این معنی مشتق میشود (Evans & Green, 2006: 239)؛ اما در نظریههای معنیشناسی واژگانی شناختی چندمعنایی در ساختار مفهومی نیز وجود دارد و فقط در روساخت زبانی مطرح نیست؛ بلکه ویژگی ذهن به شمار میرود. افزونبر این، نظریة کلاسیک هیچ ابزار مناسبی برای توصیف موقعیتی در اختیار ندارد که در آن یک یا چند معنی حالت «مرکزی» یا «بیشتر نمونهوار» داشته باشد (لیکاف و جانسون، 1394: 76).
در رویکرد شناختی، مضمونهای یک واژه به راههای مختلفی که یکی از آنها استعارة مفهومی است، بهصورت کمابیش دقیق بههم مربوط میشود. برپایة دیدگاه لیکاف و جانسون استعاره را میتوان یک نگاشت مبتنی بر تجربه از یک مدل شناختی در یک حوزه بر یک مدل شناختی در حوزة دیگر در نظر گرفت (همان: 77). وجه ساختاری هر استعارة مفهومی متشکل از یک مجموعه تناظر میان یک حوزة مبدأ و یک حوزة هدف است (لیکاف، 1395: 29). معمولاً دانش ما دربارة حوزههای مبدأ گسترده است؛ بنابراین جزئیات دانش حوزة مبدأ را به حوزة هدف منتقل میکنیم (همان: 25). از دیدگاه مفهومی، استعارههای اولیه نگاشتهای میانحوزهای از حوزة مبدأ (حسی ـ حرکتی) به حوزة هدف (حوزة تجربة ذهنی) است که استنباط و گاهی نمایش واژگانی را حفظ میکند (لیکاف و جانسون، 1394: 96). استعارهها و کنایهها در نوعی مدل شناختی پیشنمونه با هم همگرا میشود. لیکاف این سناریو را سناریوی پیشنمونه مینامد.