- ب ب +

وجوه متفاوت قرآن - بخش اول

 من تنها مقدمه‌ای در باب مطالبی که آیت‌الله محقق‌داماد مطرح کردند، بیان می‌کنم و بابت این حسن انتخاب و توجهی که به قرآن و علوم قرآنی در این سلسله سخنرانی‌ها شده است، تشکر می‌کنم گرچه برای من عجیب است که این مساله تاکنون مغفول مانده بود. اما در پاسخ به سوالی که آقای محقق داماد مطرح کردند باید بگویم مثنوی نیز دنباله‌روی قرآن است. مولانا در مقدمه دفتر اول مثنوی، عینا آیه‌هایی را که درباره قرآن آورده درباره مثنوی نیز آورده است. به اصل مطلب می‌پردازم و آن عبارتی از شمس تبریزی است که در مقالات می‌گوید: «بالای قرآن هیچ نیست، بالای کلام خدا هیچ نیست؛ اما این قرآن که از بهر عوام گفته است، جهت امر و نهی و راه نمودن، ذوق دگر دارد و آنکه با خواص می‌گوید ذوق دگر.» با توجه به این مطالب این سوال پیش می‌آید که مگر ما چند قرآن داریم که یک قرآن برای عوام و یکی برای خواص است. در واقع، منظور شمس تعدد قرآن نیست و قرآن تنها یکی است بلکه، وجوه مختلفی است که قرآن می‌تواند نسبت به مخاطبانش داشته باشد. آن وجهی که متوجه عوام است یک قرآن است و آن وجهی که متوجه خواص است قرآن دیگری است و هر یک ذوق خاص خود را دارد. از صورت قرآن به «ظهر» و از معنی قرآن به «بطن» تعبیر کرده‌اند. در روایتی از امام صادق آمده است که «انّ لِلقُرآنِ ظهراً و بطناً و لکل بطنه بطن الی سبعه ابطُنِ». ظهر همان ظاهر قرآن و بطن، باطن آن است. «حرف قرآن را بدان که ظاهری است/ زیر ظاهر، باطنی بس قاهری است.» شمس در جای دیگری توضیح می‌دهد که مراد از این هفت، عدد بین شش و هشت نیست بلکه مراد تعدد بطون و لایه‌های معنایی قرآن است. بحث بر سر ظاهر و باطن قرآن، بازتابی از بحث درازدامن دیگری بر سر شریعت و حقیقت است.
 
 نسبت بین شریعت و حقیقت
شاید از کهن‌ترین طرح و توضیح این بحث، ما آن شرحی را داریم که هجویری صاحب کشف المحجوب در کتاب خود آورده و می‌گوید که شریعت همان حقیقت و حقیقت همان شریعت است و هیچ فرقی بین این دو نیست. گروهی نیز معتقد هستند که حقیقت غیر از شریعت است و این دو کاملا غیرقابل جمع هستند. اما خود متصوفه اعتقادی بینابین دارند. هجویری معتقد است بین شریعت و حقیقت فرقی شگرف وجود دارد و معنای هر یک را توضیح می‌دهد. جالب است که تمام چیزهایی که ما به عنوان تفاسیر عرفانی می‌شناسیم دنباله‌روی این خط فکری هستند. من درباره درستی یا نادرستی این خط فکری بحث نمی‌کنم بلکه مقصود شرح و پیام آنچه است که در فرهنگ اسلامی جای شامخی دارد و خیلی مهم است. هجویری می‌گوید که شریعت از حقیقت جدا است، شریعت عبارت است از آن معنی که نسخ و تبدیل بر آن روا بود چون احکام و اوامر، سپس حقیقت را معنی می‌کند که حقیقت عبارتی است از معنا که نسخ برآن روا نباشد و از عهد آدم تا فنای عالم حکم آن متساوی است، چون معرفت حق و صحت معاملت خود به خلوص نیت. حسن نیت اصلی است که لازم نیست در معامله ذکر شود یا حتی به زبان آید اما تغییر نیز نمی‌پذیرد ولی خود قرارداد و احکام مربوط به آن قابل تغییر است. اینجا هجویری مساله مهمی را بیان کرده و می‌گوید پس شریعت فعل بنده بود و حقیقت داشت خداوند –مثل حقوق فطری و طبیعی- و حفظ و عصمت وی جل و جلاله. پس اقامت شریعت بی وجود حقیقت محال بود و اقامت حقیقت بی حفظ شریعت محال. شریعت بی‌حقیقت ریایی بود و حقیقت بی شریعت نفاقی.
 
استاد محمدعلی موحد