خضوع انسان در برابر علم و قدرت خداونداستدلالی برای عبودیت او
الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۱) حالا چرا باید در عبادت شریک برای خدا قرار نداد؟ آنچه که در این زمینه از آیات استفاده میشود، این است که شما برای عبودیت و بندگیی خدا یک استدلالی دارید و آن استدلال همان چیزی است که در این آیات ذکر شد: چون خدای متعال آفرینندهی انسان است، آفرینندهی محیط زندگیی انسان است، پدیدآورندهی مایه حیاه و وسیلهی ادامهی حیاه انسان است و اینکه میگوئیم آفرینندهی انسان و پدید آورندهی حیاه، این حرف یک باطنی دارد، که آن، مرکز جوشان بینظیر دانش و قدرت است، انسانهایی هستند که راحت از کسی که یک کلمه بیشتر میداند اطاعت میکنند.
شما وقتی با کسی معاشرت میکنید که در بحث و در سخن میبینید علمش از شما بیشتر است، راحت تسلیم او میشوید و هرچه میگوید از او میپذیرید و در مقابلش احساس خضوع میکنید، این یک امر قهری و فطری است. یک استاد مسلطی که در یکی از دانشها مثلاً: هر سئوالی از او بشود شما میبینید جواب حاضر و منطقی و قانع کنندهای دارد، آیا در مقابل او احساس خضوع نمیکنید؟ حالا اگر این استاد نه در یک علم و در چندین دانش این خصوصیت را داشته باشد، در مقابل او چگونه احساس خضوع میکنید؟ این تسلیم ارزشهای برتر شدن خصیصهی فطری انسان است و یکی از ارزشهای برتر دانش است. حالا از دانش فراتر برویم: کسی که یک قدرت فوقالعاده، یا یک توانائی جسمانی، یا یک توانائی و تسلط روحی مثلاً دارد، انسان راحت خود را در دسترس او قرار میدهد و در مقابل او احساس خضوع میکند. پس این گرایش به منبع علم و منبع قدرت یک امر فطری انسان است، و وقتی شما تشخیص میدهید ذات مقدس پروردگار منبع لایزال علم است، لازمهاش عبودیت و بندگی پروردگار انسانی را درک بکنند. و آنچه که تا امروز از وجود انسان کشف شده در زمینههای مختلف: جسمانی و زیستی، و بیولوژیک، و بافتهای مغز روحیات و جهات گوناگون روانشناختیاش یک قطرهای در مقابل دریاست و این دانشمندان بخشهای مختلف انسانشناسی صراحتاً بیان میکند. اگر کسی یک بستهبندیای از دانش عظیم بشری را داشته باشد شما در مقابلش تعظیم میکنید، درحالی که کل این دانش، هنوز نتوانسته است حتی آن موجودی را که خدای متعال با قدرت آفریده است بشناسد، پس چگونه خواهد توانست آن قدرت بیپایان که این موجود را با تمام اسرار و پیچیدگیها و جزئیاتش پدیدآورده، و بعد نسلهای پیدرپی او را، با اشکال گوناگون و با همان ریزهکاریها بوجود آورده است بشناسد؟ این چه علمی و چه دانشی است؟
یعلم ما بین ایدیهم و ماخلفهم ولایحیطون بشیءٍ من علمه الا بماشاءَ (۲) این جملهای است که در آیهالکرسی میفرماید: هیچکس به علم خدا احاطه پیدا نمیکند، مگر بقدری که خدای متعال اراده کرده و اذن داده باشد و بشر در طول قرون، بخشی از این دانش را به دست میآورد، لهذا کسی که دارای یک چنین دانش عظیمی است انسان را به طور قهری خاضع و در مقابل خودش وادار به عبودیت و بندگی و فرمانبری میکند بدون اینکه اجباری در کارش باشد. آنوقت هرچه انسان داناتر باشد، این عبادت برای او طبیعیتر و دلنشینتر است، همچنانکه آن استاد دانشمندی را که شما میشناسید اگر بیاید در کوچه و خیابان ممکن است یک آدم جاهل و بیسوادی چون او را نمیشناسد نسبت به او اسائهی ادب کند، شما که شاگرد اوهستید، به همان قدری که دانش و معرفتتان بیشتر است، قهراً تواضعتان در مقابل آن دانشمند بیشتر خواهد بود، اما آدمی که جاهل است و دانشی ندارد به او بیاعتنائی میکند. قرآن میفرماید: انما یخشی الله من عباده العلماء (۳): یعنی علما هستند که در مقابل پروردگار خشیت دارند. پس اینکه این آیه میگوید، الذی خلقکم(۴) خدایی که شما را آفریده، یا میگوید: زمین و آسمان را چنین و باران را چنان قرار داد، در واقع دارد اشاره میکند به علم بیپایان الهی، که این علم، فطرت و دل انسان را وادار به خضوع و عبودیت خدای متعال میکند. حالا به همین نسبت قدرت الهی را بسنجیم.
قدرت الهی در ساختن این ابزارهای ریز و این وسائل کوچک، این سولهای بدن انسان یا حیوانات و چیدن اینها در مقابل هم و تشکیل یک موضوع عظیم، ایجاد مغز انسان با آن سعهی عظیمی که تمام آفرینش را بشر در مغز خودش میچرخاند و از مغز خود برای خلاقیت استفاده میکند، این قدرتی که توانسته است این مغز را با این همه اسرار و شگفتیها و توانائیها بوجود بیاورد، این همان قدرتی است که انسان اگر عالم باشد بطور قهری در مقابل او خاضع میشود، و هرچه علم انسان و معرفت انسان و تنبه انسان بیشتر باشد خضوعش در مقابل این قدرت بیشتر خواهد بود. حالا این فقط علم و قدرت خداست و ما در مقولات دیگر وارد نشدیم، لهذا رشتهی سخن گم نشود، گفتیم که آیه قرآن میگوید: در عبودیت، برای خدا شریک انتخاب نکنید، زیرا شما که خدا راعبودیت میکنید، برای این عبودیت و بندگی خودتان استدلال دارید و میگویید: چون او مرکز جوشان علم و کانون قدرت است من بطور قهری در مقابل او احساس خضوع دارم و از او اطاعت میکنم، پس عبودیت خدا تابع یک استدلالی است. ولذا اگر خواستید غیر از خدا را عبودیت بکنید، چه استدلالی دارید؟ آن کسانی که در عبودیت برای خدا شریک قرار میدهند، استدلال و منطق و توجیه قانع کننده برای فطرت و برای عقلشان کدام است؟ چگونه ممکن است برای خدا در عبودیت شریک قرار بدهد؟ در حالی که آن شریک، خصوصیات و توانائیها و اقتدار و آن چیزی که انسان را به طور قهری وادار میکند به بندگی و عبودیت ندارد.۱۳۷۱/۰۱/۲۶