دفاع از کوفیان، حمله به کوفیان
کوفیانی که در رکاب حسین علیهالسلام خونشان را با خون مقدس حضرت مخلوط کردند، بیشتر از هر شهر دیگری سهم داشتند. حتی در این شرایط، آن اندک دیندارانِ کوفی در کاروان نورانی حسین بن علی علیهالسلام تعداد قابل توجهی داشتند. نه کوفیان آنچنان آدمهای عجیب و غریبی بودهاند، نه عراقیها لزوماً از نظر تاریخی خیانتکار هستند، نه ما دوستداران امام حسین علیهالسلام و امام علی علیهالسلام، آن اندازه منزّه و دور از خطا و لغزش هستیم.
رهبر انقلاب اسلامی، فلسفهی حرکت امام حسین علیهالسلام را مقابله با جبههی کفر و استکبار میدانند و در بیانات مورخ ۱۳۹۸/۰۷/۲۱، در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه امامحسین علیهالسلام، این موضوع را تبیین کردند:
«علّت اینکه ما در مقابله با آمریکا کوتاه نمیآییم به توفیق الهی؛ چون یک وظیفه است؛ اگر چنانچه نکردیم، کان حقّاً على الله ان یدخلنا مدخله. اگر ما کوتاه بیاییم، خدای متعال ما را هم به همان سرنوشتی و همان دوزخی که آن ستمگر را مبتلا خواهد کرد مبتلا میکند؛ وظیفهی ما این است، این جمهوری اسلامی است.»
نگاه کاریکاتوری به تاریخ: این کوفیها خیلی آدمهای دنیاپرست و نامردی بودند. آنها خیانتکارانی بودند که بزرگترین ننگ تاریخ را رقم زدند و حسینبنعلی را به شهادت رساندند... .
حتماً مخاطب محترمی که دارد این خطها را میخواند خواهد گفت، کجای این حرف اشتباه است؟ اصلاً ما هر شب همین را داریم از منابر و خطبهی خطبهخوانان میشنویم. مگر نه این است که کوفیان خودشان را دوست امام حسین علیهالسلام نشان دادند و بعد که حضرت آمد سراغشان، او را به شهادت رساندند؟ خودشان دعوت کردند، خودشان جنایت کردند... .
باید گفت خیر! همین مانده بود که نوشتهی این سیاهیها بخواهد از کوفیان دفاع کند؛ نه؛ حرف چیز دیگریست. چند دقیقهای وقت مبارکتان را به این بنده بدهید تا عارض شوم نه کوفیان آنچنان آدمهای عجیب و غریبی بودهاند، نه عراقیها لزوماً از نظر تاریخی خیانتکار هستند، نه ما دوستداران امام حسین علیهالسلام و امام علی علیهالسلام، آن اندازه منزّه و دور از خطا و لغزش هستیم...
اصلا بگذارید به اندازه پانزدهبیست دقیقهای، داوری دربارهی کوفیان را کنار بگذاریم و همپای استاد شهیدی از دیدی روایی و توصیفی به صحنه بنگریم.
پس از رحلت واپسین رسول، امور کشور به دست خلفای مسلمین افتاد. طبیعتاً آنها هم مثل هر جامعهی دیگری، سرشار از تضادها بودند. در این تضادها و تزاحمها، در برهمکنش نیروها، خلفایی به قدرت رسیدند. به قدرت رسیدن این خلفا تنها وابسته به نیروهای پنهانی و زدوبندهای محرمانه نبود؛ گروه مهمی از مسلمانان که خود جزو اصحاب رسول خدا بودند، چنین میخواستند. حضرت امیر، که ما امید داریم دوستدار حضرتش باشیم، هم در یک طرف این منازعه بودند. اما به هر دلیلی، که اینجا نمیخواهم دلایلش را بشکافم، وجود مبارکش به مدت ۲۵ سال از خلافت دور ماندند. وقتی هم که حضرت امیر علیهالسلام به خلافت رسیدند، شیوهی ادارهی آن وجود عزیز، مورد پسند و اتفاق برخی از گروههای مهم و مؤثر نبود. آنها به هزار دسیسه، سه نبرد سنگین را به حضرت تحمیل کردند و سرانجام، این شورشهای بزرگ در برابر حضرت، موجب شد تا ایشان در مسجد کوفه ترور شوند. پس از آن تا عاشورا هم قدرت به طور مطلق در دست امویها بود. یعنی اگر ما دورهی کمتر از پنج سال حضرت امیر علیهالسلام را کنار بگذاریم، شیوهها و راهبردهای مشخصی در این مدت تاریخی (سال ۱۱ تا سال ۶۱) هجری در جامعهی اسلامی پیاده شد. این شیوهها، جامعه و زیست مخصوص به خودش را رقم زد. پس ما داریم دربارهی پنجاه سال گفتوگو میکنیم؛ این پنجاه سال، به اندازهی زندگی دو نسل، جامعهای را ساخت که ویژگیهایی داشت.
اصل بحث اینجاست. حال سراغ کتاب برویم. مرحوم سیدجعفر شهیدی که مورخی سختگیر و روشنفکری اهل زحمت و تحقیق بود، در ردیف معتبرترین پژوهشگران تاریخ اسلام است. استاد شهیدی در بین معاصرین (شیعه و سنی و روشنفکر و غیر روشنفکر) سیمایی قابل اعتنا دارد. این پژوهشگر با بدبینی به منابع و اسناد مینگرد و هر حرف و حدیث و روایتی را به راحتی نمیپذیرد، دربارهی این پنجاه سال چنین میگوید:
در این پنجاه سال:
عدالت منسوخ شد.
قتلها و مصادرهها و تبعیدها بدون مجوز شرعی یا بر مبنای مجوزهای قابل انتقاد، رواج یافت.
حکومت فقط بر مبنای وراثت موجه مینمود و خلافت در شکل سلطنت رخ پیدا کرد.
درست حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم خود محور وحدت بود و توانست پیمانهای برادری و آیین پارسایی را بین قبیلهها بگستراند. اما آن فرمانبریها یا متأثر از شخصیت حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود یا دل و جان فرهنگِ آن قبایل و نژادها و تیرهها رسوخ نکرده بود. پس از حضرت رسول صصلیاللهعلیهوآلهوسلم، آن رسوم گذشته که نامش را فرهنگ جاهلی مینامیم، بازگشت. (اگر سرفصلهای آن رسوم جاهلی و آن روحیههای قبیلهگرایانه را بررسی کنیم، خواهیم دانست حتی امروز هم آن سرفصلها متأسفانه منقضی نشده است!)
پس از رسول دوباره اختلافات نژادی و قبیلهای و طایفهای چهره کرد.
اسلام به ثروتی بیاندازه دست یافت. ممالک دارا به دست مسلمین افتاد. این ثروت، موجب شد سکههای طلا در جیب مسلمین آواز گیرا و مخوفش را به گوش برساند. طلا، اگر همراه با آن فرهنگ پارسامدار رسول همراه نباشد، به آن رسوم جاهلی رنگ تازهای میبخشد و در لعاب جذابی، همان فرهنگ جاهلی را میداندار میکند.
جامعهی طبقاتی شکل گرفت. دیگر همه در برابر قانون خدا برابر نبودند؛ برخی «برابرتر» بودند. حکّام جور و کارگزاران خطاکار قصاص نمیشدند.
اصول مسلمانی آرام آرام پایمال شد. اعراب لاجرم به واسطهی برتری سیاسی و اقتصادیشان میتوانستند غیرعربها را تحقیر کنند و جانمایهی مسلمانی را در برابر اشرافیت تازهشان قربانی کنند.
برخی از اصحاب، حلقههای نزدیک به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، به ثروتی افسانهای دست یافتند. به تجارتهای عظیمی مشغول شدند. آقازادگان این اصحاب هم که از آن سوابق مجاهدت هم بیبهره بودند، مانور ثروت و تحقیر را با خشونت بیشتری به نمایش گذاشتند. آن انضباط مالی مورد نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم که بر پایه عدالت بود، با تأویلها و تفسیرهای اهریمنی از درون تهی شد.
رقابت گروهها و قبیلهها بسیار جدی بود. مثلا مُضَریان که عرب حجازی بودند با یمنیها رقابت داشتند. ملاحظات قبیلهای در عزل و نصبها نقش جدی داشت. یعنی وقتی میخواستند امیری را انتخاب کنند به مسلمانی او نگاه نمیکردند، به عدالتورزی و تدبیر و مدارایش کمتر توجه میکردند. مهم این بود که بدانند از کدام قبیله است.
همهی این موارد به زبان شیرین داستانی و قدرت تحلیلی مثالزدنی به وسیله دکتر شهیدی ترسیم شده است. این نوشته به دنبال آن است تا شما را ترغیب کند کتاب را بخوانید.
خواستم توضیح بدهم چطور رسم مسلمانی در جامعهی اسلامی فراموش میشود. شهیدی با دقت و انصاف این موضوع را شکافته است.
پس قبل از اینکه بخواهیم کوفیان را ملامت کنیم، باید به این سوال بتوانیم پاسخ دهیم چرا از بین اهالی مکه و مدینه و به طور کلی از حجاز، جمعیت درخوری با کاروان حسین بن علی علیهالسلام همراه نشد؟ مگر حسین بن علی علیهالسلام مردی باتقوا و فهیم، هوشیار و از سلالهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نبود؟ مگر مردم احادیث نبوی دربارهی او را نشنیده بودند؟ پس چرا یاریاش نکردند؟ سرفصل پاسخها را در آن تحولات تاریخی پنجاه سال جستجو کرد. شهیدی به دقت به این سوال با پرداختن به جزییات پاسخ میدهد.
اما کوفه...
یکی از مهمترین شهرها این جامعهی بزرگ کوفه بود. در کوفه، گروههای مختلف و متضادی فعال بودند. جناح مهمی از کوفه در دست یمنیها بود. از بین آنها، کسانی حامی اهل بیت علیهمالسلام بودهاند. دلیل این حمایت لزوماً به خاطر حقانیت اهلبیت علیهمالسلام نبود. شکافتن هر کدام از این جملهها، بحثی درازدامن میطلبد. چکیده آنکه آن رقابتهای قبیلهای و توجه به حوادث سیاسی و اجتماعی در تعیین مسیر حرکت کوفیانی که حامی اهل بیت علیهمالسلام بودند مؤثر بود. کوفیها سهم مهمی از منابعی کسب میکردند که تحت عنوان خراج یا مالیات یا جزیه یا هر چیز دیگری از سایر ملل و نحل و ولایات اخذ میشد. کوفیان، به دلیل آنکه در ردیف جیشالاسلام بودند، نصیبی چربونرم از بیتالمال داشتند. پولهای هنگفتی که در روزگار ما هماندازهی درآمد گروههای برخوردار است به خانوادههای کوفی میرسید. ساختار اقتصادی و سیاسی کوفه، جامعهای را ساخته بود که آدمها و قبیلهها و عریفها را محاسبهگر کرده بود. حتی در دعوت حسین بن علی علیهالسلام به این شهر، این محاسبات مدخلیت داشت. موضوع این نیست که حامیان اهلبیت میخواستند یزید را به دلیل رعایت نکردن عدالت یا برپا نداشتن اصول مسلمانی یا به دلیل ترویج خشونتِ سیاسی یا به دلیل سرکوب کردن صداهای مخالف یا به دلیل متشرع نبودنش سرنگون کنند. این پوشش مطرح بود؛ اما آنها به آن محاسبات سیاسی و اقتصادی هم در لوای قیام امام حسین علیهالسلام چشم داشتند. اگر عراق به جای شام میتوانست مرکز خلافت مسلمین باشد، وضع به طرز فوقالعادهای برای کوفیان تغییر میکرد.
حکایت بعدی را دکتر شهیدی نقل نکرده است. اما به گواهی پژوهشگران تاریخ اسلام میتوان دربارهی اعتبارش رأی مثبت داد. در روایتی آمده است که وقتی پسر بیرحم زیاد حاکم کوفه شد به سران قبایل اعلام کرد، اگر یک نفر از اهالی آن قبیله با حسین علیهالسلام بیعت کند، یارانهی کل قبیله را قطع میکند... رویم به دیوار... خودتان را جای آن قبیله بگذارید... همین نویسندهی روسیاه مطمئن نیست در آن شرایط، حاضر باشد طرف حسین علیهالسلام بایستد... اصلاً فرض کنید آدمی طرف حسین علیهالسلام بایستد، آن سران قبیله که قدرتی غیر شرعی بر مبنای رسوم جاهلی پیدا کرده بودند، چطور با آن نفر برخورد میکردند؟ همین شد که سیدالشهداء علیهالسلام فرمود این پول بیحساب و کتاب موجب شده که فهمتان عیب پیدا کند و حرف درست را نشنوید... همین شد که سیدالشهداء گفت وقتی کار بالا میگیرد و باید تصمیم بگیرید، دینداران اندک هستند و نمیتوانید از مال دنیا بگذرید... در این شرایط، ببنید چه چهرههای از جانشسته، حقمدار و نورانی طرف حسین علیهالسلام ایستادند؛ حق است تا پایان تاریخ تقدیسشان کنیم. اگر شهدای دشت کربلا را بر اساس ناحیه دستهبندی کنیم، کوفیانی که در رکاب حسین علیهالسلام خونشان را با خون مقدس حضرت مخلوط کردند، بیشتر از هر شهر دیگری سهم داشتند. حتی در این شرایط، آن اندک دیندارانِ کوفی در کاروان نورانی حسین بن علی علیهالسلام تعداد قابل توجهی داشتند.
تمام همّتم در این یادداشت این بود که بگویم وقتی میخواهیم جامعه و گروهی را بررسی کنیم، باید به این جنبههای اجتماعی و ساختارهای سیاسی هم توجه کنیم. احوط آن است که از داوری بیمحابا دوری کنیم. بله؛ قطعاً کوفیانِ حامی سیدالشهداء با سکوت خود، با فرار خود، با بیعملی خود، با شتابزدگی خود، در مصیبت نینوا نقش داشتند، اما از باب عبرتگیری از تاریخ، این توضیح روشنگر است که آنها به صورت ژنتیکی چنین نبودند؛ تغییر در روح دین، انهدام معنویت، نابودی خصایل نیکوی انسانی در جامعه و ذبح آن خصایل به پای ارزشهای قومی و قبیلهای و حزبی میتواند چنین فاجعهای را به باور آورد.
شرح ماجرای کربلا با همهی جزییاتش را در کتاب سیدجعفر شهیدی بخوانید و مطمئن باشید دکتر شهیدی به قول شریف مرحوم آقای شهید مطهری، «زهرماری» قاطی روایتش نکرده است. او همهی آنچه دربارهی داستان کربلا لازم بوده با بیانی مستدل و نثری سدید روایت کرده است. عقلانیت حضرت سیدالشهداء و سیاستهای دستگاه اموی و طوفان تاریخساز حضرت زینب سلاماللهعلیها در کاخ یزید را به خوبی توصیف کردهست. اما من میخواستم بر همان جنبهی مهم «پس از پنجاه سال» تأکید کنم تا بگویم چرا این کتاب، کتاب مهمیست. به دلایل تبلیغاتی یا به هر دلیل دیگری این کتاب به نام کتاب «قیام امام حسین علیهالسلام» مشهور شده است. در بیشتر طراحیها هم این عنوان روی جلد دیده میشود. اما باید توجه داشت که نام کتاب «پس از پنجاه سال» است؛ چون مصنّف محترم با این «پنجاه سال» کار دارد و میخواهد نتایج تازهای از این عدد بگیرد و بگوید چطور شد که پنجاه سال پس از پیامبر صلیالله علیه و آله، دردانهی پیامبر صلیالله علیه و آله را به مسلخ بردند و مصیبتبارتر از مسیح، سر مطهر انسان برگزیده روزگار را در یک بیحرمتی استثنایی، سند رسوایی خود کردند.
واپسین دفاعم از حامیانِ کمآبروی اهل بیت علیهمالسلام در کوفه هم لازم است. بعضی معتقدند این نواصبِ کوفه بودند که محاسن و جامهی حسین علیهالسلام را به خون سرخش رنگین کردند و دست هیچ دوستدار اهل بیتی آغشته به خون حسینبنعلی علیهالسلام نیست. اما آن سکوت در برابر تهاجم قومی که به تعبیر دکتر شهیدی ابلیس «قبلهشان» بود، نابخشودنیست، هر چند به مدد آنچه گفتیم، کردار آنها با سرافکندگی تمام، قابل فهم است.