مدرّس افغانی؛ گوهر ادب
نامش محمّدعلى و از روستای کرمخوش از استان غزنین افغانستان بود. در سال ۱۲۸۴ شمسی به دنیا آمد و روز چهارشنبه ۵ / ۶ / ۱۳۶۵ شمسی از دنیا رحلت کرد و در [قبرستان] باغ بهشت قم به خاک سپرده شد.
«یکی از ملکوتیان سفرکرده ... که خاموش و غریبانه از این فضای فتّانه رخت بربست و رفت، گوهر گنجینهٔ علم و ادب، ادیب جاودانی، استاد مدرّس افغانی بود، که عجیب با بیمهری زمانه و کملطفی حوزههای علمیّه مواجه گشت. گمنام و بیسروصدا از این سپهر بیمهر راهی چمنسرای سراسرمهر شد. نه تقدیر شایستهای بدرقهٔ راهش، و نه تجلیل بایستهای نثار آثارش. نام و ذکرش در بخش سکوتخانهٔ حوزه ثبت شد. زبان مطبوعات و روزنامهها و یادنامهها قفل شد و دهانشان دوخته شد. از غرباء و بیگانگان توقّع سلام و چشمداشت و احترام نیست؛ گله و توقّع از فضلاء و قلمبهدستان و بزرگان حوزه و سرشناسان عظام است که استادی با چنان عظمت و آثار علمی سترگ و تحقیقات عمیق و تألیفات غنی و سنگین و مایهور و تدریسهای سلسلهوار و بارانسان از میان حوزههای علمیّهٔ شیعه برود، امّا تجلیل بهسزا و تکریم شایستهای از آن مرحوم نشود.
با وجود اینکه در زمان رحلتش، حوزهٔ علمیّهٔ قم دو مجلّهٔ وزین و معتبر به نامهای نور علم (نشریّهٔ جامعهٔ مدرّسین حوزهٔ علمیّهٔ قم) و ماهنامهٔ حوزه (ویژهٔ حوزههای علمیّه) از خود داشت. قطع نظر از سایر مجلّهها و فصلنامههای علمی - تخصّصیِ دیگر. در حالی که این دو مجلّه، اختصاصیِ حوزهٔ علمیّهٔ قم است و در هر شماره، شرح حال یکی از شخصیّتهای علمی حوزوی را در صفحات خود، به طور مفصّل چاپ میکردند، امّا ذکری از این استاد پرکار، و محقّق خستگیناپذیر نه در زمان حیاتش، و نه در زمان رحلتش، و نه در سالگردش، و نه در سالهای بعد به میان نیاوردند.
شخصیتی که آثار پربار و تألیفات سرشاری از خود به ارمغان نهاد. او با داشتن شصت سال سابقهٔ تدریس و فعّالیت علمی، چنان شوق تدریس و ذوق تعلیم داشت که در طول شبانهروز، چهارده جلسهٔ درس را برپا میکرد. بعد از اذان صبح و اداء نماز فجر شروع، و تا ساعت نُه یا دَهِ شب ادامه میداد. آن استاد پرتحرّک و خستگیناپذیر با بهجانهادن چهار هزار آثار گرانسنگ نوار درسی و برپایی هزارها جلسهٔ درس در طول حیات پربرکت و خورشیدگونهاش و تولید رزینی چون هفت جلد شرح مطوّل و چهار جلد شرح سیوطی و... و تربیت هزاران شاگرد، مَثَل اعلی و نمونهٔ اولی در پرکاری و سختکوشی و همّت و تلاش و استقامت و استمرار در درس و بحث و تعلیم و تربیت و تدریس و فعّالیتهای علمی بود.
چنین شخصیّت خلّاق و گوهرسان و ارزشمندی، با چنان محصولات ماندگار و کیمیاگونه و عالمپروری، جا داشت که نهتنها از او و از آثارش تمجید و تقدیر شود، بلکه در راستای بزرگداشت و تحسین و حرمتش، کنگره و همایش و یادوارهٔ گستردهای برایش فراهم گردد تا علماء و ادباء و بزرگان و قلمبهدستان و صاحبنظران پیرامون شخصیّت گوهربار و کارنامهٔ درخشان و پروندهٔ تابان فعّالیتهای علمی و درسی و تألیفی و تربیتیاش، صحبت کنند و بنویسند و نظریّهپردازی کنند. امّا حیف و صد حیف که تاکنون چنین اقدامی نشده است.
رندان تشنهلب را، آبی نمیدهد کس
گویا ولیشناسان، رفتند از این ولایت».
«غربت و مهجوریّت این استاد سرفراز آنقدر جانگداز است که در میان این همه کتب رجالی و یادنامهها و تألیفاتی که دربارهٔ علماء و فضلاء و بزرگان معاصر حوزه منتشر شده، نامی از این استاد عالیمقام برده نشده. هرچه ما تتبّع و استقصاء نمودیم، ذکری از او و آثارش نیافتیم.
تعجّب اینجاست که شیخ آقابزرگ تهرانی با آن احاطه و احتیاط علمی و تتبّعی که در جمعآوری و ثبت اسامی رجال معاصر شیعه و کتبشان داشت، و با توجّه به دید بسیار عمیق و ظریف و شاهینگونهاش، که هیچ فاضل و عالم و محقّق و کتابنگار جهان شیعه از دامنهٔ وسیع و دید ریزبین و ژرفنگر و فراگیرش خارج نبود، نامی از این استاد نامی به میان نیاورده!
تعجّبِ بیشتر اینکه خود این متتبّع رجالی با دست و قلم خودش، به مرحوم مدرّس اجازهٔ روائی داده و از او و آثارش به عظمت و علوّ و بزرگی یاد کرده و آن استاد نمونه را با چنین عبارات جلیل و تکریمانه و افتخارآمیزی ستوده:
فإنّ الشّیخ الفاضل، الکامل بالمکارم و الفضائل، المحقّق المدقّق، و المعلّم الأستاذ الفائق، و المصنّف الماهر الباهر، الثّقة السّند، و الصّفیّ الوفیّ، مولانا الشّیخ محمّدعلی [الـ]ـمدرّس الأفغانیّ النّجفیّ، أدام الله أیّام إفاضاته، الّتی تشهدک بها تصانیفه من قبیل شروح السّیوطی و الصّمدیة و المطوّل و غیرها، و مع تحمّله لإجازات أساتیده، قد استجازنی فی الرّوایة ... ؛ امّا در هیچیک از تألیفاتش که دربارهٔ رجال و بزرگان و علماء و فضلاء شیعه و آثارشان نوشته شده است، اصلاً ذکری و نامی از او و تألیفاتش نیامده است؛ نه در شش جلد طبقات أعلام الشّیعة، و نه در چهار جلد نقباء البشر، و نه در ۲۶ جلد الذّریعة.
خود استاد یکی از علل بیمهری و عدم تجلیل و عدم حمایت حوزه از خودش را چنین توصیف میکرد:
... در صفتْ من موسیِ عمرانیام
عیب من این است که من افغانیام!
البته نسبت به انعکاس ذکر و نام و یاد و تقدیر از مرحوم استاد مدرّس در کتب و مطبوعات، ناگفته نماند که از میان دهها مجلّه و روزنامه و هفتهنامه و ماهنامه و فصلنامه، فقط کیهان فرهنگی، سال سوم،شمارهٔ ۷، مهر ۱۳۶۵، با چاپ عکسی از استاد و شرح مختصری از زندگی و تحصیلات و اساتید و تألیفاتش، یادی از ایشان به رشتهٔ تحریر آورده.
از میان کتب رجالی و مشاهیر حوزه، فقط رجالیِ محقّق و فعّال، جناب آقای حاج شیخ محمّد شریف رازی در جلد ۸ کتابش به نام گنجینهٔ دانشمندان شرح [حال] خوبی از ایشان مطرح کرده است.
از میان کتب یادنامه و شرح حال، تنها یک کتاب جداگانه به عنوان یادنامه در سال ۱۳۶۶ شمسی به یاد یکمین سالگرد درگذشت استاد، به نام یادنامهٔ استاد ادبیّات عرب علّامه مدرس افغانی، به کوشش آقای سیّدجوادی و جمعی از دوستانش در قم چاپ شده است».