«آرامستان» دقیقا به چه معناست؟
در ورودی برخی شهرها، تابلوهای بزرگی میبینیم با نامهایی چون «آرامستان» رضوان. اما آرامستان دقیقا چیست؟
هر واژهای یک معنای مستقیم دارد. (denotation) و یک معنای ضمنی و تضمنی (connotation). معنای مستقیم آرامستان، با گورستان و قبرستان یکی است. اما واژه آرامستان فاقد معنای ضمنی قبرستان و واژههای جاافتاده دیگر است. حال باید دید که چرا این نامگذاری جدید صورت گرفته است و کارکرد آن چیست؟ آیا این تغییر نام قبرستان و گورستان به «آرامستان» هم اقدامی در جهت زیباسازی شهر است؟
یکی از تناقضهای جدی زندگی فرهنگی و اجتماعی ما دوگانگی باورهایمان درباره مرگ است. در حالی که در متون دینی و موعظهها همواره بر یاد مرگ و مرگاندیشی تاکید میشود، به شکلی نظاممند عوامل متعددی دست به دست هم میدهند تا مرگ را یکسره فراموش کنیم. یکی از این عوامل، تغییر نام قبرستانها به «آرامستان» است. در حالی که با شنیدن یا دیدن تابلو «قبرستان» اندک تلنگری به ما میخورد که مرگ در انتظارمان است، دیدن تابلوی «آرامستان» چنین حسی در ما بر نمیانگیزد.
تعبیر «آرامستان» به شکل فزایندهای جایگزین قبرستان که واژهای متعارف است، شده است. این تغییر نام صوری نیست، بلکه بیانگر نوعی استحاله یا تغییر نگرش به مرگ است. قبرستان جایی است که در آن مردگان را دفن میکنند. کسی که زبان فارسی بداند، با دیدن یا شنیدن واژه قبرستان میتواند حدس بزند چه چیزی مدنظر است. معمولا بازماندگان به قبرستان میروند و بر قبر عزیز خود یادش را گرامی میدارند و فاتحهای برای او میخوانند. در سنت دینی ما هم آمده است که هر کس احساس شادی بیش از حد یا اندوه سنگینی میکند، سری به قبرستان بزند. قبرستان در ادبیات تعلیمی ما مظهر عبرتاندوزی و پند گرفتن است. در قبرستان است که همه تفاوتها رخ بر میبندند و ساکنان این دیار همه برابر میشوند، به تعبیر صائب:
خوش هوای سالمی دارد دیار نیستی
ساکنانش جمله یکتا پیرهن خوابیدهاند
قبرستان جایی است که در آن گذشته و حال با هم گره میخورند و آینده را به ما نشان میدهد. با رفتن به قبرستان کمابیش میدانیم که در آیندهای نامشخص، شاید همین امروز یا فردا، منزلگاه ما اینجا خواهد بود. به گفته پروین «هر که باشی و زهر جا برسی/ آخرین منزل هستی این است.»
اشعار و نوشتههای حک شده بر سنگ قبرهای قبرستانها، با ظرافت و زیبایی گذرا بودن زندگی و حقیقت مرگ را به ما نشان میدهد. زندگی واقعی در گرو آن است که ما با مرگ و ابعاد آن آشنا شویم و بدانیم همه فراز و فرود زندگی به مرگ ختم میشود. بر سنگ قبر فریدون توللی این شعر که سروده خود اوست حک شده است:
عمری به عبث راندم و هر نقش دلاویز
بیپرده چو دریافتمش، نقش خطا بود
جز مرگ که یکتا در زندان حیات است
باقی همه دیواره دروازهنما بود
ادبیات فارسی ما سرشار از اشاره به «قبر» و «قبرستان» و «گورستان» و حیاتی است که در آنجا جریان دارد.
اما هنگامی که دست به بهسازی و نرمسازی واژهها میزنیم و این واژه شناخته شده و جاافتاده و بیمشکل را با واژه نوساز «آرامستان» جایگزین میکنیم، آن لایههای معنایی ناپدید میشود. این واژه پیوند ما را با گذشته و فرهنگ دینی و ادبیمان میگسلد. بیش از آنکه با شنیدن این واژه یاد مرگ بیفتیم، به آسایشگاه یا بیمارستان خواهیم اندیشید!
تغییر نامها امری است رایج اما برای خود دلایلی دارد. گاه اسمی را عوض میکنیم به دلیل آنکه واژه قبیحی است، گاه نامی را دگرگون میکنیم به سبب آنکه خاستگاه بیگانه دارد، گاه اسمی را تغییر میدهیم زیرا دیگر بیانگر مقصود ما نیست. در اینگونه مواقع تغییر اسم امری طبیعی و مقبول است، اما هیچیک از این دلایل، در باب تبدیل قبرستان یا واژههای مشابه آن به «آرامستان» وجود ندارد. به نظر میرسد دلیل مهم تغییر نام قبرستان و مانند آن به نام فراگیر «آرامستان» هراس از اندیشیدن به مرگ و مردن است، زیرا مرگاندیشی ما را به تامل درباره معنای زندگیمان وا میدارد و با فراموشی مرگ، زندگی را نیز یکسره فراموش میکنیم. شگفت آنکه این تغییر نام از سوی سازمانی صورت میگیرد که در پی تعمیق ارزشهای دینی است، اما عملا این کار ترویج غفلت از مرگ و مردن است. حتی اگر نخواهیم در سنت دینی بیندیشیم، اصولا قطعیت مرگ و توجه به آن میتواند ما را به زندگی اصیل هدایت کند؛ گویی دینداری و دینورزی در این دیار به تامل در باب آشکارگی چند تار موی زنان منحصر شده است!
سیدحسن اسلامیاردکانی