- ب ب +

الگوهای ساخت ماضی نقلی در فارسی باستان

زبان بارزترین تجلّی‌گاه اندیشه و فرهنگ هر قومی است که با ضرب‌آهنگ تاریخ و دگرگونیهای اجتماعی، قوام می‌یابد، می‌بالد، می‌گسترد و گاه نیز می‌پژمرد. امّا برخلاف بعضی نهادهای اجتماعی، سیر تحوّلات و تغییرات زبانی معمولاً با آهنگی کند و سنگین پیش می‌رود و چه‌ بسا در کوتاه‌‌مدت محسوس نباشد،
ماضی نقلی در ایرانی باستان
 
فارسی باستان و اوستایی از شاخة زبانهای ایرانی باستان‌اند و همچون زبانهای دیگر ایرانی باستان، حالتی ترکیبی دارند. در زبانهای ایرانی باستان در افعال نیز زمانهای مرکّب (مانند ماضی نقلی و ماضی بعید در فارسی امروز) وجود نداشته و زمانها و وجوه و نمودها از ترکیب پیشوند و افزونه و ریشه و شناسه ساخته می‌شده‌‌است (صادقی، 1357: 3؛ خانلری، 1382: 2/ 96). بنابراین، ماضی نقلی در فارسی باستان و اوستایی از مادة نقلی ساخته و صرف می‌شده‌‌است. مادة نقلی غالباً از مضاعف کردن ریشه به دست می‌آمد و در هجایی که در آغاز ریشه برای مضاعف کردن می‌آمد، اغلب تغییراتی می‌دادند (رک. کنت، 1384: 256؛ ابوالقاسمی، 1383: 150).
/dā-darəs-a/ «دیده‌ام»؛
/da-dā-þa/ «آفریده‌ای، ساخته‌ای»؛
/vā-vərəz-ōi/ «ورزیده‌است»
(مثالها از جکسون است. برای شواهد بیشتر، رک. Jackson,1892: 168).
 
علاوه‌‌براین، در فارسی باستان برای بیان عملی به اتمام رسیده و یا وضعیتی ایجاد شده، یک نوع ماضی نقلی با ساختی اطنابی به جای ماضی نقلی هندوایرانی باستان ... به کار می‌رفته‌است که از صفت مفعولی مختوم به ta- با فعل ربطیِ «بودن» (که سوم شخص مفرد آن /asti/ معمولاً ذکر نمی‌شود) و عامل که در فعلهای متعدی در حالت اضافی- برایی به کار می‌رفت ساخته می‌شده‌است:
/ima, taya manā krtam/                             
«این (است) آنچه توسط من کرده [شده‌است] (من کرده‌ام)».
 
این ساخت که از زمان و. گایگر، مجهول و از زمان اِ. بنونیست ملکی به شمار می‌آمده‌است، به فارسی میانه و بسیاری از گویشها و زبانهای ایرانی نو هم رسیده‌است که برای توصیف آن امروز اصطلاح «ساخت ارگتیو» به کار می‌رود (اشمیت، 1382: 1/ 144؛ خانلری، 1382، ج2: 96). این ساخت فعلی که اشمیت آن را «ماضی نقلی نو» نامیده‌است در زبانهای ایرانی شاخة غربی و شاخة شرقی ادامه می‌یابد.
 
ماضی نقلی در ایرانی میانه
فارسی میانه (پهلوی) از زبانهای ایرانی دورة میانه است که از فارسی باستان پدید آمده و فارسی دری یا نو ادامة آن است. اصولاً زبانهای ایرانی میانه را در دو شاخة عمدة غربی و شرقی تقسیم‌بندی کرده‌اند. این زبانها برعکس زبانهای ایرانی باستان، حالت تحلیلی داشته‌اند. به این معنی که اسم و صفت و ضمیر، در نتیجة تحول، پایانه‌های صرفی خود را از دست داده و به کلماتی تغییرناپذیر بدل شدند که در تمام حالات نحوی می‌توانستند به کار روند (صادقی، 1357: 7).
 دو زبان پارتی و فارسی میانه (پهلوی) که از شاخة غربی زبانهای ایرانی میانه‌اند، به دلیل ارتباط مستقیم آنها با زبان فارسی نو و لهجه‌ها و گویشهای ایرانی نو از زبانهای دیگر این مجموعه مهم‌تراند. پارتی از شاخة شمال غربی و پهلوی از شاخة جنوب غربی‌ است. مهم‌ترین شباهت دگرگونی زبانی پارتی و پهلوی به آشکارترین وجه در دستور فعل دیده می‌شود. پارتی هم مانند فارسی میانه ساختهای ماضی نقلی، ماضی و آینده، بابهای ناگذر و مجهول و نیز شمار مثنی ایرانی باستان را از دست داده‌است (ورنر، 1382: 1/ 204).
 
در متون پارتی از ماضی نقلی بندرت استفاده شده‌‌است، با این حال، شواهد نادر دلالت بر آن دارند که در ساخت این فعل، پس از صفت مفعولی (مادة ماضی) لازم و متعدی، از صیغه‌های اخباری فعل کمکی išt- «ایستادن، بودن» استفاده می‌‌کرده‌اند. البته، در دو مورد از فعل کمکی ahāz/ahād استفاده شده‌است (رضایی باغ‌بیدی، 1381: 141-142).
گریخته‌ام
/izγad ištām/
گریخته‌ای
/izγad ištēh/
گریخته‌است
/izγad ištēd/
(فرو) افتاده‌است
/kaft ahāz/
یافته‌است
/windād ahād/
 
در فارسی میانه، ماضی نقلی لازم، با افزودن صیغه‌های اخباریِ فعلِ کمکیِ ēst- «ایستادن، بودن» به صفت مفعولی (مادة ماضی) ساخته می‌شده‌است:
 
رفته‌ام
/raft ēstēd/
رفته‌ای
/raft ēstē/
رفته‌است
/raft ēstēd/
 
در ماضی نقلی متعدی، فاعل واقعی به صورت عامل قبل از صفت مفعولی (مادة ماضی)، و صیغة سوم شخص اخباریِ فعلِ کمکیِ ēst- «ایستادن، بودن» به مادة ماضی افزوده می‌شد (رک. آموزگار و تفضلی، 1373: 67-68؛ راستارگویوا، 1379: 158؛ و ابوالقاسمی، 1383: 179):    
(او را) دیده‌ام.
/um dīd ēstēd/.
(او را) دیده‌ای. 
/ut dīd ēstēd/.
 
ماضی نقلی در فارسی دری 
فارسی دری از مجموعه زبانهای «ایرانی نو» است که از نظر تاریخی از قرنهای دوم و سوم هـ/ هشتم و نهم م. شروع می‌شوند و آغاز نگارش آنها به خط عربی است (اُرانسکی، 1378: 103؛ خانلری، 1382: 1/ 271). لازار (1384ب: 17و 18). لازار فارسی دری را شکل ادبی زبان فارسی می‌داند و معتقد است این زبان در جریان گسترش خود از شمار بسیاری از عناصر به وام گرفته از زبانهای ایرانی شمالی و شرقی؛ بویژه پارتی و سغدی، سرشار شده بود و مسلم است که در عین حال به تعداد بسیاری از گونه‌های محلّی تقسیم شده بود. همچنین وی زبان فارسی دری را حداقل به سه دوره تقسیم می‌کند که شامل زبان پیش‌کلاسیک (حدوداً قرنهای سوم تا ششم هـ) زبان کلاسیک و زبان معاصر است و بر این باور است که برغم ثبات نسبی ساختار زبان فارسی، می‌توان براحتی تفاوتهای دستوری و واژگانی را بین زبان پیش‌کلاسیک، زبان کلاسیک و زبان معاصر مشاهده کرد (1383: 2/ 474). در فارسی دری گرایش به گسترش شکلهای تحلیلی توصیفی (صورتهای مرکب مثل ماضی نقلی، ماضی بعید، آینده ...) آشکارا در نظام فعل نیز دیده می‌شود (اُرانسکی، 1378: 107).
 
ماضی نقلی در فارسی دری از صفت مفعولی (مادة نقلی رک. ابوالقاسمی، 1383: 214-215) و صورتهای مختلف واژه‌بست فعلِ «بودن» (بازمانده‌هایh-  فارسی میانه) ساخته می‌شود. مانند: خریده‌‌ام، خریده‌ای، خریده‌است. درواقع، این فعل (ah-) جایگزین فعل کمکی ēst- در فارسی میانه است که گاه در متون گذشته، حذف می‌شده‌است:
 
«پدر ما یوسف و بنیامین را بدرستی و تحقیق بر ما برگزیده و مهر دل به افراط بر ایشان نهاده» (خانلری، 1382: 2/ 257 به نقل از میبدی). 
 
این صیغه‌ها جنبة نوشتاری دارند. در زبان گفتار، واکة پایانی اسم مفعول در صورتهای واژه‌بست فعل کمکی ادغام می‌شود به نحوی که به استثنای سوم شخص مفرد، صیغه‌های ماضی نقلی با صیغه‌های ماضی مطلق همانند می‌گردند: خریدم، خریدی ...، با این‌همه، جای تکیه در زبان گفتار، این صیغه‌ها را از هم متمایز می‌کند: ماضی مطلق /xarídam/، ماضی نقلی /xaridám/ (لازار، 1384الف: 183).
 
همچنین یکی از شکلهای ماضی نقلی در متون کلاسیک فارسی، استعمال آن با «-َست» به صورت «کردَستم، گفتَستی و ...» است (رک. خانلری، 1382: 2/ 258؛ ابوالقاسمی، 1383: 215-216). نوع اخیر بازماندة همان صورت ماضی نقلی در فارسی میانه (متشکل از صفت مفعولی و صرف فعل کمکی ایستادن) است.
 
محرّم رضایتی کیشه خاله و معصومه غیوری - نوعی خاص از ماضی نقلی در شاهنامه فردوسی