- ب ب +

در محاصرۀ استاتیکِ قصر - بخش اول

یک گزارش تحلیلی از داستان قصر کافکا
 کافکا دروازۀ جنون است، آنقدر که بتوان در راهروهای تنگ نوشته‌هایش دچار تنگی نفس شدید شد؛ یک نفس‌تنگیِ استحسانی و لحظه‌ای که بارها قهرمانش را آزار می‌دهد؛ یوزف کا در دالان‌های دراز دادگاه یا یوزف کا در فضای یخ زدۀ اطراف قصر!!! این نفس‌تنگی آنقدر شدید است که خواننده به راحتی با کا همذات‌پنداری می‌کند! شاید دردهای ناشی از سل که همیشه دامنگیر کافکا بوده در این امر بی‌تأثیر نبوده، ـ و چه خوب است که خوانندۀ کافکا این نفس‌تنگی و درد آن را تجربه کرده باشد ـ اما بخش مهم این تنفس سخت و بیقرار به جریان آشوب‌زای فرهنگی برمی‌گردد که کا برایش می‌نویسد؛ دنیایی خفه شده از تمام بیزاری‌ها و محدودیت‌ها؛ محدودیت‌هایی که یکسره فاقد بار اخلاقی اما دارای بار ارزشی است و مردمی محصور و دربسته را درون یک جامعۀ نهادینه شده پرورده و دیواری بین آنها و جهانی که در پشتِ درِ آزادی است قرار داده و اما این آزادی تنها زمانی معنادار است که داوری از بیرون نظاره‌گر تمدّن آنها باشد و این در حالی‌ست که با آزادی درون آن تمدّن حتی اشتراک لفظی هم ندارد و چیزی واهی و برنهاده از ذهن آشفتۀ آن داور بیرونی نمایانده خواهد شد! این آزادیِ بیرونی حتی در برابر نهادهای قدرتِ آن تمدّنِ نهادینه شده یک کاریکاتور صرف است و آنقدرها جاذبه پیدا نمی‌کند که نهادها را در خودش هضم نماید! این تمدّن، سرانجام کا را در خود می‌بلعد و از آغاز کارِ کا در قصر، او را در اشکال مختلف همچون دختر ساقی، زن مهماندار، پیام‌رسانِ قصر، کارمندان و منشی‌ها و محرّرها و دیگر مردمان قصر به بازی می‌گیرد و  در مسیر قصر به تلاطم وامی‌دارد! کا هرگز وارد قصر نمی‌شود، اما قصر˙ خود را به او می‌نمایاند؛ قصر نشانه‌هایی از عظمت فروخوردۀ یک تمدّن سازمان‌یافته است که شکوهی در حد امپراطوری زئوس دارد، اما خوف و هراسی همچون جهانِ زیرینِ هادس آن را فرا گرفته و کافکا با توصیف جغرافیای پر برف و سرمای اطراف قصر، به این مَخافت رنگِ باورمندی می‌بخشد! 
یوزف کا که همچون کای "محاکمه" یک مرد جوان سی و چند ساله است، به عنوان یک مسّاح وارد دهکده می‌شود. او شب‌هنگام در یک برف شدید به دهکده می‌رسد و در اولین مهمانخانه وارد شده و روی یک کیسۀ کاه می‌خوابد! بلافاصله توسط جوانی به نام شوارتسر که خود را پسر نگهبان قصر معرفی می‌کند، مطلع می‌شود که این دهکده در حوزۀ استحفاظی قصر قرار دارد و قصر متعلق به فردی به نام گراف هست و کا بایستی اجازه‌نامه داشته باشد! کا بی‌اهمیت به خوابش ادامه می‌دهد و شوارتسر با قصر تماس گرفته و شفاهاً اجازۀ کا را دریافت می‌کند! در این بی‌اهمیتی جسورانۀ کا حرف‌های زیادی نهفته که بارها اهالی دهکدۀ قصر را آزار می‌دهد، اما هیاهویی بسیار برای هیچ است و در حقیقت، تنها سلاح او در برابر مردمانی‌ست  که هر چند از جسارت کا چندششان می‌شود و متنفّر می‌شوند، اما در دل چرکین خود واقف‌اند که او یک جوانک معصوم و ابلهی بیش نیست و فقط کمی باهوش و درس‌خوانده است! کا در ابتدا مثل پرنس میشکین در "ابله"، در دهکدۀ قصر یک چهرۀ جدید و جذاب است، اما به مرور کودکی درونش و تنها‌یی‌اش، تمام قدرت و جسارت او را به باد می‌دهد، به قدری که حتی یک مستخدم پیش‌پا افتادۀ مهمان‌خانه نیز برایش شاخ و شانه می‌کشد و او را به خاطر سرنوشت پوچ خودش به باد ملامت می‌گیرد!  
کا تصمیم می‌گیرد تا آمدن وردست‌هایی که قصر برایش در نظر گرفته  در مهمانخانه بماند و مهماندار که یک زن میانسال چاق و همسرش که یک پسر جوان‌تر است اولین کسانی هستند که با برنامه‌های او آشنا می‌شوند! کا که در مورد قصر دچار کنجکاوی شده، به قصد دیدن گراف، که حالا مسّاح اوست، به سمت قصر حرکت می‌کند، اما خیابان‌ها و پیچ‌‌وخم‌های منتهی به قصر پر از برف سنگین هستند و مسیر را برای کا دشوار می‌سازند! او در آغاز خیابانگردی در دهکده با معلم ده آشنا می‌شود و سپس چندین نفر دیگر را نیز ملاقات می‌کند؛ درماندگی از همان ابتدا با کا همراهی می‌کند و کا در میان برف و سرما و خیابان‌های خالی و خانه‌های توسری خوردۀ دهکده، تنها قصر را مأمن رهایی و ثبات می‌داند؛ زیرا او از سرزمینی دور برای ماندن به اینجا آمده و این سرزمین اما چقدر سرد و خشن و بی‌انتهاست!!!!
 
زهرا قزلباش