- ب ب +

مفهموم عشق در اندیشه‌های عین‌القضاة

عشق چیست؟
 
عشق زیادت در دوستی و آتشی است که در دل عاشق حق- تعالی- شعله می کشد و جز حق را می‌سوزاند. این عشق امر الهی و آمدنی است، نه آموختنی (نسفی، 1384: 160 و  نوربخش، ج1و2،1372: 25-26). همچنین دوستی حق را با وجود طلب و جدّ تمام، عشق گویند ( مایل هروی، رشف الالحاظ، ص41).
 
عرفای بزرگ، در معنی عشق، بسیار سخنها رانده اند و هر کدام گوشه ای از جمال آن را نموده اند. شیخ اشراق در رساله فی حقیقه العشق یا مونس العشّاق نهایت محبّت را عشق می خواند و معتقد است که عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ، در ریشۀ درخت می روید و پس از آنکه در زمین ریشه می دواند، سربرمی آورد و خود را بر درخت می پیچد و سراسر درخت را احاطه می نماید و تمام غذای درخت را غارت می کند، تا آنکه درخت خشک شود و این امر نه از عداوت صورت می گیرد و نه از محبّت، بلکه خود، خاصیّت او آن است. همچنان در عالم انسانیّت که خلاصة موجودات است، درختی است منتصب القامه که به حبّة القلب پیوسته است و آن( حبّة القامه) در زمین ملکوت می روید و هر چه در اوست، جان دارد (عین القضات، 1385: 13-14 و سهروردی، ، ج3، 1372: 287). میر سیّد علی همدانی  نیز بر این باور است که عشق درخت وجود عاشق را در تجلّی معشوق محو می‌گرداند تا ذلّت عاشقی رفع شود و همه معشوق ماند و عاشق درمانده را از آستانۀ نیاز در مسند ناز بنشاند ( مینوی، 1346: 415) و عبّادی در «صوفی نامه»ی خود معنی عشق را این گونه تبیین می کند: « بدان که هر چیزی را غایتی است که چون آنجا رسد، اسمی پذیرد که پیش از آن نداشته باشد و از آن غایت و کمال خویش فراتر نتواند شدن .... همچنین حالت دوستی از اول نظرت که به جمال معشوق تعلّق کرد، به حکم استزادت ، می افزاید و کمال و غایت دوستی طلب می کند؛ چون به نهایت رسید که دیگر زیادتی نتواند پذیرفتن و از شوایب شهوت آزاد گردد و از علایق نفسانی مجرّد شود و در غایت دوستی و کمال دوستی از هجر ، وصل، رنج ، راحت ، قرب و بُعد فارغ گردد، از آنجا روی در تلف نهد و ترک نصیبها بگوید؛ آن غایت و کمال دوستی را عشق گویند» ( عبّادی، 1368: 208) و در نهایت مولوی(م. 672ه.ق) به زبان شعر چنین عشق را بزرگ می دارد:
 
عشق بحری آسمان بر وی کفی
دور گردونها ز موج عشق دان
 
چون زلیخا در هوای یوسفی
گر نبودی عشق، بفْسردی جهان
(مولوی، 1373: 497- 498)
 
واژۀ عشق در قرآن نیامده و به جای آن از کلماتی از قبیل: محبّت و مودّت سخن به میان آمده است: « و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجها لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّه و رحمة إنّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکّرون»(الرّوم: آیة 21)؛ « قل إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم والله غفور رحیم»( آل عمران: آیة 31) و «یحبّهم و یحبّونه» (مائده: آیة 54).
 
در احادیث نیز از اهمیّت و عظمت عشق و محبّت فراوان یاد شده است؛ ازجمله پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: « من عشق و عفّ ثمّ کتم و مات، مات شهیداً»(عین القضات، 1370: 96). همچنین ایشان می‌‌فرمایند: « حبِّبواالله الی عباده یحبُّکم الله »(اللّخمی، 1404 8/91/7461). در روایت دیگری فرموده‌‌اند: « خدای، عزّ و جلّ، گفت: ادای آنچه بر بنده فرض کرده ام، محبوبترین چیزی است نزد من که بنده با آن به من تقرّب می جوید و بندۀ من پیوسته با نوافل به من تقرّب می جوید تا اینکه او را دوست بدارم و چون دوستدار او شدم، گوش و چشم و دست او می شوم و تأیید کنندۀ او»( مدی، 1371: 202).
 
در متون صوفیّه، از جمله رسالة قشیریّه، عشق را با عنوان « افراط در محبّت» یاد کرده اند: « و هم از وی( بوعلی رودباری) شنیدم که گفت: عشق آن بود که در محبّت از حدّ درگذرد و حق- تعالی-، را وصف نکنند بدان که از حدّ درگذرد»( قشیری، 1367: 560).
 
خدابخش اسداللهی - اندیشه‌های عرفانی عین‌القضاه در موضوع عشق