- ب ب +

خلق و بازسازی جزئیات زندگی حافظ

به رغم شهرت و اهمیّت حافظ، اطّلاع چندانی از جزئیات زندگی وی یا چگونگی سرودن اشعارش نداریم. محقّقان برای جبران کمبود منابع، یا به گفتارهای کلیشه‌ای تذکره‌نویسان اعتماد کرده‌اند و به تطبیق اشعار و تعابیر حافظ با آن موارد پرداخته‌اند یا آنکه به غزل‌های حافظ همچون سند بازگو کنندۀ زندگی و مسائل عصر تکیه کرده‌اند.
 با توجه به شهرت فراگیر غزل حافظ در دوره‌ای که شاعر زنده نبود و اثری تاریخی نیز به صورت دقیق و مستند در این مورد وجود نداشت، تذکره نویسان بر اساس نگاه مقطعی و بریده به اشعار حافظ، تلاش می‌کردند، چند و چون زندگی وی را مشخّص کنند. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین دربارة عشق حافظ به پسر مفتی شیراز، افسانه‌ای نوشته است که معین به جعلی بودن آن اشاره کرده است (معین،1369: 132)؛ اما همین نوع حکایت‌ها در روش تدوین کتاب حافظ شیرین سخن تأثیر کرده است، چنان‌که تحت تأثیر روایت عاشقی حافظ، نویسنده ‌به مواردی از ابیات حافظ اشاره کرده که بر عاشق شدنش دلالت کند و غزل‌های67،15 و 99 را در تأیید عشق حافظ نقل کرده است (همان،136-132 نیز جلالیان،1378: 587-586). افسانة الهام شعر به حافظ در آستانة باباکوهی و سبب سرودن غزل « دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...» (فخرالزمانی قزوینی،1363: 87-85) یا قصة سفر هند که در تذکره‌ها بر اساس غزل151 ساخته‌اند، از سوی محقّقان تاریخ‌نگر نیز رد شده است (ر.ک. معین،1369: 158-157). تعبیر شاخ نبات نیز، خلاف افسانه‌پردازی تذکره‌ها، امروز در نظر غالب محقّقان، استعاره‌ای برای معشوق محسوب می‌شود (همان، 138-136). اگر هم بر اساس بیتِ «ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد...» او را در مجلس درس میر سید شریف گرگانی نشانده‌اند، سندی برای آن نیست (دستغیب:527-526). به رغم بی‌اعتمادی که به قول تذکره‌نویسان دربارۀ شعر حافظ وجود دارد، همچنان نگاه‌های بریده و شرح و تفسیرهای تذکره‌ای، وارد کتب تاریخ ادبیات و شرح‌های دیوان می‌شود. پرویز اهور همه ابیاتی که دلالت بر داشتن همسر می‌کند یا دارای تعابیری نظیر صنم و ماه است، در مفهوم تاریخی آن تعبیر می‌کند و به شاعر نسبت می‌دهد. بر اساس غزل56 از مسافرت این همسر حافظ یاد می‌کند و بر اساس غزل216 مثل سودی (سودی،1366: 1240) به مرگش حکم می‌کند. بر اساس غزل134 و بیتِ « ساروان بار من افتاد خدا را مددی...» احتمال می‌دهد که قصّة مرگ همسر باردار حافظ در یک سفر کاروانی بر اثر زایمان باشد (اهور،1372: 37-36) در حالی که جلالیان، غزل را در فراق شیخ ابواسحاق اینجو پنداشته است (جلالیان،1378: 1163). اهور، غزل54 را نیز به تبعِ شبلی نعمانی (ر.ک. شبلی نعمانی،1368: 177) مرثیة شاعر برای فرزند بزرگ‌ترش می‌داند (سودی،1366: 263 ؛ جلالیان،1378: 390-389) که نامش نعمان بوده و به سفر بازرگانی به هندوستان رفته بوده است (اهور،1372: 37) و در غزل473 «یوسف عزیز» و «پیر کنعانی» را تعبیری از فرزند از دست رفتة شاعر و اندوهش شمرده است. آنگاه در مورد قطعه‌ای که در مرگ فرزند سروده شده و تاریخی است، تصوّر می‌کند، حافظ غیر از آن، دو فرزند دیگر نیز داشته و بر این بنیاد، نتیجه می‌گیرد، همسری که در حیات حافظ درگذشته و برای او سه فرزند آورده، در سخن حافظ «ماه»،‌ «یار»، «سرو» و «شمشاد» است؛ ولی نامش معلوم نیست (ر.ک. همان، 38-37). همایون‌فرخ با استناد به بیتِ «غلام حافظ خوش لهجة خوش آوازم...» (9/333) معتقد است این غزل در یزد سروده شده است و چون یزدی‌ها، لهجة پر غلظت دارند، شاعر لهجة شیرازی خود را به یاد شیراز، خوش و سخنش را دلکش می‌خواند (همایون‌فرخ،1369: صد و هشتاد و سه). اینکه در قصیده، قطعه یا غزلی نام شخصی آمده باشد، آنگاه بر اساس تعابیری که در آن شعر هست، تاریخ تقریبی سرودن شعر (زرین‌کوب، از کوچۀ رندان،1369: 12 ؛ غنی،1369: 96 و 107-108) را مشخّص کنیم، خیلی محکم و مستند نیست؛ اما بیراه نیست. شاید هم چاره‌ای جز این نباشد؛ اما در مواردی که نامی از کسی بتصریح یا اشاره نیست، محصور کردن غزل به نام یک شخص، آنگاه بر اساس حصری نامستدل، تاریخی کردن غزل و شأن نزول صادر کردن برای آن از زمرۀ تأویلات نامستدل است. غنی، با توجه به دورة امیر پیرحسین چوپانی و ظلم و مردم‌آزاری او در شیراز، احتمال می‌دهد، غزل166 ناظر به حوادث سال743 باشد؛ یعنی تدبیر شیخ ابواسحاق در اتّحاد با امیر اشرف چوپانی و ترغیب او به فتح فارس و متواری کردن امیر پیرحسین. تعابیر مثبت غزل را به شیخ ابو اسحاق و تعابیر منفی مثل «تشویش خمار» و «شب تار» را به امیر پیرحسین تأویل می‌کند و با این تأویل، غزل را تاریخی می‌سازد و با توجه به سال وقوع آن حادثه، غزل166 را از قدیم‌ترین غزل‌های حافظ می‌داند (ر.ک. همان، 48) همچنان‌که استعلامی در مورد غزل241 بدون هیچ دلالتی در غزل، معتقد است، این غزل شاید نامه‌ای در یکی از سفرهای حافظ به دوستان دیرین است (ر.ک. استعلامی،1386: 638). استعلامی، دربارة زمان سرایش غزل128، بر اساس ذکر چهل سال جمع کردن علم و فضل در بیت6 آن را بر حدود پانزده سال دوران کودکی و نوجوانی حافظ می‌افزاید و نتیجه می‌گیرد که این غزل در آخرین سال‌های فرمانروایی شاه شجاع سروده شده است و «شهر» را در بیت اول، شیراز می‌داند و با همین استدلال معتقد است، حافظ در آن زمان عاشق بوده است، نه عالم تفسیر و حافظ قرآن (ر.ک. همان،381).
 
غنی، غزل‌های6،18،489،258 و 176 را مربوط به بازگشت شاه شجاع از کرمان به شیراز و به دست گرفتن دوبارۀ قدرت شمرده است (غنی،1369: 245-242؛ جلالیان،1378: 208 ، 149-148،953-952؛ ذوالنّور، 1372: 20 ،369). در حالی‌که هیچ اشاره‌ای به چنین وضع و موقعیتی در غزل‌ها نیست؛ اما مضمون کلّی غزل‌ها مبتنی بر آمدن کسی یا احساس وضع مطلوب پس از نابسامانی است.
 
خرّمشاهی در مورد غزل169 با نظر موافق، حاشیة غنی را نقل می‌کند و می‌نویسد: «شاید این غزل هم تذکّر ایام شیخ ابواسحاق باشد» (خرّمشاهی،1367: 644)؛ اما جلالیان زمان سرودن غزل را ایام امیر مبارزالدّین پنداشته است (جلالیان،1378: 925). یا غزل177 را به شکست شاه محمود از شاه شجاع نسبت داده‌اند (ذوالنّور،1372: 400 ؛ جلالیان،1378: 961) هرچند هیچ نشان و دلالتی در این غزل وجود ندارد.
 
پرویز اهور، بر اساس تذکرۀ هفت اقلیم در مورد اعتراض تیمور به حافظ در غزل3 به سبب بیتِ «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را...» «ترک شیرازی» را سلطان زین العابدین می‌داند (اهور،1372: 609و611) و «نگین» را در بیتِ 8/477 فارس دانسته (ر.ک. همان، 609) و «ترک سمرقندی» را در غزل470، امیر تیمور پنداشته است. (ر.ک. همان، 609) همین را ذوالنّور نیز تکرار می‌کند (ر.ک. ذوالنّور، 1372: 9) اما غنی با تردید بدان می‌نگرد (ر.ک. غنی،1369: 393-390).
 
دستغیب، زمان سرودن غزل101 را پیش از سفر شاعر به یزد می‌داند، و بر اساس بیت8/145 معتقد است، این شعر «در دورة درگیری با شاه شجاع و در تعریض به او و عماد فقیه یا شیخ زین الدین علی کلاه سروده شده است» (دستغیب، بی‌تا: 721) و با احتمال، آن را تعریضی می‌داند، به شاه شجاع در زمانی که بین حافظ و او شکر آب شده بود (ر.ک. همان،117). وی با توجه به مواردی که نام افراد مشخّص در غزل آمده، مضمون گزاره‌های آن غزل‌ها را با مواردی که نام اشخاص نیست، تطبیق کرده آنگاه غزل‌های غیر مشخّص را نیز به دورة همان افراد مشخّص نسبت داده است؛ اگر در غزل292 بصراحت نام شاه شجاع آمده: «قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع... » و در آن از بی‌اهمیتی توبه یاد شده، آنگاه همین مضمون بی‌اهمیتی توبه در بیت7/405 تکرار شده، دستغیب بر بنیاد این تکرار مضمون، تصریح می‌کند که «غزل به جان پیر خرابات... از نظر معانی و تصویر با غزل‌های سروده شده از آغاز فرمانروائی شاه شجاع همسایگی دارد و احتمالاً در پایان عهد امیر مبارز گفته شده است» (همان، 628).
 
احیاناً مواردی که نام شاه یا وزیر یا صاحب مقامی در غزلی بصراحت آمده است، شکی در اینکه چنان غزلی در مدح یا شکایت یا مرثیه است، باقی نمی‌گذارد. در این موارد نیز البته تعیین شأن نزول تاریخی آسان نیست؛ اما برخی محقّقان با قرائت تاریخی، متناسب با تعابیر غزل، به تطبیق آن با نام شاه یا وزیری که از او یاد شده پرداخته‌اند و برخی تعابیر را نیز به کمک اشارات تاریخی تبیین کرده‌اند. مشکل اساسی در مواردی است که نام فرد مشخّص و معیّنی نیست و محقّقان با استناد به لفظ شاه و وزیر (آصف) که در غزل آمده، تلاش کرده‌اند، با قرائت تاریخی از دل غزل و با ذکر شأن نزول، خوانشی به دست دهند تا به ممدوح یا مخاطب معیّنی دست یابند؛ مثل اینکه غنی، غزل9 را مربوط به تزویر شاه رکن الدین حسن یزدی، برای به حبس انداختن جلال الدین تورانشاه وزیر شاه شجاع می‌داند که در نهایت، تزویر شاه رکن الدین آشکار گشت و موجب خلاصی وزیر گردید (غنی،1369: 276 ؛ جلالیان،1378: 164 ؛ ذوالنّور،1372: 28). خرّمشاهی، برای غزل 489 شأن نزول تاریخی معتقد است؛ اما چون سندی نیست، شخص و اشخاص غزل را مجهول می‌شمارد (ر.ک. خرّمشاهی،1367: 1239)؛ اما استعلامی آن را خطاب به شاه شجاع دانسته است (استعلامی،1386: 1234؛ ذوالنّور،1372: 1140).
 
ممدوح غزل‌های31،34،214،149،285،308 و 410 مشخّص نیست؛ اما غنی، ممدوح این غزل‌ها را شاه شجاع می‌پندارد (ر.ک. غنی،1369: 359-358). همین اندیشه را دیگران نیز تکرار کرده‌اند (جلالیان،1378: 277،293، 1629، 1505 ،823 و1150-1152؛ ذوالنّور،1372: 81و277و696، سودی،1366: 1643). در غزل 214 احیاناً تعبیر «خورشید شیر گیر پیشش کمتر غزاله بود» موجب شده غنی، ممدوح شاعر را شاه شجاع بخواند (ر.ک. غنی،1369: 361) دیگران نیز در این موارد غالباً نظر غنی را تکرار کرده‌اند، چنان‌که رستگار فسایی، غزل410 را در وصف شاه شجاع پنداشته است (ر.ک. رستگار فسایی،1385: 24). ممدوح غزل‌های3 و 12 نیز مشخّص نیست؛ اما غنی، ممدوح را با حدس، مشخّص کرده است (غنی،1369: 369 ، 374؛ اهور،1368: 91؛ جلالیان،1378: 179؛ سودی،1366: 103؛ ذوالنّور،1372: 36). دستغیب، «آصف ملک سلیمان» را در بیت9/363 خواجه برهان الدین، وزیر امیر مبارز الدین می‌داند (ر.ک. دستغیب، بی‌تا: 625).
 
برخی محقّقان، بیتِ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد» (2/167) را تاریخی کرده‌اند و «نگار» را شاه شجاع خوانده‌اند، آنگاه به توجیه آن پرداخته‌اند که شاه شجاع مکتب منظم نرفته است. (ر.ک. غنی،1369: 100؛ جلالیان،1378: 914؛ سودی،1366: 1001؛ علوی،1369: 113؛ ذوالنّور،1372: 375؛ اهور،1368: 64). زرّین‌کوب هم تلاش کرده دانش بسیار شاه شجاع و چگونگی کسب آن را بر اساس همین بیت توجیه کند (زرّین‌کوب، از کوچة رندان،1369: 117-116).
 
غنی، غزل267 را غزلی ارسالی از سوی حافظ در سال 777 هنگام حضور شاه شجاع در تبریز می‌شمارد (ر.ک. غنی،1369: 299؛ جلالیان،1378: 1405؛ ذوالنّور،1372: 601). همچنین، غزل 190 را در مدح سلطان احمد ایلکانی یا پدرش سلطان اویس دانسته‌اند (ر.ک. غنی،1369: 307؛ جلالیان،1378: 1025-1024؛ سودی،1366: 1109). استعلامی نیز در غزل312 با تأویل غزل، به تطبیق آن با تاریخ عصر حافظ می‌پردازد؛ «گویا ثبت خاطره‌‌ای است که حافظ از شکست شاه محمود و فتح شیراز و بازگشت شاه شجاع به فرمانروایی فارس در سال 767 دارد» (استعلامی،1386: 804؛ جلالیان،1378: 1660؛ ذوالنّور،1372: 706). آنگاه در شرح غزل، همة تعابیر را با همین واقعة تاریخی تطبیق می‌دهد. بیت پایانی را نیز با ابیات بالاتر بی‌ارتباط می‌شمارد و مجبور می‌گردد، واقعه‌ای تاریخی تخیّل کند و بنویسد: «این بیتِ تخلّص ربطی به ابیات بالاتر ندارد، جز اینکه بگوییم شاه شجاع پس از پیروزی و بازگشت به شیراز، مهمانی بزرگی بر پا کرده که شیخ و فقیه شهر هم در آن حضور داشته و...» (استعلامی،1386: 805).
 
گاهی شارحان، قرائت یا ضبط‌های خاصی را پذیرفته‌اند؛ یعنی در مواردی که دو یا چند ضبط از یک شعر وجود داشته به ضبطی تکیه می‌کنند که بتواند جزئیات مشخّصی از زندگی حافظ را گواهی کند. البته این جزئیات بر مبنای تأویل و توجیه شخصی تأیید می‌شود نه اینکه الفاظ و تعابیر به صورتی موثّق و قابل استناد باشد. در بیت2/365 ضبط «طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم» در نسخه‌ای دیگر، به صورت «ناموس چند سالة اجداد نیک نام» ضبط شده؛ ‌مسعود فرزاد می‌گوید، اگر این ضبط درست باشد، مطلب مهمی را دربارة خانوادة حافظ روشن می‌کند؛ یعنی حافظ از خانواده‌ای دارای آبروی چندین ساله برآمده است (ر.ک. فرزاد،1370: 972). دیگری از این مطالب و بیت یاد شده نتیجه می‌گیرد که از اشعار خواجه بر می‌آید که در خاندانی مذهبی بالیده و در نوجوانی مسائل دینی را آموخته است (ر.ک. دستغیب، بی‌تا: 519-520).
 
تیمور مالمیر و هادی دهقانی یزدلی - نقد و بررسی قرائت‌های‌ تاریخی و زندگی‌نامه‌ای غزلیات حافظ