- ب ب +

ایجاز و اطناب به مثابة کرداری مؤثّر در جهان بیرون

جستجو دربارة ماهیت و کارکردهای اطناب و ایجاز در متون ادبی سابقه‌ای طولانی و گستره‌ای وسیع دارد. در این مقاله این مفاهیم از دیدگاه جدیدی مطالعه شده‌ است تا ارتباط اندازة سخن با زمان و سرعت را در جنبه‌های مختلف آن نشان دهد. از آنجا که مفاهیم زمان و سرعت می‌توانند معانی مختلفی داشته باشد.
 معمولاً گفتار را در مقابل کردار قرار می‌دهند و مثلاً می‌گویند: «دو صد گفته چون نیم کردار نیست»؛ اما در بسیاری از موارد زبان خود به کردار و عمل تبدیل می‌شود. در این گونه موارد ایجاز و اطناب نیز همچون ابزاری برای دخالت در لحظه‌های عمل به کار گرفته می‌شوند. نمونة سادة این پدیده در لطیفة مشهور زیر پژواک یافته است که گفته‌اند: «دو نفر بر سفره‌ای غذا می‌خوردند. چون مقدار غذا کافی نبود؛ اولی از دومی پرسید راستی پدرت چگونه مرد؟ او آهی از سینه برآورد و دست از غذا خوردن کشید و بتفصیل داستان بیماری و معالجه و مرگ پدرش را تعریف کرد؛ اما در حین بازگویی این داستان دریافت که همسفرة ناجوانمرد از این فرصت استفاده کرده و بخش بزرگی از غذا را خورده است. او نیز خواست مقابله به مثل کند از وی پرسید، پدر مرحوم شما چگونه درگذشت؟ همسفره همچنان لقمه در دهان گفت: سکته! و همچنان به خوردن ادامه داد» بنابراین در اینجا  گفتار و اطناب و ایجاز آن مستقیماً با زمان در ارتباط است و زبان همچون ابزاری برای در اختیار گرفتن آن به کار گرفته شده است.
 
گاهی این کارکرد  زبان آنقدر اهمیت می‌یابد که به مسأله مرگ و زندگی تبدیل می‌شود. مشهورترین نمونه آن داستان شهرزاد در قصه هزار و یک شب است که اطناب و دراز کردن قصه هر شب شهرزاد را از مرگ نجات می‌دهد و پس از گذشتن هزار و یک شب دیگر پادشاه که قصد کشتن او را داشت کاملاً تغییر شخصیت داده و او را یار و همدم خود می‌سازد. داستان‌های دیگری نیز هست که مقصود اصلی همة آنها بازداشتن داستان‌شنو از ارتکاب عملی می‌داند که داستانگزار مانع آن است و کردار زبانی و کشش داستانی در عمل آنان را به هدف خود می‌رساند.
 
کتاب دیگر از این نمونه داستان‌ها طوطی‌نامه است که  از ادبیات سنسکریت گرفته شده و «سرگذشت زنی است خجسته نام که شویش طوطیی گویا و رازدان داشت. شوی به سفر رفته و زن شیفتة جوانی از شاهزادگان شده و هر شب آهنگ رفتن به خانة او می‌‌کرد؛ لیکن طوطی او را تا بانگ خروس به افسانه‌‌ای سرگرم داشت تا شوی از سفر باز آمد» (صفا، 1363: 2/ 1294).
 
نمونة دیگری که از شهرت کمتری برخوردار است اما از لحاظ کردار زبانی ویژگی‌های پیچیده‌تری دارد، داستان بختیارنامه است. در این داستان اطناب از طریق قصه‌گویی نه تنها هر شب موجب نجات جان قهرمان داستان می‌شود؛ بلکه سیر روایت و موضوع  هر داستان قدری هم به گشودن راز زندگی او کمک می‌کند.
 
خلاصة داستان بختیارنامه آن است که «پادشاه سیستان به نام آزادبخت... ناگزیر با زن از سیستان گریخت و هنگام گریز پسری را که از زن آبستن زاد بر سر چاهی گذاشت... اتفاق را دسته‌ای از دزدان از سر چاه گذشتند و کودک را که در جامة شاهانه پیچیده بودند، بیافتند و سر دستة آن دزدان او را به فرزندی پذیرفت و بختیار نام نهاد. بختیار چون به سال برآمد. با دزدان در راهزنی‌های آنان شرکت می‌جست؛ ولی همواره جانب انصاف را رعایت می‌کرد تا عاقبت در جنگی اسیر شد و او را به خدمت آزاد بخت پادشاه سیستان که به یاری پادشاه کرمان به سلطنت بازگشته بود آوردند. پادشاه که در خود به وی مهری احساس می‌کرد، او را بخشید و نزد خود نگاه داشت و مناصب عالی بدو داد» (صفا، 1353: 1/ 57).
 
«روز به روز جاه و مقام بختیار نزد پادشاه سیستان فزونی گرفت «این امر موجب حسد وزیران بر وی شد تا عاقبت تهمت خیانت در حرم پادشاه بر او نهادند و او را به زندان انداختند. نه روز پادشاه او را از زندان به حضور آورد و [به توصیه وزیران بدخواه] فرمان قتل او را داد و بختیار در هر روز داستانی گفت و پادشاه را از کشتن خویش بازداشت تا روز دهم رئیس دزدان که از حال بختیار باخبر شده بود، به شهر آمد و او را با بیان حقایق از مرگ نجات بخشید» (همان، 58).
 
در حقیقت در بختیارنامه زمان نقشی بسیار اساسی دارد؛ زیرا هر روز یکی از نه تن وزیران پادشاه که همگی بشدّت به بختیار حسد می‌ورزند با دلایل مختلف می‌کوشند، وی را به تعجیل در کشتن بختیار وادارند؛ اما بختیار به مناسبت برای رد این بهانه‌ها داستانی مناسب نقل می‌کند و می‌کوشد شاه را به تأنی و تأمّل تشویق کند. این حکایت تا نه روز ادامه می‌یابد و عاقبت شاه فرزند خود را باز می‌شناسد و او را به جای خود پادشاه می‌کند و خویشتن در گوشه‌ای معتکف شد تا بقیة عمر را عبادت کند.
 
بنابراین در بختیارنامه سخن وزیران برای کوتاه کردن زمان و بر دار آویختن بختیار و قصه‌های بختیار برای دراز کردن فرصت و از این ستون به آن ستون کردن و به تأخیر انداختن مرگ خود است. ضمناً نقش ثانوی این روایت‌های طولانی آماده کردن پادشاه و حتی خود بختیار که خبر ندارد شاهزاده است، برای پذیرفتن حقیقت است. از همه مهتر شاید این باشد که شنونده که بر دلایل اطناب سخن آگاه است، داستان را با همة طول و تفصیل آن  با علاقه دنبال کند.
 
محمدرضا امینی - اندازه سخن و پیوند آن با زمان و سرعت در ادبیات فارسی
برچسب ها: ایجاز, اطناب