- ب ب +

چین و ماچین مورد نظر فردوسی کجاست؟

شاهنامه فردوسی یکی از منابع مهم برای درک روابط بین ایران باستان و چین و تاثیر این روابط است اما به رغم افزونی مناسبات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ایران با چین در قرون نخستین اسلامی، آگاهی های فردوسی از چین و موقعیت جغرافیایی اش و جلوه های گوناگون فرهنگ و تمدن این کشور ناصحیح است.
 نام های چین و ماچین به ترتیب بیش از 412 و 18 بار در شاهنامه به کار رفته­اند. به رغم این که نام چین به طور مکرر در این کتاب استفاده­ شده است اما هیچ ذکری از ماچین در دوره اساطیری نشده است. این امر به دلیل ماهیت این کتاب، به عنوان حماسه ملی است تا چین در کنار توران به کل شرق اطلاق شود. از این­ رو نیازی به ذکر ماچین نبوده ­است زیرا در دوره اساطیری، ابعاد زمانی و مرزی ارزش خاصی ندارند. برای درک بهتر دیدگاه فردوسی درباره چین و ماچین، ضروری است که کاربرد این نام ها بر اساس منابع جغرافیایی و ادبی فارسی به دقت بررسی شود. اگرچه فردوسی از چین و ماچین و مرزهای آنها به روشنی سخن نمی­گوید و این ابهام جغرافیایی  به یک هنجار معمول در کتابش تبدیل شده است. برخی از منابع معاصر فردوسی، درباره چین و ماچین و مرزهای آنها اطلاعات بیشتری به ما می­دهند. بین این دو نام تفاوت‌های جغرافیایی قائلند. یکی از این منابع، تاریخ یعقوبی  است که از نخستین و قدیمی ترین متون جغرافیایی اسلامی در قرن سوم هجری/نهم میلادی است. یعقوبی درتاریخ خود چین و مرزهایش را این گونه توصیف می­کند:
 
«چین‌ کشور پهناوری است و هر کس بخواهد از راه دریا به‌ چین برود باید از هفت دریا بگذرد که هر یک را رنگی‌ و بویی و ماهیی و بادی است جز آنچه در دریای‌ بعدی است. اول دریای فارس است که باید از سیراف در کشتی نشست...دریای هفتم...دریای‌ چین است. این دریا را با باد جنوب سیر می‌کنند تا به‌ دریای خوشگواری که مرزبانی و اول معموره‌ آنجاست برسند و از آنجا به شهر خانفو درآیند. کسی‌ که بخواهد از راه خشکی به چین رود در امتداد نهر بلخ(جیحون) از اراضی سغد، فرغانه، چاچ و تبّت‌ می‌گذرد تا به چین رسد» (یعقوبی،1342: 1/ 224).
 
او در ادامه می افزاید:
 
«چین را از خشکی سه مرز و از دریا یک مرز است: مرز اول ترک و تغزغز است...مرز دوم، تبّت‌ است...مرز سوم به قومی وابسته است که آنها را «مانساس‌» می‌گویند...مرز چهارم که به دریا وابسته‌ است، راه آمدن مسلمین به چین است» (یعقوبی،1342: 1/25).
 
گزارش بیان شده از تاریخ یعقوبی نشان می دهد که برای ایرانیان در قرون اولیه اسلامی، نام چین به سرزمین های غربی و قسمت های جنوبی کشور کنونی چین اطلاق می­شد که از راه دریا قابل دسترسی بود. ابن خردادبه نیز توصیف جامعی از راه آبی رسیدن به چین ارائه می‌دهد. او نیز همچون یعقوبی، چین را نام سرزمین های غربی و جنوبی این کشور می داند و لوقین را اولین بندرگاه چین می نویسد. او فاصله بین آخرین منزلگاه هند تا این بندر را صد فرسخ از راه زمین و دریا بیان می کند و تأکید می کند «از لوقین تا خانفو که بندرگاه بزرگتری است، چهار روز راه دریایی و بیست روز راه زمینی است». او همچنین تأکید می کند «چین دارای سیصد شهر آباد است که نود شهر آن معروفند و مرز چین از دریا به تبت و ترکستان ختم می شود و از غرب به هند و در مشرق چین سرزمین واقواق قرار دارد»(ابن خرداد به، 52:1371-51). او در توصیف راه بصره تا لوقین یعنی اولین بندرگاه چین به سی و پنج منطقه اقامتی اشاره می کند و فاصله این دو منطقه را 307  فرسخ به اضافه  حدود 110 روز راه می نویسد (ابن خردادبه،1371: 51-46). ابن حوقل نیز چین را در چنین موقعیتی معرفی می کند. او هنگام توصیف شرق دریای فارس می نویسد: «]دریای فارس[ از کناره‌های فارس به سوی سیراف می گذرد و به سواحل هرموز(هرمز) و از پشت کرمان امتداد می یابد و به دَیبل و سواحل ملتان که ساحل سند است می رسد و در اینجا مرز بلاد اسلام  پایان می یابد. آن گاه از سواحل هند گذشته، سواحل تبّت را قطع می کند و به سرزمین چین می رسد» (ابن حوقل،1:1366). علاوه بر یعقوبی، ابن خرداد و ابن حوقل و فردوسی که نام چین را به مثابه قسمت های غربی و جنوبی کشور کنونی چین به کار می­بردند، گزارش های ابودلف در نیمه اول قرن چهارم هجری به رغم تردید هایی که در مورد سفر او به چین وجود دارد، اطلاعات ارزشمندی از چین، شهرها و حکومت آنجا در اختیار ما می گذارد که تأیید دیدگاه ذکر شده در مورد محدوده چین است ( ابودلف،1342: 19-18). علاوه بر این منابع، تاریخ طبرستان، نوشته شده در قرن 7 هـ . ق /قرن 13م، منبع دیگری است که از نام چین برای اشاره به شرق ایران- نواحی غربی و جنوبی کشور کنونی چین- استفاده کرده است(ابن اسفندیار،1330: 1/ 29). اگرچه ابن اسفندیار، اطلاعات اندکی در مورد چین به ما می­دهد اما از کتاب محمد بن نجیب بکران، جغرافیدان هم عصر ابن اسفندیار، می توانیم تفاوت های بین چین و ماچین را بهتر درک کنیم. شایان ذکر­است که این کتاب، که «جهان نامه »نام دارد، یکی از مهم ترین منابع اولیه جغرافی است که در مورد چین و ماچین به ما اطلاعات دقیقی داده و به ما اجازه می دهد که  جغرافیای چین را از مفهوم ماچین تفکیک کنیم. او در کتاب خود می‌نویسد:
 
«ولایت چین، عظیم بزرگ ولایتی است و در وی عمارت ها و شهرهای بسیار و چنین گویند که در ولایت چین سیصد پاره شهر است بزرگ و معمور، و چین‌ دو قسم است: آن قسم که از سوی عمارات است آن را چین مطلق خوانند و بعضی چین بیرونی و آن دیگر قسم را که از سوی مشرق است چین اندرونی‌ خوانند و ماچین نیز خوانند» (بکران، 1342: 72-71).
 
از این متن در می یابیم که در ذهن محمد بن نجیب بکران، مرزهای غربی چین کنونی که او آنها را چین آزاد یا پهناور می‌نامد، چین بوده و به قسمت شرقی و داخلی چین، ماچین اطلاق می­شده ­است. این تعبیر از چین داخلی به عنوان ماچین پیش از این که توسط محمد بن نجیب بکران استفاده شود، به وسیلۀ ابوریحان بیرونی، معاصر فردوسی، برای اشاره به بخش بزرگ چین به ­کار رفته است. ابوریحان در کتاب « تحقیق ماللهند»، زمانی که از هیمالیا صحبت می کند، یادآور می­شود که آن سوی کوه های هرمکوت(هیمالیا)، ماهاچین(Mahachin) یا به تعبیر او «چین سترگ» قرار دارد (ابوریحان بیرونی،1403: 147 و 162:1362). برخی از محققان بر مبنای منابع این دوره استدلال می­کنند که ماهاچین به معنی چین بزرگ است که توسط هندوان باستان به امپراتوری بزرگ چین اطلاق می­شده است(cathay and the way Thither,1915:150).
 
با مقایسه این متون می­توان گفت که چون بیرونی، نام ماهاچین (ماچین) را برای اشاره به چین بزرگ به کار برده است و از آنجا که محمد بن نجیب بکران و پیش از او یعقوبی، ابن خرداد به  و ابن حوقل نام چین را برای اطلاق به نواحی غربی و جنوبی چین کنونی به کار برده اند، بنابر این در شعر فردوسی، نام چین به نواحی غربی و جنوبی چین کنونی اشاره دارد.  هم چنین نام ماچین به قسمت های مرکزی و شرقی چین گفته شده است.
 
علی اکبر جعفری و حمیدرضا پاشازانوس - چین در شاهنامه فردوسی