- ب ب +

پیرنگ در داستان نبرد رستم با دیو سپید

شاهنامة فردوسی، شاهکار هنری زبان و ادبیات فارسی است. تحقیق در متن این اثر ارزشمند از دیدگاه های مختلف می‌تواند مقام و جایگاه این اثر ارزشمند را برجسته‌تر سازد. بررسی عناصر داستانی در این اثر، پژوهشی نوین در عرصة زبان و ادبیات فارسی است.
 در داستان نبرد رستم با دیو سپید، شیوه‌های برخورد شخصیت‌ها در موقعیت‌های مختلف و دشوار، روابط بین شخصیت‌ها، تضادهای بین آن‌ها و ویژگی‌های درونی شخصیت‌ها بررسی می‌شود. در این داستان، نبرد رستم با دیو سپید، پیروزی رستم در جنگ با دیو سپید و کشتن او و بینا شدن کاووس با استفاده از خون جگر دیو سپید، صحنه‌های اصلی داستان است که طرح یا پیرنگ را شکل داده است. «پیرنگ نه تنها به شکل اثر مربوط است؛ بلکه با محتوای آن نیز ارتباط عمیقی دارد. تنها آن اشکال و انواع مفسری از طرح [ پیرنگ ] برخوردارند که تضادهای زندگی شخصیت‌های انسانی و برخورد آن ها را تصویر می‌کنند. گورکی، طرح [ پیرنگ] را چنین تعریف می کند: پیوندها، تضادها، مهرها، کینه‌ها و روابط انسانی در حالت کلی » ( میرصادقی، 1380: 65).
 
در صحنة اول داستان، ابتدا رستم به هفت کوه می رود و هنگامی که با رخش به آنجا می رسد، با لشکر دیوان مواجه می شود که در اطراف غار جمع شده اند.
وزان جایگه تنگ بسته کمر
چو رخش اندر آمد بدان هفت کوه
به نزدیکی غار بی بن رسید
 
بیامد پر از کینه و جنگ سر
بدان نره دیوان گشته گروه
به گرد اندرش لشکر دیو دید
(فردوسی، 1386: 2/ ابیات 552-550 )
 
در صحنة دوم، رستم در گفت و گویی کوتاه با اولاد، در ابتدا سخنان او را راست و درست می داند و از او می‌خواهد در این مرحله نیز او را برای رسیدن به جایگاه دیو سپید یاری دهد.
به اولاد گفت : آنچ پرسیدمت
کنون چون گه کینه آمد فراز
 
همه بر ره راستی دیدمت
مرا ره بنمای و بگشای راز
(همان، ابیات 554-553 )
 
در صحنة سوم، مکالمه‌ای کوتاه میان اولاد و رستم، رویداد سوم داستان را شکل می‌دهد. اولاد به رستم می گوید هنگامی که گرمای خورشید شدت می‌یابد، دیوان به خواب فرو می روند و اگر در این زمان به جنگ آنها بروی، پیروز خواهی شد.
بدو گفت اولاد: چون آفتاب
بریشان تو پیروز گردی به جنگ
ز دیوان نبینی نشسته یکی
بدانگه تو پیروز گردی  مگر
 
شود گرم ، دیو اندر آید به خواب
ترا یک زمان کرد باید درنگ
جز از جادوان پاسبان اندکی
اگر باشدت یار پیروزگر
(همان، ابیات 558-555)
 
در صحنة چهارم، فردوسی عملکرد رستم را در این مرحله توصیف می‌کند و می‌گوید، رستم بر اساس گفتار اولاد کمی درنگ کرد تا گرمای خورشید شدّت یابد.
نکرد ایچ رستم به رفتن شتاب
بدان تا برآمد بلند آفتاب
(فردوسی، 1386: 2/ بیت 559)
 
در صحنة پنجم، شاعر عزیمت رستم برای جنگ با دیو سپید را توصیف می‌کند. در این صحنه، رستم در ابتدا اولاد را با کمندی محکم می‌بندد و سپس سوار بر اسب خود، رخش، می شود و در میان سپاه شتابان می تازد و سرهای دیوان را با خنجر بر می‌کند. در این صحنه، مقاومت نکردن دیوان در مقابل رستم و شجاعت و قدرت رستم در جنگ توصیف می شود.
سر و پای اولاد با تن ببست
برآهخت جنگی نهنگ از نیام
میان سپاه اندر آمد چو گرد
نیستاد کس پیش او در به جنگ
 
به خم کمند ، آنگهی بر نشست
بغرید چون رعد و برگفت نام
سر از تن به خنجر همی دور کرد
نجستند با او کسی نام و ننگ
(همان، ابیات 563-560)
 
در صحنة ششم، احوال درونی رستم هنگام عزیمت برای جنگ با دیو سپید توصیف می شود. شاعر در این صحنه، قلب رستم را سرشار از بیم و امید می داند. هراس رستم در این مرحله به دلیل ناآگاهی از کیفیت قدرت دیو سپید و امید او به پیروزی و موفقیت در جنگ است.
وزان جایگه پیش دیو سپید
بیامد دلی پر ز بیم و امید
(همان، بیت 564)
 
رو به رو شدن رستم با غاری هولناک و تاریک در صحنة هفتم توصیف می شود. در این صحنه، فردوسی، با کاربرد واژة «دوزخ» به عنوان مشبه به، میزان تاریکی و هولناکی غار را برای مخاطب توصیف می کند. در این صحنه، رستم پس از جست و جوی کوتاهی در غار تاریک با موجودی رو به رو می شود که از نظر کیفیت ظاهری چون کوهی بزرگ به نظر می رسد و بزرگی پیکر او غار را فرا گرفته است. در این صحنه، دیو سپید با گیسوانی سپید و چهره‌ای سیاه توصیف شده است و شاعر بزرگی پیکر او را با کاربرد چند اغراق به طور کامل توصیف کرده است.
بکردار دوزخ یکی چاه بود
زمانی همی بود در چنگ تیغ
چو دیده بمالید و مژگان بشست
به تاریکی اندر یکی کوه دید
به رنگ شبه روی، چون برف موی
 
تن دیو از آن تیرگی ناپدید
نبد جای دیدار و جای گریغ
وزان چاه تاریک لختی بجست
سراسر شده چاه ازو ناپدید
جهان پر ز پهنای و بالای اوی
(فردوسی، 1386: 2/ ابیات 569-565)
 
در صحنة هشتم، چگونگی حرکت دیو سپید به طرف رستم برای نبرد با او توصیف می شود. در این صحنه، دیو سپید  بازو بند و کلاه خودی آهنین دارد.
سوی رستم آمد چو کوهی سیاه
از آهنش ساعد، وزآهن کلاه
(همان، بیت 570)
 
در صحنة نهم، نویسنده احوال درونی رستم را هنگام رویارویی با دیو سپید توصیف می کند. رستم در این لحظه اندکی بیمناک شده است.
ازو شد دل پیلتن پر نهیب
بترسید کامد به تنگی نشیب
(همان، بیت 571)
 
در صحنة دهم، حمله ور شدن رستم به طرف دیو سپید توصیف می‌شود. در این صحنه، رستم، شمشیر تیز خود را از کمرگاه بر می کشد و چون پیلی خشگین به سوی دیو سپید حمله ور می شود و یک پای او را قطع می‌کند. در این صحنه، دیو سپید پس از شکست در مرحلة نخست نبرد، با پای بریده با رستم می‌جنگد. در این صحنه، فردوسی با آوردن دو اغراق میزان شدّت جنگ را توصیف می‌کند.
برآشفته برسان پیل ژیان
ز نیروی رستم ز  بالای او
بریده برآویخت با او بهم
همی  وست کند این از آن، آن ازین
 
یکی تیغ تیزش بزد بر میان
بینداخت یک ران و یک پای او
چو پیل سرافراز و شیر دژم
همه گل شد از خون سراسر زمین
(همان، ابیات 575-572)
 
در صحنة یازدهم، حدیث نفس رستم با خود در مرحلة شدّت یافتن جنگ توصیف می‌شود و رستم با خویشتن درونی خود سخن می‌گوید. در این صحنه، امیدواری رستم برای پیروزی در جنگ توصیف می‌شود.
 
به دل گفت رستم: گر امروز جان
بماند به من زنده ام جاودان
(همان، بیت 576)
 
در صحنة دوازدهم، حدیث نفس دیو سپید با خود بیان می شود. در این مرحله، هراس دیو سپید در مقابل رستم توصیف می شود.
همیدون به دل گفت دیو سپید
که از جان شیرین شدم ناامید
(همان، بیت 577)
 
در صحنة سیزدهم، ادامة حدیث نفس رستم با خویشتن درونی خود توصیف می شود. در این مرحله رستم از اهداف درونی خود پس از پیروزی در جنگ سخن می‌گوید. او می گوید: اگر در جنگ با دیو سپید پیروز و کامیاب شوم، دیگر در مازندران نخواهم ماند.
گر ایدونک از چنگ این اژدها
نه کهتر، نه برتر منش مهتران
 
بریده پی و پوست یابم رها
نبینند  نیزم به مازندران
(فردوسی، 1386: 2/ ابیات  579-578)
 
پیروزی رستم در جنگ با دیو سپید در صحنة چهاردهم توصیف می شود. در این صحنه که در دو بیت خلاصه شده است، فردوسی توانسته است، قدرت سخنوری خود را با رعایت ایجاز بخوبی اثبات کند. رستم، دیو سپید را با دستان نیرومند خود بلند کرده و بر زمین می‌زند و با خنجری دل دیو را می درد و جگر او را از جسم او بیرون می‌کشد. در پایان این صحنه، فردوسی میزان کشتگان جنگ را توصیف می‌کند و با کاربرد صنعت اغراق، شرح کاملی از چگونگی پایان جنگ می دهد.
بزد دست و برداشتش نره شیر
فرو برد خنجر دلش بر درید
همه غار یکسر تن کشته بود
 
به گردن برآورد و افگند زیر
جگرش از تن تیره بیرون کشید
جهان همچو دریای خون گشته بود
(همان، ابیات 582-580)
 
در صحنة پانزدهم، رستم پس از پایان جنگ، به طرف اولاد می رود، بند از او می گشاید و جگر دیو سپید را به او می دهد و سپس به سوی کیکاووس عزیمت می کند. در این صحنه، اولاد در گفت و گویی کوتاه با رستم، در ابتدا قدرت جنگاوری او را ستایش می کند و سپس وعده‌ای را که رستم به او در مورد پادشاهی مازندران داده است، یادآوری می‌کند.
برآمد ز اولاد بگشاد بند
به اولاد داد آن فسرده جگر
بدو گفت اولاد کای نره شیر
نشان های بند تو دارد تنم
به چیزی که دادی دلم را امید
به پیمان شکستن نه اندر خوری
 
به فتراک بربست یازان کمند
سوی شاه کاوس بنهاد سر
جهان را به تیغ آوریدی به زیر
به زیر کمند تو شد گردنم
همی باز خواهد امیدم نوید
که شیر ژیان و بلند اختری
(همان، ابیات 588-583)
 
 در صحنة شانزدهم، رستم پاسخی کوتاه به اولاد می‌دهد و می‌گوید: در این مرحله باید شاه مازندران را شکست بدهیم و بر دیوان بسیاری غلبه کنیم. سپس به پیمانی که با تو بسته‌ایم، حتماً وفادار خواهیم ماند.
بدو گفت رستم که مازندران
یکی کار پیش ست و رنجی دراز
همی شاه مازندران را ز گاه
سر دیو و جادو هزاران هزار
از آن پس مگر خاک را بسپرم
 
سپارم ترا از کران تا کران
که هم با نشیب ست و هم با فراز
بباید ربودن، فگندن به چاه
بیفگند باید به خنجر ز بار
وگرنه ز پیمان تو نگذرم
(فردوسی، 1386: 2/ ابیات 593-589)
 
در صحنة هفدهم، رستم در گفت و گویی کوتاه با کیکاووس، عملکرد و پیروزی خود را در نبرد با دیو سپید توصیف می‌کند.
رسید آنگهی نزد کاوس کی
چنین گفت کای شاه دانش پذیر
دریدم کمرگاه دیو سپید
ز پهلوش بیرون کشیدم جگر
 
گو گیتی افروز فرخنده پی
به مرگ بد اندیش رامش پذیر
ندارد بدو شاه ازین پس امید
چه فرمان دهد شاه پیروز گر
(همان، ابیات 597-594)
 
در صحنة هجدهم، کیکاووس قدرت جنگاوری رستم را می ستاید و به داشتن پهلوانی چون رستم در قلمرو پادشاهی خود افتخار می کند.
 
برو آفرین کرد فرخنده شاه
برآن  مام کو چون تو  فرزند زاد
مرا بخت ازین هر دو فرخ ترست
 
که بی تو مبادا نگین و کلاه
نشاید جز از آفرین کرد یاد
که پیل هزبر  افگنم کهتر ست
(همان، ابیات 600-598)
 
صحنة نوزدهم داستان، رویداد بینا شدن دو باره کیکاووس را توصیف می کند. در این مرحله، خون جگر دیو را بر چشمان کیکاووس می کشند و او بینایی خود را باز می‌یابد.
به چشمش چو اندر کشیدند خون
شد آن تیرگی از دو دیده ش برون
(همان، 601)
 
در صحنة بیستم، فردوسی کیفیت بر تخت پادشاهی نشستن کیکاووس و همراهی و همنشینی رستم و پهلوانان دیگر را با او توصیف می کند. در این صحنه برگزاری مراسم جشن و سرور به مناسبت پیروزی رستم در جنگ، بینا شدن دوباره کیکاووس و حکمرانی او توصیف شده است.
نشست از بر تخت مازندران
چو  طوس و فریبرز و گودرز و گیو
برین گونه یک هفته با رود و می
 
ابا رستم و نامور پهلوان
چو رهام و گرگین و بهرام نیو
همی رامش آراست کاوس کی
(فردوسی، 1386: 2/ ابیات 605-603)
 
در صحنة بیست و یکم، انتقام گرفتن کیکاووس از شهر مازندران و فرمانروایان آن توصیف می‌شود. در این صحنه، سپاهیان به فرمان شاه به شهر مازندران حمله و شهر را ویران می کنند. در این صحنه، کیکاووس و سپاهیان او انتقام سختی از شهر مازندران و اهالی آن می گیرند.
 
به هشتم نشستند بر زین همه
همه برکشیدند  گرز گران   
برفتند یکسر به فرمان کی
ز شمشیر تیز آتش افروختند
 
جهانجوی و گردنکشان و رمه
پراگنده در شهر مازندران
چو آتش که برخیزد از خشک نی
همه شهر یکسر همی سوختند
(همان، ابیات 609-606)
 
در صحنة بیست و دوم، گفت و گوی کیکاووس با لشکر خود توصیف می‌شود. در این مکالمه، کیکاووس به لشکر خود می‌گوید: اکنون سپاه ما از دشمنان انتقام سختی گرفته است و بهتر است، پیکی فرزانه و با هوش را به سوی آنان روانه کنیم تا سالار مازندران را نسبت به عواقب نافرمانی خود آگاه کند.
به لشکر چنین گفت کاوس شاه
سزاوار ایشان بدیشان رسید
بباید یکی مرد باهوش و سنگ
شود نزد سالار مازندران
 
که اکنون مکافات کرده گناه
ز کشتن همی دل بباید کشید
کجا باز داند شتاب از درنگ
کند دلش بیدار و مغزش گران
(همان، ابیات 613-610)
 
در صحنة بیست و سوم، خوشنودی و رضایت رستم و بزرگان از تصمیم کیکاووس توصیف می‌شود.
بدین رای خشنود شد پور زال
فرستادن نامه نزدیک اوی
 
بزرگان که بودند با او همال
برافروختن جان تاریک اوی
(همان، ابیات 615-614)
 
در این داستان، مکالمه رستم و اولاد با یکدیگر، نبرد رستم با دیو سپید، پیروزی رستم در جنگ، مکالمه کاووس با رستم و بینا شدن دوباره کاووس، رویدادهایی است که طرح اصلی داستان را شکل داده است.
 
محمدرضا راشد محصل و فاطمه حسین زاده هرویان - بررسی پیرنگ، شخصیت پردازی، توصیف، زاویه دید و تصویرپردازی در داستان نبرد رستم با دیو سپید