جنون در آثار شعرای ماندگار ادب پارسی
جنون واژه ای است که دارای اعتباری نسبی است و گفتمان فعلی آن هم چنان نیازمند اصلاح است
- مراد فردوسی از جنون و دیوانگی: فردوسی در بخشها و داستانهای ستایش خرد، منوچهر، سهراب، سیاوش، پادشاهی هرمزد، کسری، قباد، یزدگرد، بهرام گور، همای چهرزاد، رستم و شغاد، ستایش سلطان محمود، بیژن و منیژه، کی کاووس و کاموس کشانی به واژه دیوانه اشاره کرده است. برخلاف دیگر شاعران، فردوسی تفکر خود را نسبت به امر دیوانگی کاملاً روشن بیان می کند. اگرچه از نگاه او گاه جدایی فرزانگی از دیوانگی ممکن نیست (چنین گفت کامروز فرزانگی/ جدا کرد نتوان ز دیوانگی) (فردوسی، 1384: 85) اما دیوانگی امری است که به واسطه نادانی و به دنبال آن گنهکاری بر فرد عارض می شود (ز نادانی آمد گنهکاریام/گمانم که دیوانه پنداریام) (فردوسی، 1384: 434). در نگاه او، دیوانگی در نهان برخی انسان ها وجود دارد و بیشتر مردان در بین عقل و خرد خود درگیرند.
- مراد نظامی از جنون و دیوانگی: نظامی در خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر و مخزن الاسرار درباره دیوانگی و جنون مطالبی دارد. او از واژگان دیوانه و مجنون نیز در این اشعار استفاده کرده است. در تفکر نظامی دیوانگی زیر شاخه ای از جنون و متفاوت از آن است. دیوانگی به واسطه شهوت(در آن چشمه که دیوان خانه کردند/
پری را بین که چون دیوانه کردند)( نظامی، 1389 ب: 48) و مستی حاصل می شود حال آن که جنون زاییده عشق است. چنین دیوانه ای را بایستی در بند کرد(کشم پای دیوانه را زیر بند) ( نظامی، 1389 الف:143 و نظامی، 1389 د: 88)
- مراد مولوی از جنون و دیوانگی: در نگاه مولوی رسیدن به جنون اندک اندک و رهایی از خرد به یکباره اتفاق میافتد (اندک اندک به جنون راه بری از دم من/برهی از خرد و ناگه دیوانه شوی) ( مولوی ، 1362: 966) به حسب ضرورت میتوان در ظاهر دیوانه شد اما در باطن عاقل ماند. مولوی همه را به جنون می خواند و اگر چه می داند دیوانگی عقل را میدرد اما از ملامتگران می خواهد جنون را امتحان کنند و صفای دل یابند تا از ملامت او درگذرند (ای خوشدل و خوش دامن دیوانه تویی یا من/ درکش قدحی با من بگذار ملامت را) ( مولوی ، 1362: 82). وی از جنون خود خوشحال است و همه را به عشق می خواند (خواهی ز جنون بویی ببری/ ز اندیشه و غم می باش بری) ( مولوی ، 1362: 1136) و میخواهد این جنون و اسارت دائمی باشد. دیوانگی از نگاه مولوی امری فرازمانی است (نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه) (مولوی، 1362: 247) و فراجنسی (تشنگان مرد و زن مردانه دیوانگی) (مولوی ، 1362: 939) که از هرز اندیشیدن بهتر است (دیوانه کنم خود را تا هرزه نیندیشم) ( مولوی ، 1362: 244). دیوانه صبر و قرار ندارد و تنها خداوند است که میتواند آرامش را به او بازگرداند. دیوانه کسی است که به دنبال علم نیست و بند و پند نمیپذیرد (دل دیوانهای دارم که بند و پند نپذیرد) (مولوی، 1362: 239). و حیله گری های مختلف را میداند (لیکن دل دیوانه صد گونه دغا دارد) (مولوی، 1362: 249)
دیوانگی در نگاه مولانا دو نوع عام و خاص دارد. دیوانگی عام که بی خویشی است و می تواند از زاییده شدن یا بواسطه شدت درد ظاهری و درد باطنی که مسبب آن نفس اماره است پدید آید و دیوانگی خاص که ویژه عاشقان خداوند است و به علت ناتوانی عقل از درک ذات باری تعالی پدید می آید (هر چیز که در تصرف عقل آید/ بگذار کنون که وقت دیوانگی است) (مولوی ، 1362: 1214) این نوع دیوانگی بیشتر به جنون اطلاق می شود. از نظر مولوی کسی جنون را می فهمد که از اندیشه و غم بری بوده و ترس یا غم آینده را نداشته باشد و در نهایت این دیوانگی است که رنج را می کاهد. مولوی اگر چه نسبت به ورود به این وادی به افراد هشدار می دهد که کمین های بسیاری در راه است اما از دید او دیوانه نباید از باختن بترسد (گر چه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز) (مولوی ، 1362: 432) و به هر قیمتی باید پای عشق خود بایستد.
- مراد سعدی از جنون و دیوانگی: سعدی در غزلیات، بوستان، گلستان، مواعظ، ترجیع بندها، ملحقات و مفردات و قطعات خود کلیدواژههای جنون، مجنون، دیوانه و دیوانگی را به کار برده است. در کلام سعدی، دیوانه کسی است که از اندازههای معمول بیرون حرکت می کند و به خود آسیب می زند (وز اندازه بیرون، مرو پیش زن/ نه دیوانهای تیغ بر خود مزن) (سعدی ،1385: 194) و با مجنون متفاوت است. جنون در شعر سعدی مایه شرمندگی نیست (آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار/ گو تا بنویسند گواهی به جنونم) (سعدی ،1385: 799) و هر کسی شایستگی دست یابی به جنون ناب را ندارد. در نگاه سعدی نیرویی که در استفاده از آن اندیشه نباشد، جهل و جنون است و اندیشه بدون نیرو، هم مکر و حیله است. از نظر سعدی معرفت و شناخت نادرست است که دیوانگی می آورد (موجب دیوانگی است آفت بشناختن) ( سعدی ،1385: 825) .
- مراد حافظ از جنون و دیوانگی: حافظ در رباعیات و غزلیات خود به واژگان دیوانگی، جنون، دیوانه و مجنون اشاره کرده است. از نگاه حافظ در هر عصری دیوانگی وجود دارد (دور مجنون گذشت و نوبت ماست/ هر کسی پنج روز نوبت اوست)( حافظ، 1380: 44). او تنها یک بار از کلمه جنون استفاده کرده است و واژگان دیگر چون مجنون، دیوانه و دیوانگی در اشعار او بیشتر کاربرد داشته اند. حافظ جنون را با نگاه مثبت می بیند و اشاره دارد که حضور داشتن جنون و عشق در عصر واقع گرایی غنیمتی است که باید آن را دریافت (مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت/ ورای مدرسه و قیل و قال مسئله بود) (حافظ، 1380: 67). دیوانگی از نگاه حافظ فرا زمانی است. دیوانه داغی بر دل دارد و باری غیر قابل تحمل را پذیرا شده است (آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه کار به نام من دیوانه زدند) (حافظ، 1380: 143). دیوانه از اسارت عشق خسته است اما هم چنان در عشق خود پایدار می ماند. در نگاه حافظ جنون به واسطه عشق پدید می آید و انسان عامدانه خود را در این بند می افکند اما دیوانگی فعلی است که به واسطه سببی که از تحمل انسان خارج بوده است بر او عارض شده است و انسان اگرچه می داند باید خود را از این ورطه برهاند اما به دلیل ضعف های انسانی اش نمی تواند. بررسی مفهوم جنون نشان می دهد در تمام دورهها، شعرا دو تعبیر مثبت و منفی از جنون در مدنظر داشتهاند:
خوانش تطبیقی از مفهوم جنون نشان دهنده آن است که هر پنج شاعر در رابطه با تأثیر هوس و سن با دیوانگی صد در صد توافق نظر دارند اما در این میان فردوسی به عنوان شاعری حماسی بیشترین اختلاف نظر را با دیگر شعرا دارد. به تعبیر او فرد ثروتمند و دارای مقامی که اسیر عشق و هوس باشد، حسرت بخورد، از هجران رنج ببرد درگیر جنگ و غریب و بیگانه باشد، بی دلیل خشم و درشتی می کند و به احتمال ابتلا به جنون نزدیک خواهد بود. از نظر نظامی کسی که عاشق و غافل از همه چیز باشد، گرفتار فتنه و کینه شده باشد، مست و مرد جنگ باشد، گوشه نشینی و خلوت بگزیند، با مرگ و هجران، درد، غم و بی وفایی آشنا باشد و با او درشتی شده باشد، بی صبر میشود و به هول، اندوه و شاید هم کینه مبتلا میشود و خواب و شب آرام نخواهد داشت. مولوی به بیشتر عواملی که فرد را به جنون می رسانند اشاره دارد و تنها به جنس و حسرت اشاره ندارد، سعدی هم به ارتباط خشم و درشتی و کینه اشاره ندارد و حافظ به عنوان یکی از سرآمدان ادبیات غنایی عشق، جنگ، مرگ، خشم و درشتی، بی صبری، هول، بیگانگی و غربت،فتنه، بیوفایی، کینه و غفلت را در ارتباط با جنون تأثیرگذار ذکر نمی کند بلکه از نظر او کسی که مستی، ثروت و مقام او را از بلا نترساند، گوشه نشینی و خلوت بگزیند، درد و غم او را آزار دهد و خوش خیالی بیهوده داشته باشد، خواب و شب آرام نخواهد داشت و به مرز جنون نزدیک می شود.
سمانه سدیدپور و محمدامین قانعی راد - سیر تحول مفهوم جنون در متون ماندگار ادب فارسی