- ب ب +

منظومه ببر‌ بیان

موضوع منظومه ببر‌ بیان که تاکنون پیرایش و تصحیح نشده‌ است، چنین است که رستم برای نبرد با اژدهای مخوفی به سرزمین هندوستان می‌رود و با تدبیری که می‌اندیشد آن اژدها را از بین می‌برد.
از منظومه ببر بیان که درباره یکی از نبردهای رستم در عنفوان جوانی اوست، تاکنون سه دستنویس شناخته شده است. در هیچ یک از دستنویس‌های ببر بیان و نیز دیگر منابع موجود، به گوینده این منظومه و زمان سرایش آن اشاره‌ای نشده و مانند شمار دیگری از داستان‌های حماسی ایران، شاعر این منظومه و زمان سرایش آن، نامعلوم است. ذبیح‌الله صفا سده سرایش آن را پیش از عهد مغول و در حدود قرن ششم دانسته ‌است (صفا، 1352: 323). با نگاهی به منظومه ببر بیان، اثرگذاری سبک فردوسی را در آن می‌توان مشاهده نمود. به دلیل برخی ویژگی‌های زبانی کهن، کمی واژگان عربی و تاثیرناپذیری از عناصر سامی، احتمال دارد این منظومه متعلّق به اواخر قرن پنجم یا آغاز قرن ششم باشد.  
 
منظومه ببر بیان با دادخواهی گروهی از دادخواهان هندی آغاز می‌شود که همانند آن را در آغاز منظومه‌های بیژن و منیژه (ر.ک. فردوسی، 1386: 3/  308- 306)، فرامرزنامه (ر.ک. فرامرزنامه، 1382: 60-55)، داستان پتیاره (ر.ک. داستان پتیاره، بی‌تا: 119 الف) نیز می‌بینیم. چکیده این داستان چنین است: در یکی از روزهای بهاری، منوچهر شاه بر تخت پادشاهی نشسته بود و پهلوانان ایران در کنار او حضور داشتند. در این هنگام فرستاده‌ای از سوی شاه هند، وارد دربار می‌شود و از جانوری به نام ببر بیان دادخواهی می‌کند که درازی و پهنای آن به اندازه صد کمند است و در دریا زندگی می‌کند. این جانور آبزی همه چیز را با نفس گرم خویش نابود ساخته است. شاه ایران پس از شنیدن این سخنان، از زال درخواست میکند به هندوستان رود و آن جانور را نابود سازد. زال  در برابر خواسته شاه ایران سر تعظیم فرو می‌آورد امّا رستم که در آن هنگام چهارده سال داشت، با شنیدن این سخنان از جا برمی‌خیزد و از منوچهرشاه درخواست میکند کشتن آن جانور را بدو سپارد زیرا پدرش پیر و ناتوان شده است. زال با شنیدن این سخنان برآشفته می‌شود و سخنان درشتی به فرزند خود می‌گوید. رستم غضبناک میشود و به سوی اسلحه‌خانه پدر می‌رود و جنگ‌افزارهای سام نریمان را برای خود برمی‌گزیند. سپس نزد گودرز، آموزگار خود می‌رود و از او می‌خواهد هر دو به صورت ناشناس به هندوستان روند. در دنباله داستان، ‌رستم و گودرز پیش روی سپاه زال ظاهر می‌شوند و راه را بر آنان می‌بندند. رستم خود را البرز (4) معرّفی می‌کند و از لشکر زال باجخواهی می‌کند. در دنباله‌ داستان، قارن و کشواد به دست البرز گرفتار می‌شوند و زال با دیدن این صحنه عازم نبرد با البرز می‌شود. در روز نخست، پدر و پسر کاری از پیش نمی‌برند. فردای آن روز دو پهلوان، عازم نبرد می‌شوند که ناگاه گرد و خاکی پدیدار می‌شود و از میان آن، دیوی بلندبالا پدیدار می‌گردد که نامش گلیمینه‌گوش است. گلیمینه‌گوش با پرتاب سنگ، سپاهیان زال را پراکنده می‌سازد. البرز خشمگینانه به جنگ آن دیو می‌رود و پس از شکست دادنش، او را بنده‌ حلقه به گوش خویش می‌سازد. پس از این نبرد همگی به سوی هندوستان رهسپار میشوند و از آن‌جا به سوی جایگاه ببر بیان می‌روند. در آغاز کار، البرز دستور می‌دهد تا خانه‌ای از آهن برای او بسازند و بر دیوارهای آن خانه، تیغ و شمشیر زهر‌آلود تعبیه کنند. پس از چندی، ببر بیان از دریا بیرون میآید و زال و سپاهیانش با دیدن آن گریزان می‌شوند. در این هنگام البرز خویشتن را برای نبرد آماده می‌سازد و سه چوبه تیر خدنگ به سوی ببر بیان پرتاب میکند امّا نتیجه‌ای در بر ندارد. به‌ناچار درون خانه آهنین می‌رود. ببر بیان با نفس خویش، آن خانه را می‌بلعد امّا تیغ‌ها در گلو و حلق او گیر می‌کنند. در این هنگام البرز دست به کار می‌شود و بدن اژدها را از درون پاره پاره می‌کند. اژدها می‌خواهد به درون دریا بازگردد(5) امّا البرز او را با کمند خویش محکم می‌گیرد و با گرز خویش چندین ضربه بر سرش می‌کوبد تا این‌که از پای در می‌آید.(6) البرز پس از کشتن ببر بیان، به سراپرده خویش باز می‌گردد و در دنباله داستان، زال درمی‌یابد البرز همان رستم است و به سوی او میرود. رستم فرمان میدهد از پوست ببر بیان، برای او جامهای بسازند. در دنباله داستان، رای هند، ایرانیان را به مهمانی فرا می‌خواند و در مجلس بزمی که ترتیب میدهد به رستم میگوید حاضر است دختر خود را به ازدواج او درآورد. رستم این پیشنهاد را میپذیرد و همان شب با دختر رای هند ازدواج می‌کند که حاصل این پیوند تولّد فرامرز است. سرانجام همه پهلوان ایران به کشور خویش باز میگردند.