نقش و کارکرد دنیا در مثنوی مولوی
مثنوی معنوی از ارزشمندترین آثار عرفانی اخلاقی ادب فارسی است که در پی تعلیم زندگی حقیقی و نمودن راه سعادت به بشر است. این کتاب بر رسیدن به منبع خلقت و کمال غایی انسان تأکید میکند؛ البته در رابطهای دوسویه به تلاش برای زندگی مطلوب این جهانی نیز توجه دارد.
دنیاگرایی در مثنوی به بیدینی یا مخالفت با دین نمیانجامد و بدین معنی نیست که پیوندهای مذهبی محو شود یا نگرش افراد به معیار رستگاری تغییر کند؛ مثلاً بهشت را در این جهان دنبال کنند یا بهطورکلی باورهای افراد به داوری الهی و زهد تغییر کند. دنیاگرایی در مثنوی، توجه به انسان، نیازهای او و زندگی این جهانی است تا به صلح و دوستی و زندگی مسالمتآمیز دست یابد.
گام نخست در راه رسیدن به صلح و دوستی و زندگی سعادتمند، مداراست؛ این خود سبب دوری از تعصب و در پی آن صلح و آشتی انسانها و زندگی مسالمتآمیز میگردد.
گام دوم در راه رسیدن به رستگاری، خردگرایی است که بهرهمندی از آن انسان را به نیکبختی میرساند و از جنگطلبی و خشونت بازمیدارد. درواقع خردورزی نیز مانند مدارا، تعصب را از بین میبرد و این خود به صلح و آرامش در جهان میانجامد.
گام سوم پایبندی به ارزشهای اصیل اخلاقی و انسانی است که موجب کمآزاری میشود و این نیز محور اصلی حکمت ایرانی اسلامی است. آزادی یکی از مهمترین حقایق وجود انسان در مقام خلیفۀ خدا بر روی زمین است. معیار کمال انسانی، درواقع جوهر و ارزش انسان به آزادی است. عرفان آیینة تمامنمای حقیقت انسان است که نادانی و جهالتهای او را به او مینمایاند و به او درس آزادی و آزادگی، بزرگواری و کرامت میدهد. خردورزی و خردمندی درنهایت به آزادی میانجامد و در مثنوی از حریم این آزادی دفاع شده است (ملکیان: 1394).
در جامعة خداسالار «در تحلیل نهایی، اطاعت، نقش اجرایی دارد و نقش داوری و قانونگذاری از آن خداست نه انسان. ازاینرو هرگونه راه حل بشری برای حل معماهای بشری شایان پذیرش نیست» (صاحبزمانی، 1389: 37). هدف در تصوف مولانا، رسیدن به صلح کل است. در این تصوف بیش از هر نهضتی با تغییر نقطة گرانیگاه هستی از خدا بهسوی انسان روبهرو هستیم. پیشروهای این اندیشه کسانی مثل حلاج، بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر هستند. البته تصوف در ادامة راه خود بهطورکلی با ظرافت عمل میکند؛ زیرا در این راه قربانیانی مثل حلاج، عینالقضات و شهابالدین سهروردی داده است که در راه این اندیشه سر دادند. اینچنین است که هنرمندان انسانگرا از این قربانیان درس میگیرند و زبان از صراحتگویی بازپس میکشند و «اناالحق»گویی حلاج و «سبحانی ما اعظم شأنی» بایزید در بیان مولانا اینگونه تأویل میشود:
خوشتر آن باشد که سر دلبران |
|
گفته آید در حدیث دیگران
|
آزادی، خردورزی، مدارا، دوری از تعصب و تکیهبر اخلاقیات بدون درنظرگرفتن پاداش اخروی، محوریترین تفکرهای دنیاگرایانه است (نوروزی، 1388: 23ـ30). مولانا در قالب داستان از این مفاهیم به عناصر مبارزه با زهد خشک و دوری از تعصب باتکیهبر آسانگیری دینی و دوری از تقلید کورکورانه اشاره کرده است.