- ب ب +

سبک‌شناسی ایدئولوژیک

قبل از ورود به مبحث سبک‌شناسی ایدئولوژیک، باید به مفهوم روشنی از ایدئولوژی رسید. مارکس، ایدئولوژی را به معنای دیدگاهی می‌داند که مردم طبق آن جهان را معنا می‌کنند که شاید ناگزیر ربطی به واقعیّت هم نداشته ­باشد (ر.ک.آشوری،۱۳۸۰: ۴۴).
 ایدئولوژی را می‌توان نظامی از انگاره­ها و قضاوت‌هایی دانست که به صورت بسیار در‌هم‌تنیده و سازمان‌یافته، موقعیّت یک گروه و یا جامعه را تفسیر و تبیین می‌کند. این نظام، جدای از مثبت یا منفی بودنش، تحت‌تأثیر ارزش­های پذیرفته­شده، جهت مشخص و معینی را در کنش‌های اجتماعی پیشنهاد می‌دهد و باید‌ها و نبایدهایی را بطور خودآگاه یا کاملاً ناخودآگاه بر بافت جامعه تحمیل می‌کند. در حقیقت می‌توان گفت ایدئولوژی حاکم بر هر جامعه، موتور حرکت آن جامعه است و جنبة اقناعی دارد.

ادبیّات، عرصة حضور ایدئولوژی‌هاست. «ادبیّات در واقع، واقعیت اجتماعی را به شیوه‌ای تقریباً مستقیم بازتاب]می‌دهد[ یا بازآفرینی می‌کند، یا دست کم باید بکند» (ایگلتون، 1383: 75). پس آنگاه که از بازتاب ایدئولوژی می‌گوییم، بحث در خوب و بد این نظام نیست. بحث در این است که ایدیولوژی حاکم بر شخص نویسنده و جامعة او به عنوان یک عامل فرامتنی در نوشتة وی نمود می­یابد و هرچقدر هم بکوشد آن را مخفی کند و بروز ندهد، ردپای این نگاه و جهان‌بینی را می‌توان در نظام حاکم بر ذهن و زبان شخص نویسنده ردیابی کرد و شناخت. شاید از همین روست که  بارت، معتقد است: «منزوی‌ترین شاعر یا نویسنده یعنی آن که بیش از همه به حدیث نفس متوسّل می­شود و هرگز نگاه پرسش‌آمیز خود را به سوی جامعه نمی­افکند و ادبیّات را ذات مجردی جدا از فعل و انفعالات اجتماعی می­پسندد، باز هم دست­کم از حیث نگارش به جامعة خود بستگی تام دارد» (بارت، 1368: 46).

بحث از ایدئولوژی در تحلیل‌های سبک‌شناسانة یک اثر، رابطه تنگاتنگی با سبک‌شناسی انتقادی برقرارمی‌کند. در این نوع از سبک‌شناسی محور پژوهش‌ها حول مقولاتی چون گفتمان، ایدئولوژی و قدرت می‌چرخد.

فتوحی رودمعجنی در کتاب «سبک‌شناسی، نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها» به‌طور ‌مختصر ضمن پرداختن به نظرگاه سبک‌شناسی انتقادی، با معرفی آثاری چون «نشانه‌شناسی اجتماعی» رابرت هوج و گونترکرس، «نقد زبان‌شناسیک» راجر فاولر و «سبک‌شناسی انتقادی» لزلی جفریر، به این نکته اشاره می‌کند که چگونه قدرت و ایدئولوژی و دیگر مفاهیم اجتماعی در زبان و به وسیلة زبان، بیان می‌شود و می‌توان از گذرگاه تحلیل زاویة دید نویسنده، به ایدئولوژی وی رسید؛ به عنوان مثال او از ده فرایند زبانی که ابزارهای اصلی در روش تحلیل جفریر است، یاد می­کند که بکارگیری آن‌ها در تحلیل سبک‌شناسی هر اثر ادبی از نظرگاه ایدئولوژی، تا حد بسیاری قابل اعتماد و راه­گشاست. این ده فرآیند عبارتند از: «نام‌گذاری و توصیف، بازنمایی کنش‌ها، رخدادها و حالات، ترادف‌ها و تقابل‌ها، نمونه‌آوری و رده‌بندی، پیش‌آیی ارکان جمله، معانی ضمنی و حقایق مسلم، منفی‌کردن، فرضیه‌سازی، بیان سخن و اندیشه دیگر شرکت کنندگان، نشان دادن زمان، مکان و جامعه» (فتوحی، 1390: 190 – 189).

سبک­شناسی ایدئولوژیک مقولة درازدامنی است که در این مقاله مجال بیشتری برای آن نیست فقط برای آگاهی بیشتر می­توان به تحقیقات زیر نیز مراجعه کرد: مریم دُرپر در مقاله «سبک‌شناسی انتقادی»، ضمن تبیین این روش در سبک‌شناسی و تفسیر مفاهیمی چون قدرت و ایدئولوژی، به معرفی ابزارهایی که می‌توان از طریق آن‌ها فرآیندهای ایدئولوژیکی پنهان را در متون آشکار ساخت، پرداخته­است.(درپر، 1391: 16)؛ در مقاله «منشور متن و تلوّن معنا» بهروز عزبدفتری، با تأکید بر مقوله‌هایی چون لایه‌های جامعه‌شناختی و تاریخی معنا، بازی‌های زبانی و نظریه‌های درون متنی در تفسیر معنا، به این نکته دست می‌یابد که «رهیافت به معنا از قِبَل شناخت ایدئولوژی و شناخت ایدئولوژی در گرو شناخت بازی‌های زبانی میسر می‌گردد» (عزبدفتری،1387: 10)؛ بهمن شهری در مقاله «پیوند میان استعاره و ایدئولوژی» از راه بررسی کارکردهای استعاره در دستگاه ایدئولوژی و همچنین نقش آن در بافت اجتماعی، پیوند میان استعاره و ایدئولوژی را مطالعه کرده و بر این باور است که «انتخاب استعاره‌های متفاوت در متن توسط کاربران زبان، نشان دهندة ایدئولوژی غالب کاربران است»(شهری، 1391: 59)؛  آلتین بالیبار و پیر ماشری در مقاله‌ای با عنوان «در باب ادبیّات به مثابه شکل ایدئولوژیک» ضمن تأکید بر این که ادبیّات و تاریخ دو مقوله‌ درهم­تنیده هستند، با تکیه بر ایدئولوژی بورژوایی به این پرسش پاسخ می‌دهند که چگونه می‌توان در چهارچوب منازعات ایدئولوژیک طبقاتی، متن ادبی را تبیین و تفسیر کرد (ر. ک. بالیبار و ماشری، 1386: 212- 208)

 فریبا مهری و حسن دلبری - کارکرد ایدئولوژی در لایه های سبکی داستان حسنک وزیر