جایگاه قصر و حصر در علم معانی
از نخستین کتابهای معانی تا دورة معاصر مورد توجّه اهل بلاغت بوده و بخشی مفصّل و مجزّا را به خود اختصاص داده است. از سوی دیگر این ابزار بلاغی، مورد استفادة متنوع و مکرّر شعرا، نویسندگان و عرفای مؤلّف قرار گرفته است. براین اساس حصـر و قصـر قابلیّت بلاغی مشترکی میان گوینده و مخاطب اوست.
تعریف قصر
بیشتر کتابهای معانی در تعریف قصر، پس از اشاره به معنی لغوی، معنای اصطلاحی و بلاغی آن را بیان کردهاند؛ «قصر در لغت به معنی حبس است.» 2یا؛ «قصر در لغت به معنی کوتاه کردن است.»3 در این زمینه، برخی در قالب معانی متعدّد لغوی، به حاشیههای غیر ضروری پرداختهاند. (ر.ک: رضانژاد، 1367: 268) و در بعضی آثار بلاغی هم، بدون ذکر معنی لغوی به معنی اصطلاحی آن اشاره شده است (آهنی، شمیسا، کزّازی). در اینجا به دو نمونه از تعاریف قدما و معاصران بسنده می شود: «قصر، حصر کردن و تخصیص موصوفی است به صفتی یا حصر کردن و تخصیص صفتی است به موصوفی» (آهنی، 1360 :83). و «حصر و قصر در دانش معانی آن است که کسی یا چیزی را به چیزی یا کسی آنچنان ویژه بدارند که از او در نگذرد.» (کزّازی، 1374 :184) کاربرد معنی لغوی در تعریف یک متن یا مبحث تعلیمی، شیوهای علمی و اصولی است، امّا آیا چنین قالبی در جایگاهی که اصطلاحات و مفاهیم ویژة علم یا فنّ خاصّی بررسی و تعریف میگردد، شیوهای لازم و اصولی است؟ با توجّه به کاربرد این شیوه در غالب مباحث بلاغی فارسی، به نظر میرسد دلیل اصلی، همان تأثیر پذیری از فنّ خطابة یونانیان و استفاده از وسایل ترغیب مخاطب4 (ارسطو، 25:1371)و رونویسی و تکرار بی تأمّل بلاغت عربی است. البتّه، اگر معنی لغوی یک مبحث بلاغی در ارتباط کامل با معنای اصطلاحی آن و در راستای تبیین مفهوم باشد، این قالب کارآمد و منطقی خواهد بود. اما دانستن معانی دیگر قصر، نظیر: تنگی سینه، بخل، کوتاه کردن در مبحث عبادت و کم کردن عدد رکعتهای نماز برای مکلّف مسافر یا نوعی گرفتگی زبان با تبیین و تحلیل معنی اصطلاحی قصر چه ارتباط و تناسبی مییابد؟
بنابراین، مفهوم کلی قصر نوعی انحصار و اختصاص است که در اصطلاح علم معانی این اختصاص و ویژه نمودن مربوط به دو امر کلّی است که از آن با عنوان «موصوف» و «صفت» یاد میشود. این دو اصطلاح که در کتابهای معانی با واژههای» کسی، چیزی یا شیئی، حکمی، امری یا حالتی» معادل قرار گرفته بدون توضیح لازم، به نامهای «مقصور» و «مقصورٌ علیه» نامیده شده است. باید توجه داشت که موصوف و صفت در علم معانی با معنای آن در دستور زبان متفاوت است، مانند تفاوتی که میان مفهوم نحوی مسند و مسندالیه با مفهوم بلاغی آن دیده میشود. در بحث قصر «مراد از موصوف، ذاتی است که آن را در صفتی یا حالتی مقصور می کنیم» (شمیسا،1374 :169) و صفت، همان حالت یا حکم است.
باید توجه داشت که اختصاص مستتر در قصر با اصل اختصاص به مفهوم دارایی و مالکیّت متفاوت است؛ به این معنی که وقتی در قصر حکم یا صفتی را به کسی یا چیزی مختص میدانیم، آن حکم را از دیگری یا دیگران به صورت مؤکد نفی میکنیم. به تعبیر دیگر، گوینده به نوعی معتقد است، این صفت تنها ویژة این موصوف است، نه هیچ کس دیگر و یا این موصوف تنها این ویژگی را دارد، نه صفات دیگری. و این یعنی اختصاص و مالکیت همراه با انحصار و ویژه نمودن. همان حالتی که علمای بلاغت این گونه به آن اشاره میکنند: «که از او در نگذرد و تنها در او بماند» (کزّازی، 1374 :184)، «از آن امر تجاوز به غیر او نکند» (رجایی، 1340 :121) «نفی حکم است از ماسوای او» (آق اولی، 1346 :107).
اجزای قصر
هر قصر از دو بخش اصلی تشکیل شده است: یکی مقصور و دیگری مقصورٌعلیه (همایی، 1347: 123) که آن را طرفین قصر مینامند. این دو اصطلاح در کتابهای بلاغی مختلف با عناوین گوناگونی نظیر «مختصٌ به»، «محصورٌ فیه» (رجایی، 1340 :121)، «مخصوص به» (رضانژاد، 1367 :269) و ... آمدهاست. اما بر اساس وجه مرجّح علمای بلاغت، «به کسی یا چیزی که قصر بر آن صورت گرفته «مقصور» و به فعل یا اسم یا ظرف و یا حالتی که بدان اختصاص یافته است «مقصورٌعلیه» میگویند» (شمیسا، 1374 :168). بنابراین، هر قصر شامل سه بخش: مقصور، مقصورعلیه و ادات قصر است. برای مثال، در جملة «مستی عار نباشد جز نامرد بیکار نباشد» (خواجه عبدالله، 360:1372). نامرد: مقصور، بیکار: مقصورٌ علیه و جز ادات قصر است. استفاده از واژگان زبان عربی تنها به اصطلاحات بلاغی بحث منحصر نمیشود، بلکه نکتة قابل نقد دیگر در تعریف قصر؛ استفاده از مثالهای عربی در برخی منابع، برای تبیین موضوع است. نمونههایی که معمولاً همان مثال تکراری مختصر المعانی است؛ «ما زیدٌ الّا قائمٌ». در این راستا، کسانی چون همایی که خود به تفاوت زبان فارسی و عربی آگاه و معترف است (ر.ک: همایی15:1374)، از شاهد مثال عربی «ما محمدٌ الّا رسولٌ» استفاده می کند (ر.ک: همان، 123).
بر اساس آنچه آمد، «قصر در اصطلاح تخصیص چیزی به چیز دیگر است به روشهای مخصوص» (تفتازانی،1409: 197). این روشهای مخصوص یا به تعبیر دیگر «طرق ادبی» (همایی، 1374 :123) گاهی در تعریف اصلی قصر گنجانده شده و گاه با عنوان جداگانهای مورد بحث قرار گرفته است.
راههای قصر(طرق قصر)
روشهایی که میتوان در ایجاد قصر به کار برد، با عنوان «طرق قصر» در کتب معانی و در پایان باب قصر و حصر آمده است و به یکی از بحث برانگیزترین مباحث این باب تبدیل شده است؛ به طوری که حتّی تعداد این راهها مورد اختلاف علمای بلاغت است. برخی به تقلید از تفتازانی و بنا بر مشهور، تعداد آن را چهار دانستهاند (آهنی، 1360 :88 ، رجایی، 1340 :125و همایی، 1374 :124). درر الادب مشهورترین آن را شش طریق دانسته (آق اولی، 1346 :107) و زاهدی همچون سیوطی در الاتقان (سیوطی: 3/: 167-173) راههای قصر را فراوان دانسته و هشت نوع را برشمرده است (زاهدی، 1346 :132). اولین اشکالی که میتوان بر این بخش از فنّ معانی وارد دانست؛ موضع طرح آن در چارچوب کلی باب قصر و حصر است. طرق قصر عنوانی است که تقریباً در پایان باب و پس از انواع قصر مورد اشاره و بررسی قرار گرفته، در حالی که درستتر آن است که جزء اولین مباحث و بعد از تعریف قصر و ارکان آن آورده
میشد. این ساختار بیان تحت تأثیر مختصر المعانی انتخاب شده و پس از وی تا دورة معاصر به وسیلة علمای بلاغت تکرار و تقلید شده است؛ بدون آنکه به شیوة صحیح و علمی طرح مبحث توجهی شود. البته، در این میان، برخی از معاصران هم هیچ ذکری از این بخش به میان نیاوردهاند.