- ب ب +

بُعد اندیشگی سبک آثار ظهیری سمرقندی

یکی از نویسندگان سده ششم هـ.ق ظهیری سمرقندی، صاحب آثار سندبادنامه و اغراض السیاسه است. سندبادنامه وی در زمره­ معروفترین آثار داستانی فارسی است که به نثر فنّی نگارش شده و در اسلوب پاره‌ای از متون منثور تأثیر گذاشته است؛ از این رو بررسی سبک شناختی آن حائز اهمیّت و بایسته است.
 در کنار عناصر زبانی و ادبی، عنصر اندیشگی نیز می‌تواند به اثر ادبی، ویژگی سبکی ارزانی دارد. ظهیری در مقدمة سندبادنامه همان گونه که راجع به ویژگی‌های ادبی این اثر که آراستگی آن به صناعاتی چون ترصیع و جناس و ... است، اشاراتی دارد، در باب مفهوم و درون مایة غالب این اثر نیز اشاراتی کرده است. وی سندبادنامه را «مدّخر خزانۀ خرد» (ص 22) و «غرایب کلم و عجایب حکم کی تأسیس قواعد ریاست و تأکید مبانی سیاست است، متضمن مصالح دین و دولت و متکفل مناجح ملک و ملکت»  (س: 24) توصیف کرده است.
 
ظاهراً خوانندۀ امروزی سندبادنامه و شاید هم خوانندگان روزگاران پیشین، پس از پایان بردن کتاب با نظر ظهیری در باب تم و مضمون کتاب، همداستان نیستند و نبوده اند و این کتاب را مستقیماً نه کتاب سیاست و ریاست و متکفّل مناجح ملک و ملکت که کتاب مکر زنان بدانند؛ چنانکه از دیرباز پاره‌ای از نویسندگان این اثر را بدین اسم موسوم کرده‌اند.
 
عوفی که از لحاظ تاریخی به عصر زندگی ظهیری نزدیک است، در جوامع الحکایات سندبادنامه را چنین معرفی می‌کند:
 
«حکایات مکرهای زنان بسیارست و لطایف غدرهای ایشان بی شمار و کتاب سندباد که از مشاهیر کتب است تمامت آن مشتمل است بر مکرهای زنان» (عوفی: 1386، 751).
 
سعدالدین وراوینی از دو زاویة صورت و معنی در باب سبک سندبادنامه قضاوت کرده است. وی صورت و اسلوب این اثر را چون اسلوب کلیله و دمنه، مهذّب و آراسته دیده و از این رو به سیاقت آن رفته؛ امّا از جنبة معنی و محتوی، آن را نپسندیده و با داوریِ «عندی لا طائل تحته» (وراوینی، 1367: 5 ) مهر بی فایدگی را بر پیشانی آن زده است.
 
واقعیّت آن است که خوار داشت زنان و انتساب نیرنگ بدانان در متون فارسی، کم و بیش، دیده می‌شود اما سازة سبکی این آثار نیست، چون در سنجش با آموزه‌های کلّی اثر، بسامد قابل اعتنایی ندارد، در حالی که این مضمون در کتاب سندباد بسامد بسیار دارد و از این رو، عنصر سبکی است.
 
به جز بسامد بسیار حکایات ضد زن در سندبادنامه، تفاوت دیگر این اثر با آثاری که حاوی داستانهای مکر زنانند، آن است که در متون دیگر، مکر زنان با حکایات مستهجن نشان داده نشده‌اند یا بسامد این گونه حکایات در قیاس با حکایات کل کتاب، اندک است؛ مثلاً، در مرزبان نامه که مؤلّف آن رأی به بی ارزشی سندبادنامه از حیث اندیشه داده است تنها دو حکایت از لونِ حکایات مستهجن سندبادنامه هست (حکایات صفحات 292 و 461) امّا در سندبادنامه بسامد این دسته از حکایات بیش از هر اثر داستانی فارسی است و حق آن است که گفته شود، ظهیری در بیان موضوع و عنصر اندیشگی غالب بر اثر خود، دچار سوء تعبیر غرضی (Intentional fallacy) شده است. سوء تعبیر غرضی که اصطلاح مشترک حوزه‌های سبک شناسی و نقد ادبی است، چنین تعریف شده است:
 
اصطلاحی در نقد ادبی است. این اصطلاح را اول بار و. کی. ویمسات و مونروسی. بردزلی در مقالۀ سوء تعبیر غرضی (1946) مطرح کردند. به موجب تعریف ویمسات و بردزلی، خواه نویسنده یا شاعر غرض خود را از آفریدن اثر خاصی تصریح کرده باشد و خواه آن را به طریقی به خواننده القا کرده باشد، در هر حال غرض او ربطی به اثر ندارد؛ زیرا معنا و ارزش هر اثری در متن آن، یعنی در خود اثر نهفته است و این مخلوق به تنهایی اثری کامل و مستقل است (داد، 1375، 176). 
 
داستانهای مستهجن سندبادنامه؛ بخصوص برای خوانندگان اخلاقی البته خروج از هنجار و نرم فکری محسوب می‌شود که خود توصیفی از سبک است. برتلس راجع به سندبادنامه و موضوع و محتوای آن چنین نظر می‌دهد:
 
«بیشترین بخش داستان‌ها در پیروی از موضوع، دربارة مکر زن است که در خاور زمین اسلامی در دوران فئودالی موضوع مورد علاقه بوده است.  بسیاری از این داستان‌ها بی‌اندازه و بیشتر از مرز گمان، بیشرمانه و وقیحانه هستند»  (برتلس، 1386 : 681).
 
دربارۀ علل خلق چنین آثاری یا تهذیب آنها از دیدگاه‌های مختلف و از جمله مؤلّف، ممدوح و محیط می‌توان موضوع را بر رسید. یکی از آنها روانشناسی مؤلّف؛ یعنی ظهیری سمرقندی آفرینندۀ سبک است. دربارة ظهیری و روحیات و عقاید وی چون دیگر شاعران و نویسندگان پیشین، اطّلاعات چندانی در دست نیست. با توجه به روحیّات و عقاید وی در آثارش می‌توان گفت که وی به زن، موسیقی و باده بی‌علاقه نبوده است. اشتیاق وی به مسائل جنسی از کتاب سندبادنامه؛ بخصوص در داستان مرد گرماوه بان، در هنگام وصفِ اندام شرم مردانه و به دراز کشاندن سخن آشکارست. علاقة وی به موسیقی از کاربرد انواع آرایه‌های لفظی در آثارش با بسامد بسیار معلوم می‌شود. اگر سبک را به گفتة بوفون خود شخص بدانیم، باده دوستی وی از انتخاب موضوع کشف شراب و اطلاق لفظ شاه دارو به شراب در داستان جمشید بی اشاره به حرمت شراب در آیین اسلام، و نقلِ ابیاتی در ستایش نوشیدن به اعتدال شراب (اغراض: 26) و این عبارت: اقل مناقب او (شراب) آن است که حالت هموم و غموم را به حبور و سرور بدل کند (همان، 379) استنباط می‌گردد.
 
علاوه بر روحیّات مهذّب کتاب، ظهیری سمرقندی، ذوق و ذائقة ممدوح نیز در این که ظهیری چنین کتابی را برای مشاطگی و داد سخن دادن برگزیده، بی‌تأثیر نبوده است.
 
آریانپور راجع به نقش هنرپروران در آفرینشهای هنری در بخش  سبک شناسی دینامیک کتابِ «جامعه شناسی هنر» چنین می‌نویسد: «بی تردید، هنرمندی که در خدمت هنرپروری به سر می برد، به خواست او هنر می‌آفریند. هنرپرور به طور مستقیم و غیرمستقیم چگونگی محتوی وحتی صورت اثر او را تعیین می‌کند. هنرمندی که می‌خواهد موافق دیدگاه بزرگان جامعه به جهان بنگرد، ناچار است مانند آنان بیندیشد و مانند آنان اندیشه خود را بیان کند .... به قول عنصرالمعالی بر او «واجب بود که از طبع ممدوح آگاه باشد که او را چه خوش آید که تا تو آن نگویی که او خواهد، او ترا آن ندهد که ترا باید» (آریان پور، 1388، 196).
 
    دربارة نقش ممدوح ظهیری دراینکه ظهیری سندبادنامۀ سادۀ فناروزی را برای تهذیب و آرایش برگزیده بوده است نه کتاب دیگری را، سخن استوار و مدلّل و محقّقانه‌ای نمی‌توان گفت؛ زیرا نه تنها نمی‌دانیم ممدوح ظهیری از چه خوشش می‌آمده و طبع و علایق وی چه بوده است؛ بلکه به طور کلی از شرح حال وی نیز اطّلاع در خور و بایسته‌ای نداریم، چه در کتب تذکره و تاریخ، از زندگی وی جز عبارات کوتاه لباب الالباب سخنی در میان نیست و به عبارت علاّمه قزوینی: «باید دانست که در هیچ یک از مآخذ مذکوره ذکری از قلج طمغاج خان ابراهیم ماقبل آخرین از ملوک خانیه نشده است و هیچ کس او را نمی‌شناخته و لباب الالباب عوفی فقط کتابی است که ذکری از او نموده و ترجمۀ حالی از او منعقد ساخته است» (نظامی عروضی، 1388: 466).
 
با این همه، در کتبِ تاریخی، از امرا و سلاطینی نام برده‌اند که به سببی از اسباب، به مسائل جنسی و داستانهای اروتیک، دلبستگی و نیاز داشته‌اند؛ از جملة آنها، سلطان مسعود غزنوی است که داستان خیش‌خانة او که مصوَّر به صور الفیه بوده، در تاریخ بیهقی آمده است (ر.ک. بیهقی، 1370: 122). سلطان طغانشاه از پادشاهانی است که دچار ضعف نیروی جنسی بوده و از این رو ظاهراً ازرقی برای تحریک وی، کتاب الفیه و شلفیه را تألیف کرده بوده است، (دولتشاه سمرقندی، 1382: 72) شاید ممدوح ظهیری نیز در زمرة چنین افرادی بوده است یا دست کم می‌توان گفت به داستانهای اروتیک بی‌علاقه نبوده است.
 
به جز ذائقه و مزاج ممدوح، محیط نیز در خلق و تهذیب چنین آثاری بی‌تأثیر نبوده است؛ چه مؤلّف، گرچه اثر خود را به نام ممدوح می‌نویسد و بدو تقدیم می‌دارد، چشم به خوانندگانی که اثر وی را خواهند خواند نیز دارد.
 
زرّین کوب در باره پیوند سبک و محیط چنین می‌نویسد: «در پیدایش سبک غیر از طبع و مزاج شاعر که رکن اصلی است، احوال محیط هم ـ به عنوان امری که تسلیم به آن جزو طبع و مزاج شاعرست ـ نفوذ و دخالت قطعی دارد و بدین گونه غیر از احوال نفسانی گوینده، ظرف مکان و زمان هم باید در طبقه بندی سبک مورد توجه باشد» (زرّین کوب، 1363: 168). 
 
بنابراین می‌توان گفت که محیطِ سمرقند سده‌های پیش از حملة مغول که به گفتة عطاملک جوینی «از جملة جنان اربعه» بوده و در آن «خاک را به قوّت اطراب خاصیت آتش باده حاصل» (جوینی، 1370: 90) و اهل آن نخستین خوانندگان آثار ظهیری بوده‌اند، آمادة پذیرش حکایات اروتیک که یکی از سازه‌های سبک کتاب سندباد است. بوده است. پیش از ظهیری، رودکی، حدود دو سده و نیم قبل، سندبادنامه را منظوم ساخته بوده است. باز در عصر سامانی، نویسنده‌ای اهل فناروز (محله ای در سمرقند)، ابوالفوارس فناروزی، ترجمة ساده و بی‌پیرایه‌ای از سندبادنامه را به اهل ادب، تقدیم داشته است، بنابراین می‌توان گفت پیش از ظهیری سمرقندی،  بین سمرقند و سندبادنامه پیوندی دیرین استوار بوده و بنا به همین پیوند، ظهیری، در سدة ششم این کتاب را که برای مردم آن ناحیه ناآشنا نبوده است به نثر فنّی که سبک رایج روزگار وی بوده، مهذّب ساخته است.
 
مختار کمیلی - درآمدی بر سبک شناسی آثار ظهیری سمرقندی