فعل مجهول در زبانهای فارسی و عربی
اهمیت و کاربرد مباحث دستور تطبیقی از آنجا روشن میشود که به طور کلّی در امر ترجمه شناخت دستور دو زبان مورد نظر بسیار مهم و تأثیرگذار است؛ بویژه در مورد زبانهای فارسی و عربی که تعامل نزدیکی با یکدیگر دارند و دانشجویان زیادی در هر دو رشته مشغول تحصیل هستند.
تعریف فعل معلوم و مجهول
در زبان فارسی: فعل به اعتبار مفعول و متمم به دو قسم لازم و متعدی تقسیم میشود. به وضع فعل متعدی از نظر اسناد آن به فاعل یا مفعول «جهت فعل» گفته میشود که فعل از این لحاظ بر دو قسم است: معلوم و مجهول. فعل معلوم آن است که به فاعل اسناد داده شود، یا به عبارتی فاعل آن در جمله ذکر شده باشد؛ مانند: فرهاد را دیدم. فعل مجهول آن است که فاعلش مجهول باشد و فعل به مفعول اسناد داده شود؛ مانند: «فرهاد در شمیران دیده شد» (فرشیدورد، 1384: 427).
قابل ذکر است که یکی از زبانشناسان به نام جان معین معتقد است که در زبان فارسی اصلاً فعل مجهول وجود ندارد (وحیدیان کامیار، 1384: 40). مقاله حاضر براساس مردود بودن این نظریه به نگارش در آمده است.
از نگاه محققین این پژوهش، مجهول بودن فاعل همیشه تعبیر درستی نیست و بهتر است فعل مجهول را اینگونه تعریف کنیم: «فعلی که فاعل آن گاه مجهول نحوی است و گاه مجهول نحوی و معنوی است». در این باره باید توضیح دهیم که فعل مجهول را میتوان از دو جنبة نحوی و معنوی بررسی کرد. ساختهایی مانند «انسان آفریده شد» از نظر دستوری مجهول و در معنا معلوماند؛ زیرا در معنا مشخص است که آفریننده خدای متعال است و فاعل تنها در ساختار و از نظر دستور نامشخص است. برخی مجهولهای عربی نیز به همین صورتاند، مانند ﴿خُلِقَ الإنسانُ ضَعِیفاً﴾ [نساء 4: 28] (انسان ضعیف خلق شده است). در این حالت فعل در معنا معلوم است؛ زیرا فاعل در زیر ساخت جمله مشخص است امّا از آنجا که ساخت فعل به صیغه مجهول آمده، فعل را مجهول نحوی میدانیم. حال آنکه در مثال «کیف دزدیده شد» [زمانی که هیچ کس از سارق مطلع نیست]، فاعل هم مجهول نحوی است و هم مجهول معنوی.
در زبان عربی: فعل معلوم فعلی است که فاعلش با آن ذکر شده است مانند: «بَرَی التلمیذ القلمَ» (دانشآموز قلم را تراشید) و فعل مجهول فعلی است که فاعل آن حذف شده و مفعول جانشین آن شده است، مانند: «بُرِیَ القلمُ» (قلم تراشیده شد) (شرتونی، 1431: 4: 27).
فعل مجهول از فعل متعدی ساخته میشود. گاهی نیز اگر نائب فاعل مصدر یا ظرف باشد میتوان از فعل لازم، مجهول ساخت: «سُهِرَ سَهرٌ طویلٌ» (مدتی طولانی، شب زندهداری شد) و «صِیمَ رمضانُ» (ماه رمضان روزه گرفته شد) (غلایینی 1: 48).
در زبان فارسی مفعول پس از مجهول شدن فعل «مسند إلیه» نامیده میشود و در نحو عربی این مفعول «نائب فاعل» نامیده میشود (حلمی، 1993: 417).
موارد استعمال فعل مجهول در دو زبان
از بررسی به عمل آمده در کتابهای دستور زبان و بلاغت عربی و فارسی دریافتیم موارد به کارگیری فعل مجهول در دو زبان مشترک است که عمدة آنها از این قرارند:
1- وقتی که فاعل معلوم نباشد. در فارسی مانند: «کیف دزدیده شد». هیچ کس نمیداند چه کسی کیف را دزدیده است، این فعل هم از نظر معنایی و هم دستوری مجهول است.2 در زبان عربی نیز «سُرِقَ المتَاعُ» (کالا دزدیده شد)، مجهول معنایی و دستوری است. این غرض اصلیترین غرض استعمال فعل مجهول در هر زبان محسوب میشود.
2- وقتی که اهمیت خود فعل مطرح است، نه فاعل: «خیابان کنده شده است». (کنده شدن خیابان مورد توجه است، نه کسی که آن را کنده است)؛ در عربی مانند: «وَإنْ مُدَّتِ الأیْدِی إلَی الزَّادِ لَمْ أَکُنْ/ بِأَعْجَلِهِم؛ إِذْ أَجْشَعُ القَومِ أَعْجَلُ» (وقتی دستها به سوی غذا دراز شود من عجول نیستم چه، افراد حریص عجول هستند).
3- زمانی که فاعل برای گوینده معلوم است اما او عمداً و با توجه به شرایط نخواهد نام فاعل را به میان آورد در فارسی 76غمانند: «در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند».3 در عربی به این غرض، ترس بر فاعل یا ترس از او گفته میشود، مانند «قُتِلَ فلانٌ» (فلانی کشته شد). (اسم قاتل به خاطر ترس از او ذکر نشده).
4- وقتی اهمیت مفعول مطرح باشد، نه فاعل، در فارسی مانند: «خرمشهر باز پس گرفته شد» (انوری و احمدی گیوی، 1371:70)؛ در عربی مانند: «رُوِیَ هذا الحدیث: ...».
5- واضح بودن فاعل، در فارسی مانند: «زمین و آسمان آفریده شد» و در عربی مانند مانند: ﴿خُلِقَ الإنسانُ ضعیفاً﴾.
6- رعایت وزن شعر، در فارسی مانند: «یکایک از او بخت برگشته شد/ به دست یکی بنده برکشته شد» (مولوی). اگر فعل مجهول به صورت معلوم آمده بود وزن شعر از بین میرفت، به خصوص اینکه فعل کشته شدن در اینجا از سوی «یکی بنده» که در بیت مذکور است، عملی شده است. در عربی مانند «فَإذَا شَرِبْتُ فَإنَّنِی مُسْتَهْلِکٌ مَالِی/ وَعِرْضِی وَافِرٌ لَمْ یُکْلَمِ» (چون باده بنوشم مالم را از بین میبرم، حال آنکه آبرویم همچنان برقرار است و به آن لطمهای وارد نشده است).
7- رعایت سجع: در فارسی مانند «چون از دنیا گسسته شدم، به عقبی پیوسته شدم» (ناتل خانلری، دستور تاریخی 132). در عربی نیز مانند«مَنْ طَابَتْ سَرِیرَتُه حُمِدَتْ سِیرَتُهُ» (هر کس دلش پاک شد، اخلاق و رفتارش ستوده میشود).
8- تعظیم یا تحقیر فاعل، در زبان فارسی بعضاً برای تعظیم یا تحقیر فاعل نام او از جمله حذف میشود، مانند «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» (حافظ) و مانند: «امام حسین (ع) کشته شد». در عربی مانند: ﴿وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الملَکَیْن هَارُوت وَمَارُوت﴾ [بقره 2: 102] (و آنچه بر دو ملک هاروت و ماروت به بابل نازل گردید)، و مانند: «قُتِلَ الحسینُ» (حسین کشته شد).
9- میل به اختصار و ایجاز، چون انگیزههای حذف فاعل متفاوت است، شاید بتوان موارد زیادی از حذف فاعل در فارسی را همچون عربی مصداق رعایت اختصار دانست، مانند «فرمان داده شد که او را بیاورند». در عربی مانند: «لَمَّا فَازَ السَّبَّاقُ کُوفِئَ» (وقتی شرکتکننده مسابقه به پیروزی رسید، پاداش داده شد) به جای«کَافَأَتِ الحُکُومَةُ السّبَّاقَ» (هیأت داوران به شرکتکننده در مسابقه پاداش داد).
منصوره زرکوب و سارا رضایی - بررسی تطبیقی فعل مجهول در زبانهای فارسی و عربی از منظر دستوری و معنایی