- ب ب +

اقتراح در مورد یک بیت شاهنامه

 در دفتر هشتم شاهنامه، در داستان خسرو پرویز (ص ۷۶ چاپ دکتر خالقی)، در ضمن گرفتاری خسرو در بیابان، می‌گوید که بازرگانی جوان به نام قیس بن حارث (که گویا مقصود قیس بن  سلمه بن حارث کندی است. ولی او متحد روم بوده‌! آن فردی که به یاری خسرو آمده در منابعِ دیگر از بزرگان قبیلهٔ طی است) با کاروانی شتر از آنجا می‌گذشت و خسرو از او یاری خواست و آن بازرگان او را یاری داد و
چو بر شاه تازی بگسترد مهر
بیاورد فربه یکی ماده سهر
فرهنگها این سهر را گاو معنی کرده‌اند. این معنی را گویا فقط از این بیت استنباط کرده‌اند و احتمالاً در اینجا نیز مانند موارد متعدد دیگر خطای اول از انجو شیرازی است. در حاشیهٔ برهان قاطع حدس زده شده که این کلمه ممکن است صورتی از همان سُهر باشد که در فارس‌نامهٔ ابن بلخی در ضمن ذکر نام اعقاب (خیالی) فریدون آمده است (مانند آن در تاریخ طبری و بندهشن پهلوی هم آمده است). در آن کتاب نام بعضی اعقاب فریدون ترکیبی است از گاو: سیاگاو، سپیدگاو، سُهرگاو. (آقای حسن‌دوست در فرهنگ خود، لابد به پیروی حاشیهٔ برهان ولی بی آنکه درست به احتمال مرحوم دکتر معین توجه کرده باشد، این سُهر در ترکیب سُهرگاو را به غلط سِهر خوانده و گمان کرده که سِهر صورت گویشی سرخ است. آخر نباید پرسید از کدام گویش این سِهر کذایی وارد بندهشن و تاریخ طبری و فارس‌نامه شده؟ و بعد به یک سِهر دوم نیز قائل شده که از آن سِهر ناموجود اول گرفته شده است.)
حال بیت شاهنامه به ما می‌گوید که شتر مناسبتر است از گاو. بنداری همین لغت سهر را در متن خود آورده و آن را به ناقهٔ سه‌ساله معنی کرده است. ولی این سهر چگونه ناقه‌ای است که در فرهنگهای عربی نمی‌توان نشان آن را یافت؟ آیا بنداری هم خطا کرده؟ (آقای آیدنلو در کتاب لغات عربی شاهنامه سهر را در شمار لغات عربی آورده، ولی معلوم بنده نشد به چه مستندی؟)
این لغت به ظن قوی فارسی یا ایرانی هم نیست، چون نشان آن را جای دیگری نیافته‌اند (آنچه در حاشیهٔ برهان و فرهنگ آقای حسن‌دوست آمده بی‌اساس است).
فرض کنیم این لغت عربی است و مثلاً در ترجمه‌های خداینامه‌ به عربی وارد شده و از آنها به طریقی وارد منبع فردوسی شده. در این صورت این لغت باید در قرون اول بعد از اسلام رایج بوده باشد. ولی چرا بی‌نشان است؟ فرض کنیم منبع این داستان فرعی عربی است (و این شاید فرض معقولتری باشد) و از آنجا به منبع فردوسی راه یافته. در این صورت نیز باز باید بتوان این لغت را در متون و فرهنگهای عربی یافت.
فرض کنیم این لغت ایرانی باشد. آخر باید از جایی وارد شاهنامه شده باشد. آن منبع کجاست و آن زبان چیست؟ بی هیچ ضابطه‌ای نمی‌توان گفت لغت گویشی است. لغت گویشی به چه واسطه وارد شاهنامه شده؟ از گویش خود شاعر بوده؟ از گویش کاتب بوده؟ در منبع شاعر بوده؟ منبع شاعر مگر به چه گویشی بوده؟ این پرسشهایی است که در این مواقع باید از خود پرسید.
این قدر هست که لااقل از زمان شاهنامهٔ بنداری این لغت در نسخه‌های شاهنامه وجود داشته. حال دو احتمال است. لغت لغت باشد و باید عقبش گشت (نه در جهانگیری و برهان، در جای درست و حسابی)؛ لغت لغت دیگری بوده که کاتبان تحریفش کرده‌اند یا اصلاً برای فردوسی نیز ناآشنا بوده و او خود تحریفش کرده. در این صورت باید عقب لغتی همانند گشت و پی مطلب را گرفت که احتمالاً از چه منبعی وارد شاهنامه شده است.
 
سید احمدرضا قائم‌ مقامی