- ب ب +

نقدی بر ترجمه‌ ی ترکی "شمس تبریزی"

 زبان فارسی، قرن های متمادی است در سرزمین هایی که "ایران فرهنگی" و "ایران تاریخی" را تشکیل می دهند، ریشه دوانده است؛ در این میان، این زبان، به صورت گسترده ای در منطقه ارّان و قفقاز، و به ویژه بین فرمانروایان و حکیمان و دانشمندان آن سامان، جریان داشته است و پهلوانان عرصه سخن و شاعران مُفلقی چونان حکیم نظامی گنجه ای، امام خاقانی شروانی، و سخنوران ممتازی همانند استادان مُجیرالدین بیلقانی و فلکی شروانی، که از ستارگان فروزان آسمان ادب در این خطه ی سخن خیز( و استادان سبک فاخر آذربایجانی در شعر کهن فارسی) به شمار می آیند، اندیشه های ناب خود را از ذهن وقّادشان به سرپنجه ی بَنان خویش تراویده اند و آثار درخشانی به این زبان آفریده اند.
در سده های اخیر نیز بارقه های نکته سنجانه و اندیشورانه شاعران و عارفان ایرانی، بسیاری از اندیشمندان و دانشوران دیگر سرزمین ها را بر آن داشته است تا با مطالعه دقیق این آثار درخشان و بهره گیری از عقاید و اندیشه های این ستارگان تابان فکر و فرهنگ ایرانی، برانگیخته شوند و انبوه نوشته های خود را در این زمینه، به پیشگاه خوانندگان و مشتاقان آثار خویش، که نوعاً فرهیختگان و فرهنگمداران آن ملل هستند، عرضه بدارند.
هرچند در این میان،" کُنش" فرهنگی مغرب زمینیان، از منظر کثرت و تنوع کیفی و کمّی، یک سر و گردن از آثار همگنانشان در سرزمین های پیرامونی دیگر ایران کنونی، برتر است، اما با این حال، دانشوران و فرهنگبانانی که در سرزمین های نزدیک تر به ایران(عمدتا ایران فرهنگی)، همانند هند و پاکستان و ترکیه و آذربایجان و... همت خویش را مصروف ترجمه آثار ادبی و عرفانی فارسی به زبان های رایج در بین مردمان دیار خود داشته اند، نیز کم نبوده اند.
نکته بس آشکاری که یادکرد آن در این مجال، لازم به نظر می رسد، این است که چیرگی و احاطه مترجمان به زبان مبدأ(فارسی) و دقت و نازک بینی آنها در به کار گیری ریزه کاری های زبانی و ادبی در معرفی صحیح و دقیق این آثار، از اهمیت والایی برخوردار است.
اخیراً کتاب تأثیرگذار شمس تبریزی، تالیف استاد محمدعلی موحد در جمهوری آذربایجان به زبان ترکی آذربایجانی منتشر شده است. و در ایران نیز همان ترجمه به همت علیرضا اقدمی باهر با الفبای فارسی بازنشر گردیده است.

مترجم ترکی، مع الاسف، در فهم و برگردان شعرهای منقول در این کتاب دچار لغزش های فراوان شده و نتوانسته است -کماهوحقه- از عهده ی کار برآید.
کاش مترجم محترم می توانست در عین رعایت امانت و حفظ اسلوب شاعرانه ی ابیات، ارتباط بهتری میان مولانا و مخاطب برقرار کند.

گرچه به قول دکتر محمدرضا باطنی، مترجم و زبان شناس معاصر، "ترجمه‌ای که بتواند حق زبان مبدا را ادا کند، وجود ندارد و ما نمی‌توانیم مطمئن باشیم آنچه ترجمه می‌کنیم، همان است که در ذهن نویسنده وجود داشته است و ترجمه در بهترین صورتش یک مساله تخریبی است." اما این سخن بدان معنا نیست که مترجم مجاز است بدون آشنایی کافی با عناصر واژگانی زبان مبدأ و مبانی فکری صاحب اثر دست به ترجمه ببرد.

مترجم ترکی شمس تبریزی نیز بعلت نداشتن آشنایی کافی با زبان و شعر فارسی در برخی موارد در خوانش ابیات دچار اشتباه شده و مقصود شاعر را به درستی درک نکرده ‌است.
در اینجا به اقتضای حال و مقام به چند نمونه بسنده می کنم:

۱) چون حدیث روی شمس الدین رسید
شمس چارم آسمان سر درکشید
(صفحه ۶ چاپ استاد موحد)
ترجمه ترکی: شمس الدینین سیماسیندان آچیلاندا صحبت/ چاره ائدن گونشیم سمادن چکلیب گئتدی(معنی: چون سخن از سیمای شمس الدین به میان آمد، خورشید چاره گَرَم از آسمان گذشت و رفت)

پیداست که مترجم محترم (چارُم/چهارم) را (چارَم/ چاره ام) قرائت کرده و در نتیجه مصراع دوم را به آن صورت نامربوط برگردانده است.
چنانکه می دانیم خورشید در اصطلاح قدما در فلک چهارم قرار دارد و در شعر شاعران گذشته این مطلب به وفور تکرار شده است؛ برای نمونه مولانا در یکی از غزل های خود چنین می گوید:
به چارُم آسمان پهلوی خورشید
تو ما را چون مسیحا داری امروز
به اعتقاد قدما حضرت عیسی هنگام عروج در آسمان چهارم متوقف شد و نتوانست بیش از آن صعود کند، هم از این روی عیسی را همخانه ی خورشید می انگاشتند.

خاقانی شروانی هم در این معنی گوید:
نه خورشید همخانه ی عیسی آمد
چه معنی که معلول و حیران نماید؟

و حافظ راست:
مسیحای مجرّد را برازد
که با خورشید سازد هم وُثاقی

حسین مختاری