- ب ب +

طنز در ادبیات فارسی - بخش دوم

 رسالت طنزنویس:
 
شاعران و نویسندگانی که در قبال ذوق و هنر خود رسالتی بر دوش دارند، با وجدان بیدار و ضمیر آگاه خود نمی‌توانند در برابر مزدوران و بیدادگران جامعه سکوت کنند، در برابر بت‌های زمان سر تعظیم فرود آورند و تن به ذلت و رذالت بسپارند. آنان بر خلاف برخی شاعران و نویسندگان زیاده‌خواه و چاپلوس‌، با چاشنی طنز و شوخ‌طبعی به انتقاد از رذایل اخلاقی مدعیان زر و زور و‌ مدعیان عدل و ایمان و... می‌پردازند.
 
رسالت هنرمندان طنزنویس را در چند بند می‌توان بیان کرد.
 
١ ـ طنزنویس‌، که قصد افکندن طرحی نو دارد، نقاط ضعف افراد و جامعه را هر چه برجسته‌تر و مضحک‌تر جلوه می‌دهد و بنیاد جریان‌ها و معتقدات باطل را متزلزل می‌کند.
 
٢ ـ طنزنویس با هر آن‌چه غیر انسانی، خرافی و بی‌پایه است مبارزه می‌کند و بر هر نظام و آیینی که انسان را از تازگی و تکاپو به سوی کمال باز دارد، عاصی است.
 
٣ ـ طنزنویس: «دردهای افراد جامعه‌ی رو به زوال و تباهی را همچون پزشک تشخیص می‌دهد و با این قصد که بازنمایی پلیدی‌ها و دردها بر مذاق بیماران‌، تلخ و ناگوار نیفتد، ‌آن‌ها را همچون دارو به شهد شوخی و طنز آغشته می‌دارد» (١)
 
٤ ـ طنزنویس: «بناهای پوسیده و پوشالی نادانی و نقص انسان‌ها و جامعه را ویران می‌کند تا به‌جای ‌آن‌ها بناهای استوار آگاهی و کمال ساخته شود» (٢)
 
۵ ـ طنزنویس: «دیدگان خود را از ظاهر آراسته‌ی جامعه، به‌سوی اندرون پوسیده و نابهنجار آن رخنه می‌دهد» (٣)
 
٦ـ طنزنویس: «با شخص و فرد در نمی‌افتد و از فردگرایی فاصله می‌گیرد، چرا که ارزش طنز در گستردگی و نیرومندسازی طبقه‌ای است که طنر لبه‌ی تیز تحقیر و استهزای خود را به سوی آن نشانه رفته است» (٤)
 
طنز و آزادی:
در جوامعی که استبداد و فساد و تظاهر و ریاکاری و خفقان حکمفرماست؛ قانون زور و جبر جای عدل و انصاف را می‌گیرد و هر گونه حرّیت و آزادی از انسان‌ها سلب می‌شود، هرگاه مبارزه‌ی آشکار با استبداد و حکومت جابر امکان‌پذیر نباشد، بیان حقایق و مبارزه جز از راه غیرمستقیم و رمز و کنایه ممکن نمی‌شود. لذا برای تنویر افکار توده‌ی مردم و درهم‌شکستن ضد ارزش‌ها و مناسبات باطل‌، استفاده از طنز به‌ترین و مؤثرترین حربه و سلاح است. به ‌یاری طنز می‌توان نقاط ضعف زمام‌داران و عملکرد غیراصولی آنان را هرچه برجسته‌تر و مضحک‌تر نشان داد و بنیاد جریان‌های بی‌بنیاد و معتقدات باطل را متزلزل نمود.
 
ناقدان ادب معتقدند که اگر در جامعه‌ای حداقل آزادی نیز از اندیشمندان و روشن‌فکران گرفته شده باشد، طنز نیز پدید نمی‌آید. دکتر بهزادی در‌ این‌باره می‌نویسد: «طنز هم مانند هنرهای دیگر به آزادی نیاز دارد. همچون گیاهی که به نور و هوا و آب نیاز دارد و اگر از ‌این‌ها کم‌تر از آن‌چه نیاز دارد‌، برخوردار شود، برگ‌هایش زشت و خشن و خارهایش خشک و گزنده می‌شود. اما اگر از نور هوا و آب‌ یکسره محروم شود، ناچار می‌پژمرد» (۵) و دکتر شوقی می‌نویسد: «‌یکی از علت‌های رخنه نکردن طنز در آثار ادبی ‌دوره‌های گذشته‌، سلب آزادی فکر و بیان‌، از سوی حکومت‌ها بوده است که موجب پدیدآمدن افکار ساکن و بسته‌شدن افق فکری و پژمردن حس انتقاد و تازه‌جویی که لازمه‌ی طنزپردازی است، می‌شده است. زیرا طنز برای شکل‌گیری و رشد خود، نیازمند حداقل آزادی است و هر گاه ‌این امکان برای نویسندگان و شاعران پدید می‌آمد که در اندیشه و بیان از افق بازتری برخوردار بشوند، طنز و انتقاد اجتماعی نیز رشد کرده و رنگ عصیان و طغیان بر ادب آرام فارسی زده و توده‌های محروم و ستم‌دیده را به حرکت و تلاطم درآورده است» (٦)
 
در نتیجه در جوامع آزاد‌، آن‌جا که پلیدی‌ها شکست خورده‌اند‌، امّا هنوز از ‌میان نرفته‌اند‌، طنز صریح و شوخ و شاداب است، ولی در جوامعی که آزادی به هر بهانه و عنوان محدود شود ‌یا تا اندازه‌ی زیادی از میان برود، طنز به صورت ‌یک سلاح برنده و رایج به کار می‌رود و لحنی کنایه‌آمیز‌، گزنده و شکننده به خود می‌گیرد. به هر حال بی‌هوده نگفته‌اند که طنز در آزادی شکوفا می‌شود، مانند نهالی که برای رشد و بارآوری خود نیازی به آب و هوایی سالم دارد. و در میان شاعران و نویسندگان و هنرمندان‌، کسانی که به ‌این کار بزرگ دست زده‌اند، نه در قیدوبند سلاطین و رجال و دربار که انسان‌هایی آزاده و آزادمنش بوده‌اند.
دکتر نصر الله پور جوادی می‌نویسد: «با ‌این حال آزادگی از دیگاه شاعران عارف‌، نفی تعینات و تعلّقات مادی و دنیایی است و آزاده کسی است که نه غم گذشته را می‌خورد و نه غم ‌آینده را. آزادگی در حقیقت چیزی است که انسانیت انسان بسته بدان است » (٧)
 
شیوه‌های رایج در طنز:
رایج‌ترین شکل‌ها و شیوه‌های طنز به قرار زیر است:
 
الف ) تحقیر:
بنیادی‌ترین شیوه و ابزار هزل‌گو و طنزنویس تحقیر و کوچک‌شمردن است و آن کاستن قدر‌ یا بی‌ارزش‌کردن فرد‌ یا گروه از طریق بدجلوه‌دادن قد و قامت ‌یا شأن و مقام اوست. چرا که اغلب‌، مردم ‌یا به مقام و منزلت خود می‌بالند ‌یا به مال و منال و شاید قدرت جسمانی و ‌یا زیبایی و غیره که طنز پرداز با تحقیر و کوچک‌کردن اشخاص پر مدعا‌، آنان را متنبه می‌سازد مثلن حافظ می‌فرماید: یارب ‌این نو دولتان را بر خر خودشان نشان    این همه ناز از غلام ‌ترک و استر می‌کنند
 
ب ) تشبیه به حیوانات:
بسیاری از نویسندگان و شاعران طنزگو برای بیان مقاصد خود از جهان جانواران و صفات و حرکات آن‌ها سود جسته‌اند. و‌ این امر دو علت عمده داشته است: نخست ‌این‌که « با گفتار صریح ‌یا بدگویی‌، ریشخند مستقیم بزرگان و فرمان‌روایان را کاری ناممکن می‌دیده‌اند. دوم ‌این‌که آنان با تشبیه‌کردن قربانیان خود به حیوانات ـ که جز خوردن و زیستن و خوابیدن و بچه‌آوردن کاری نمی‌توانند-  ‌آن‌ها را از آسمان رفعت و شأن خیالی خودشان فرو می‌کشیدند‌، (٨) و با لحنی انتقادی و طنزآمیز رجال و بزرگان را اگر دارای صفات نفسانی و حیوانی برجسته‌ای بوده‌اند، به حیوانی که در آن صفت‌، سرآمد است تشبیه می‌کرده‌اند. مثلن تن‌پروری و تنبلی آنان را به خوک و مکاری و نهان‎کاری را به روباه و حماقت را به خرس و درندگی را به گرگ و... عطار در منطق‌الطیر جغد را نماد ثروتمندان خسیسی معرفی می‌کند که با وجود گنج و اندوخته‌ی فراوان همیشه در ویرانه منزل می‌کنند و سودی از دنیا نمی‌برند و‌ یا بط را نماد افراد متدینی می‌داند که سجاده بر آب می‌گسترانند، ولی با اصل مذهب کاری ندارند. البته ‌این تحقیر و کوچک‌کردن گاه به سطح نازل‌تر از جهان حیوانات‌ یعنی به جهان گیاهان و اشیاء نیز می‌رسد. اغلب متن‌های تمثیلی چون کلیله و دمنه‌، مرزبان‌نامه‌، منطق‌الطیر‌، قلعه‌ی حیوانات و ده‌ها اثر ادبی ‌دیگر از ‌این نوع هستند.
 
ج ) نادانی و کودن‌نمایی:
یکی از شیوه‌های رایج در طنزگویی "تحامق" ‌یا به اصطلاح بدیعیون تجاهل‌العارف است که بسیاری از تیزهوشان و نکته سنجان زمانه چون بهلول، ملانصرالدین، جوحی و... که عیب‌ها و مفاسد اجتماعی را نمی‌توانستند صریح بیان کنند، خود را به حمق و نادانی می‌زدند تا در برابر انتقادهای کوبنده‌ی خود مورد بازخواست قرار نگیرند. دکتر علی اصغر حلبی ‌می‌نویسد: «‌اینان مردمانی ابله و کودن نبوده‌اند‌، بر عکس‌، بسیاری از ‌آن‌ها بسیار هوشمند بوده‌اند و در شناخت بیماری‌های اجتماعی و نابسامانی‌های روزگار و زمانه‌ی خود‌، از مردم عصر بصیرتر و بیناتر بودند» (٩).
 
د ) خراب‌کردن نماد‌ها:
بی‌شک زبان و ادبیات هر ملتی برای خود نماد‌ها و نشانه‌‌هایی دارد که هر ‌یک از آن‌ها معرف کسی، چیزی و ‌یا قشری است. مثلن قاضی نماد دادخواهی ، سلطان نماد ظل‌الله، صوفی نماد تارِک مادیات و... است و هرگاه منتقد در هر ‌یک از ‌این‌ها صفات ضد معرف آن ببیند، به تخریب نمادها می‌پردازد. به گونه‌ای که عبید زاکانی در حکایات خود شیخ را برابر ابلیس، امام را نمازفروش، صوفی را معادل مفت‌خور، قاضی را لعنتی، نایب‌القاضی را بی‌ایمان، وکیل را باطل‌گردان حق، چشم قاضی را ظرف پرنشدنی، رشوه را کارساز بیچارگان، بزاز را گردن‌زن، طبیب را جلاد، دلال را حرامی ‌بازار، صراف را خرده‌دزد و صدها مورد دیگر را ‌این چنین معرفی می‌کند. در دیوان حافظ نیز واژه‌هایی چون صوفی‌، واعظ‌، محتسب‌، قاضی و... که همه بار معنایی منفی دارند، از ‌این دست هستند. رساله‌ی تعریفات عبید زاکانی که مشتمل بر ده فصل است و معنی برخی لغات را به صورت طنزآمیز بیان کرده است، از ‌این نوع است.
 
هـ ) ستایش اغراق‌آمیز و نامعقول:
گاه مدح و ستایش اغراق‌آمیز از حد معقول می‌گذرد و شاعر برای خشنودکردن ممدوح‌، آسمان را به زمین می‌دوزد و دروغ شاخ‌دار می‌گوید ولی هدف او ریشخند و طنزی عظیم است از جاه طلبی ‌و ناتوانی آدمی‌زاد در برابر ستایش و تمجید. به گونه‌ای که اغراق‌های موجود در بسیاری از شعرهای فارسی به‌اندازه‌ای نامعقول و دور از عرف و عادت است که وقتی اهل مغرب‌زمین ‌آن‌ها را می‌خوانند و معنی دقیق واژه‌ها و مفهوم‌های ‌آن‌ها را در می‌یابند، با اظهار شگفتی به خنده می‌افتند. دکتر حلبی‌ می‌نویسد: «شاعران در مدح فرمان‌روایان و زورمندان اغراق و بی‌مزگی را حتا به سر حد کفر صریح رسانیده‌اند و ممدوح را با ائمه و پیامبران سنجیده‌اند و شگقت ‌این‌جاست که بیش‌تر ‌این گویندگان داعیه دین‌داری و پاک‌اعتقادی نیز داشته‌اند. ولی ‌این دلیری بر شریعت‌، بر بی‌اعتقادی شاعر و فتور قوت صدق او در دین اشاره دارد. مثلن متنبی ‌در مدح ممدوح خود گفته است: ان کان مثلک او هو کائن   فبرئت حینئذ من الاسلام اگر [ممدوح] مثل تو است و‌ یا بوده، در آن صورت من از اسلام بری هستم (‌یعنی مسلمان نیستم)
یا:
حکم تو نافذ است نه احکام روزگار   پس حکم کن که واحد قهار هم تویی
عنصری در مدح سلطان محمود گفته است:
کرام الکاتبینش گر ببینند   که بنویسند بهر روز داور
 
یکی گوید که مهدی گشت پیدا    یکی گوید نبی ‌الله اکبر    (١٠)
 
 
و ) بزرگ ‌کردن:
منظور بزرگ‌کردن مطلبی ‌غیرجدی و بی‌اهمیت است که در انتقاد از بحث‌های علمای دین در مسایل فقهی به کار می‌رود. دکتر جوادی می‌نویسد: «قاآنی در شعرهای خود واعظی را وصف می‌کند که ظاهری به‌غایت مقدس‌مآب و عوام‌فریب دارد ولی هنگامی ‌که شروع به موعظه می‌کند، سخافت رای و محدودیت فکری او آشکار می‌شود. مثلن در صنع و قدرت خداوندی داد سخن می‌دهد و برای اثبات نظر خود مثالی می‌آورد و می‌گوید: «فکر کنید چه قدرتی جز قدرت او می‌تواند پشگل بز را چنین گرد خلق کند» (١١)
 
پی نوشت‌ها:
١ـ پایان‌نامه‌، دکتر احمد شوقی‌، ص ٢.
 
٢ ـ خنده‌سازان و خنده‌پردازان‌، عمران صلاحی‌، ص ٢٨.
 
٣ و ٤ ـ خیل خیال‌، دکتر علیرضا مظفری‌، ص ١٩٧و ١٩٨.
 
۵ ـ مجموعه سخن‌رانی‌ها دومین کنگره تحقیقاتی ‌ایرانی‌، ج ١، طنز چیست‌، ص ٢١.
 
٦ ـ پایان‌نامه‌، دکتر احمد شوقی‌، ص ٤.
 
٧ ـ نشر دانش‌، سال 13‌، شماره اول‌، ١٣٧١، ص ۵.
 
٨ و ٩ و ١٠ ـ تاریخ طنز و شوخ طبعی در‌ ایران‌، به‌ترتیب صص ٦٣ و ٧٢ و ٨٢ ـ ٨٠
 
١١ ـ تاریخ طنز در ادبیات فارسی‌، ذیل بزرگ‌کردن‌، ص ٢٣.
 
ناصر ناصری