نظریهای در روایتشناسی ساختارگرا
ساختارگرایی کوششی برای کاربرد نظریة زبانی در زمینة موضوعات و فعالیتهای غیرزبانی است. یکی از جنبههای موفقیت ساختارگرایانْ روایتشناسی یا بررسی روایت است.
کلود برمون از برجستهترین نظریهپردازانی است که بنابر دیدگاه چهرههای شاخصی مانند مکاریک و رابرت اسکولز از روایتشناسان ساختارگرا به شمار میآید؛ ولی دیدگاههایش به پساساختارگرایی نیز بسیار نزدیک است. او بهمنزلة صاحبنظری در حوزة روایتشناسی ساختارگرا، کنش، کنشگر و موقعیت را چنانچه جریانی نو ایجاد کند پیرفت مینامد. گِرِماس نیز بهمنزلة شخصیت برجسته در ساختارگرایی معتقد است هر روایت دو سطح بازنمایی دارد: یکی سطح اصلی دربردارندة مشخصههای معنایی و ساختاری و دیگری سطح ظاهری است (Griemas, 1977: 23). کلود برمون (claude Bremond)، صاحب مقالههای «پیام روایتی» و «منطق ممکنهای روایتی» و نیز کتاب منطق قصه (Logiquedurécit) کوشید قاعدهای همگانی دربارة روایت و سیر آن یابد (رک: اخوت، 1371: 66). پیشنهاد او مبنی بر این است که واحد پایة روایت را ـ عناصر اولیهای که روایت برپایة آنها سوار میشود ـ درکل «پیرفت» مینامند. پیرفت توالی منطقی هستههایی است که با هم رابطة همبستگی دارد. پیرفت زمانی آغاز میشود که یکی از عبارتهای آن با قبلی همبستگی دارد و وقتی پایان مییابد که یکی دیگر از عبارتها با بعدی همبستگی ندارد (بارت، 1394: 36)؛ یعنی چالش یا تقابل اساسی که از ترکیب زبان ساختار، نماد، استعاره و معنا حاصل میشود و انتظار شنونده را از چندوچون حادثه به اوج میرساند. او معتقد بود ترکیبی از پیرفتها (sequences) روایت را تولید میکند (Bremond,1970:248). «برمون عقیده دارد که واحد پایة روایت کارکرد نیست؛ بلکه پیرفت است و یک روایت کامل را، هر قدر بلند و پیچیده باشد، میتوان همچون تلفیق پیرفتها معرفی کرد» (اسکولز، 1379: 140). او با تغییراتی که در نظریة پراپ داد به این نتیجه رسید که از اجتماع سه نقش ویژه، یک توالی به دست میآید. معمولاً این سه نقش ویژه باید از سه مرحلة منطقی بگذرد تا بتواند یک توالی را تشکیل دهد. این سه مرحله عبارت است از: 1) امکان یا استعداد (possibility)؛ 2) فرایند (process)؛ 3) نتیجه (outcome). سه کارکرد نامبرده را میتوان به وجه دیگری بررسی کرد. به نظر برمون هرگونه روایت از سه پایة زیر تشکیل شده است: 1) موقعیت پایدار الف تشریح میشود؛ 2) امکان دگرگونی الف پدید میآید؛ 3) الف دگرگون میشود یا نمیشود.
در هر مرحله از بسط و گسترش، حق انتخابی وجود دارد. در مرحلة دوم تحقق یا تحققنیافتن و در مرحلة سوم توفیق یا شکست (اسکولز، 1379: 140). امکان دگرگونی «الف» یعنی پلة دوم را مرحلة گذار میخوانیم (احمدی، 1370: 166). میتوان گفت مورد اول با مرحلة استعداد، مورد دوم با مرحلة فرایند و مورد سوم با مرحلة نتیجه سازگاری دارد. برمون معتقد است ما باید یک روایت را در سه مرحله از یکدیگر تفکیک کنیم: امکان بالقوه، فعلیت و تحقق (اسکولز، 1379: 139). نخستین مرحله بدون کنش است؛ روایت زمینهای را میچیند امکانپذیری کنش را فراهم میآورد. در دومین مرحله عناصری به روایت افزوده میشود و آن را به جریان میاندازند (+) و یا افزوده نمیشود. در این صورت اتفاقی رخ نخواهد داد (-) (برتنس، 1384: 83). چنانچه رخداد به فعل درنیاید دیگر روایت چندانی در پیشِرو نداریم. شمایلی که برمون از ساختار روایت به دست داده است چنین است: رخداد یا به فعل درمیآید یا درنمیآید. اگر به فعل درآید، دو حالت دارد، یا کامل میشود و یا کامل نمیشود. پس نقطة آغاز نه کنش؛ بلکه رخداد است (احمدی، 1370: 170).
برمون اصل توصیف صورتها را در تقلیل روایت به واحدهای کوچک یا «خردهروایتهایی» میداند که براساس طرحوارهها سازماندهی شده است. طرحوارهها نیز با تعداد کمی از موقعیتهای اساسی در زندگی مرتبط است؛ و میتوان آنها را با واژههایی مثل اغفال، قرارداد، حمایت و ... ترسیم کرد (بورنوف، 1387: 48).
نظریة برمون متأثر از پراپ است؛ ولی تاحدی نظریة او کاملتر است. از دید و منطق نقشویژههای پراپ اگر قهرمانی علیه نیرو و یا شخصیت خبیثی به پا خیزد، بیتردید پیروز میشود؛ درصورتیکه در دستگاه منطق برمون قهرمان «همیشه بر ضد آدم خبیث به پا نمیخیزد و اگر هم دست به چنین کاری بزند ممکن است پیروز شود یا شکست بخورد» (اخوت، 1371: 67‑68).
برمون معتقد است توالی و پیرفتهای مختلف، باعث خلق روایت میشود. او توالی قصه را از سه شکل زیر بیرون نمیداند:
1) توالی زنجیرهای (enchainment): نمونة این توالی میثاق و یا آزمونی است که قهرمان باید انجام دهد. قهرمان برای انجام میثاق خود به کنشهایی دست میزند که هریک از این کنشها با واکنشهایی روبهروست. این کنش و واکنشها زنجیرهوار ادامه مییابد تا قهرمان میثاقش را به سرانجام رساند و یا نتواند به مقصود خود برسد و شکست بخورد (همان: 68).
2) توالی انضمامی یا محاطی (enclave): این توالی بهمنزلة نوعی خاص یا جزئیات یکی از کارکردهای خود، در داخل توالی دیگر جای میگیرد (ریمون کنان، 1387: 37). به عبارت دیگر «اگر تبلور یک توالی نیاز به کمک و حضور توالیهای دیگر داشته باشد به آن انضمامی میگوییم؛ برای مثال قهرمان قصه برای انجام هدف مورد نظر خود نیاز به کمک نیروهای یاریدهنده دارد و در هر مرحله از مأموریت خود باید از این نیروها یاری بگیرد تا به هدف خود برسد (یا به هدف نرسد و شکست بخورد). به عبارت دیگر توالی اول (یعنی بستن میثاق و حرکت برای انجام مأموریت) ممکن نمیشود مگر اینکه قهرمان مراحل استفاده از ابزار یا نیروهای یاریدهنده را پشتسر بگذارد و سرانجام به مرحلة نهایی مأموریت خود برسد» (اخوت، 1371: 69). برمون این توالی را به شکل زیر جمعبندی کرده است (همان: 69).
3) توالی پیوندی (joining): اگر به توالی شمارة 2 که تنها از دید قهرمان در نظر گرفته شده است دیدگاه رقیب او را اضافه کنیم، توالی پیوندی به دست میآید. درحقیقت در این توالی کنش قهرمانی در پیوند با قهرمان (ضدقهرمان) دیگر ارزیابی میشود؛ به عبارت دیگر آنچه از دید قهرمان بهبود وضعیت تلقی میشود ازنظر آدم و یا نیروی خبیث بدترشدن وضعیت یا انحطاط است. بقای یکی در نابودی دیگری است. جویندگان قدرت و مدافعان قدرت دو نیروی متخاصماند که منافع یکی متضاد با آن دیگری است. تمام کنشهای قهرمانی که به دنبال نجات شاهزاده خانم از چنگال دیو است متضاد خواست و کنشهای دیو است و برعکس (همان: 69‑70).