تأثیر گلستان سعدی بر ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی
میرزا حبیب اصفهانی (۱۳۱۲/۱۳۱۱-۱۲۵۱هـ .ق) در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، میراث نویسندگی سنتی فارسی را به داستاننویسی جدید انتقال داده است. شیوۀ نگارش میرزا حبیب در این ترجمه -که متنهای گوناگون در آن حضور دارند - به گونه ای است که گویی متن های گذشته در این آخرین شعلۀ نثر سنتی، با هم همنوایی بزرگی را بر پا کرده اند. در این میان آثار سعدی بهویژه گلستان، حضوری چشمگیرتر دارد.
مطالعۀ ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا از دیدگاه تحلیل روابط بینامتنی، ابزاری برای بهرهگیری از رویکردهای نقد ادبی معاصر برای درک بهتر این اثر و بررسی ارتباط آن با دیگر آثار است. بررسی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی بر اساس بینامتنیت، میزان وامگیری، اقتباس، تقلید یا استفادۀ میرزا حبیب را از آثار پیشینیان آشکار میسازد. شاعر بودن میرزا حبیب و احاطۀ وی بر ادبیات فارسی و آثار ادبی گذشته، امکان بهرهگیری از دیگر متون را در این ترجمه برای او فراهم آورده است. علاوه بر این، تمایل به اطناب و تطویل کلام متناسب با نوع اثر و به اقتضای گرایش به لفظپردازی و آرایش سخن، استفاده از گفتههای شاعران و نویسندگان را در نثر میرزاحبیب به همراه داشته است. اذعان حاجیبابا، شخصیت اصلی داستان، بر این نکته که «در عالم سخندانی هم از برکت نفس آخوند، صحبت خود را مناسب کلام از اشعار شعرای بنام، خاصه از سخنان شیخ سعدی و خواجه حافظ، نمکین و رنگین مینمودم» یا «مرا چندان سواد هست که بتوانم خواند و نوشت بلکه قاری قرآن و حافظ اشعار سعدی و حافظ نیز هستم و به شهنامه بیتتبع نیستم» (موریه، 1379: 60 و 18)، زمینۀ خوبی را برای حضور متنهای دیگر در ترجمۀ سرگذشت حاجیبابا فراهم کرده است.3 میرزاحبیب علاوه بر اشعار سعدی، از گفته های دیگر شاعران نیز بهره میگیرد:
- اشاره به نام و بیتی از فردوسی در «گفتار چهل و چهارم»: «آخرالامر برای تسلیت من این بیت فردوسی بخواند:
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین گهی زین به پشت
(موریه، 1379: 202)
- نقیضه و پارودی مانندی که در «گفتار شصتم» و در اقتفای بیتی از سنایی غزنوی که در قصیده «برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن» آمده است در صحت انتساب آن به سنایی تردید وجود دارد4: «میدانی که اکنون خود را شهید زنده قلم خواهم داد و این نام، به خصوص نام ریش کنده شدن، از تمام مال و منال، حتی خر سفید و متعگان نیز بیشتر به کارم خواهد خورد. سالها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش/ عابدی را خرقه گردد یا حماری را رسن» (موریه، 1379: 292). در «گفتار چهل و چهارم» نیز به همین بیت استناد شده است: «همینکه دنبالۀ کار دید که من به جهت خاطر زنی ترک پیشرفت کار نمودهام، به یکباره ترک عزت و حرمتم کرد و به آواز بلند گفت: رفیق، قابل تشریفی که دست قدر بر بالایت دوخته بوده است نبودی! سالهاباید که تا یک مشت پشم از پشت میش/ عابدی را خرقه گردد یا حماری را رسن»(موریه، 1379: 202).
- اشاره به سرودهای از قائم مقام فراهانی در «گفتار شصتم»: «بعد از انجام سرگذشت ملا نادان گفتم چون دولت و نکبت ما هر دو وابسته به تقدیر آسمانی است، به اقتضای همان تقدیر، از کجا که باز به سعادت اولین نرسی؟ روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد/ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد» (موریه، 1379: 202).
- انس ذهنی میرزا حبیب اصفهانی با غزلیات حافظ، نه تنها حضور تک بیتهایی از اشعار این شاعر را در ترجمه و نثر سرگذشت حاجیبابا موجب شده بلکه درج غزلی کامل از حافظ را به تناسب سیر داستان (و زمینۀ تغزلی-عشقی آن) به همراه داشته است:
- «به مفاد چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/ به یاد آر حریفان بادهپیما را،بسیار دلم میخواست که لااقل دوست خود را از دولت و نعمت خود بهرهمند سازم»(موریه، 1379: 32). بیت با اندکی تحریف همراه شده است: «چو با حبیب نشینی و باده پیمایی/ به یاد دار محبان بادپیما را»(حافظ،1387: 6).
- «بر خود مصمم کردم که دستاز طلب ندارم تا کام من برآید/ یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید. اگر همه باید با دجال بسازم، آن فرشتهمثال را میربایم»(موریه، 1379: 172).
- «من شما را هممذهب و همولایتی انگاشتم و چشم یاری داشتم. خود غلط بود آنچه میپنداشتم. این همه بیرحمی و نامردی در حق من چراست؟» با اندکی حل و درج: «ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم» مطلع غزلی از حافظ است(حافظ،1387: 502).
- «این مرد خود را بسیار بزرگ و سایر فرنگان را بسیار خرد میشمرد و نام دیگران را چنان به استخفاف و استحقار میبرد و محلشان نمیگذاشت که گویا پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت»(موریه،1379: 339). مصرع از بیت: «یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت» گرفته شده است(حافظ، 1387: 189).
- «یکدیگر را وداع کردیم با این قرار که هر وقت خوش که دست دهدمغتنم شماریم»(موریه، 1379: 118). بخشی از مصراع غزلی از حافظ است که حاجیبابا صورت تقریبا کامل آن را چند صفحه بعد، همراه با تار می خواند: «تار خانم را برداشتم و آهنگ نغمۀ خود را با آواز ساز دمساز نموده، این غزل حافظ را که در جوانی برای لذتافزایی مشتریان دکان پدر آموخته بودم شروع به خواندن نمودم:
خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
پیوند عمر بسته به مویی است، هوش دار
راز درون پرده ز رندان مست پرس
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
سهو و خطای بنده چو گیرند اعتبار
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟...
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟
ای مدعی نزاع تو با پردهدار چیست؟
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست؟
معنی عفو و رحمت پروردگار چیست؟
تا در میانه خواسته کردگار چیست؟
زینب از شادی بیخود افتاد»( موریه،1379: 122-121). در مقایسه با اصل غزل، بعضی مصرعها تغییراتی اندک یافته و چند بیت نیز حذف شده است (ر.ک. حافظ،1387: 91).
علاوه بر اشارههای مستقیم به ابیات، نمونههایی از حل و درج غزلیات حافظ و دیگر شاعران نیز در نثر میرزا حبیب مشاهده میشود:
- «مشتریان را حریفی ظریف و نادرهدان و رندان را رفیق حجره و گرمابه و گلستان بودم»(موریه،1379: 18). جمله، علاوه بر داشتن رنگ و بوی موازنه و سهل و ممتنعگویی سعدی، یادآور این بیت حافظ نیز هست: «اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش/ حریف خانه و گرمابه و گلستان باش»(حافظ،1387: 369).
- «گفتم ای به چشم! خاطرجمع باشید! خواهان پیدا بشود، من حدیثم همه از سرو و گل و لاله می رود و در دل خود میگفتم یعنی از ثلاثۀ غسّالۀ مردهشو برده!»(موریه،1379: 164)که حل و درج طنزآمیز بیت «ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود/ وین بحث با ثلاثۀ غسّاله میرود»(حافظ،1387: 305) از غزلی با همین مطلع است.
- «پادشاه به قصد خانۀ حکیم از ارگ بیرون آمد. راهها همه رُفته بود و آبزده»(موریه، 1379: 134) که اشارهای کوتاه اما گویا است به بیت «در سرای مغان رُفته بود و آبزده/ نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده»(حافظ،1387: 571) از غزلی با همین مطلع.
- «جناب راست گفتی که باید از آن درویش ملعون برحذر بود! پولم را برد و مرا به درد درویشی نشاند!... اکنون، کجا روم، چه کنم، چه چاره سازم؟»(موریه،1379: 230) که اشاره صریحی است به «کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟ /که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول»؛ بیت چهارم غزلی از حافظ، با مطلع «اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول/ رسد به دولت وصل تو کار من به اصول»(حافظ، 1387: 413).
- «به سبب نزدیک شدن شب، راه اشارات مسدود بود اما به حکم دو سری مهربانی، یقین داشتم که او هم در همین تلاش است»(موریه،1379: 140). همین اشارۀ کوتاه، به خوبی ذهن مخاطب را به سوی دوبیتی زیبای باباطاهر سوق میدهد: «چو خوش بی مهربونی هر دو سر بی/ که یک سر مهربونی درد سر بی// اگر مجنون دل شوریدهای داشت/ دل لیلی از او شوریدهتر بی»(بابا طاهر، 1376: 157).
با این حال بیشترین سهم در روابط بینامتنی ترجمۀ سرگذشت حاجیبابای اصفهانی با دیگر متون، به آثار سعدی به ویژه گلستان اختصاص یافته است. توجه خاص میرزا حبیب به گلستان سعدی و بسامد وامگیری وی از این اثر، میزان تأثیرپذیری و متابعت نویسنده را از سبک و اسلوب سعدی نشان میدهد. دقت در الگوی نوشتار میرزا حبیب در گرایش به سادگی و روانی کلام، به خوبی پیروی وی را از سبک سهل و ممتنع سعدی و بلاغت بیان موجود در گلستان مشخص می کند. این امر که به پرهیز آگاهانۀ میرزا حبیب از تکلفهای لفظی و معنوی در کلام، تحول اسلوب نویسندگی و پیشگامی وی در تحول نثرنویسی فارسی انجامید، نقش و اهمیت گلستان سعدی را در تثبیت و تحول زبان فارسی آشکار میسازد.