- ب ب +

بررسی کهن الگویی زمان

زمان، مفهومی گسترده، عمیق و تا حدود بسیار زیادی ناشناخته و کهن‌ است که از آغاز آفرینش، ذهن بشر را به خود مشغول کرده و در فرهنگ ایران و جهان سابقه‌ای بسیار طولانی دارد؛ به گونه‌ای که گاه در برخی باورهای کهن، زمان را یکی از خدایان یا حتی خدای خدایان می‌دانسته‌اند.
 زمان و مفاهیم آن، در فرهنگ جهان، سابقه‌ای طولانی دارد. زَروان (زِروان، زُروان) یا زمان، در آیین ایرانی، خدای زمان یا فرشتۀ زمان است که با صفت اَکرانه (بی‌کرانه) از او یاد شده است. «در لوحه‌های بابلی مربوط به قرن پانزدهم ق.م. از ایزدی به نام زروان سخن رفته ... در متون پهلوی هم دربارۀ آن سخن یه میان آمده است» (انوشه، 1381: 2/ 419) در برخی بندهای اوستا از زروان یاد شده است، او در جاهایی در ردیف ایزدان می‌آید و از آن، ایزد زمانۀ بی‌کران اراده می‌شود (ر.ک: اوشیدری، 1389: 305). «در آیین میترایی نیز زمان بی‌کران که بر سرنوشت همگان چیره بود، در رأس نظام الهی قرار داشت» (انوشه، 1381: 2/758). کیش زروانی، نام خود را از زروان گرفته، که از نظر زروانیان وجود غایی است. زروان، همان زمان و مکان نامحدود و اولیه است (هیلنز، 1371: 116). محققان غربی، برای آیین زروانی منشأ غیرایرانی جسته‌اند (ر.ک: میر جلالی مقدم، 1372: 23).

توجه ویژه به اهمیت زمان، گاه‌شماری دقیق، جشن‌ها و اعیاد و مراسم ویژه‌ای را در ایران سبب شده است (جنیدی، 1358: 19 به بعد). برخی زمان را امری وهمی، برخی آن را قدیم و برخی محدث می‌دانند (ر.ک: یاحقی، 1357: 215). زمان برای ایرانیان، مفهوم خاصی داشته است. آنان زروان را همیشه پایدار، قدیم، جاودانی و بی‌کرانه می‌دانستند؛ «از این زمان بی‌کرانه است که زمان کرانمند آفریده شده و ادامۀ خلقت از طریق توالد و تناسل میسر گردید» (انوشه، 1381: 2/ 419). زمان بی‌کرانه می‌تواند خود را هر بار به صورت‌های نوعی متفاوت بنمایاند و بارقه‌ای از جاودانگی خود را آشکار کند. ارتباط لحظه و ابدیت با جزء و کل از مشخصه‌های زمان اساطیری است. «تکامل تدریجی جهان از زمان، به نظر بعضی این مفهوم را در بر داشت که سپهر جهان را محدود می‌کند و بر آن نظارت دارد» (هیلنز، 1371: 119). این اعتقاد به تقدیر و تأثیر آسمان‌ها بر سرنوشت، نفوذ زیادی در افکار ایرانی برجای گذاشت و نمونه‌های فراوانی در شعر حافظ دارد:

مرا روز ازل کاری بــجـز رندی نفـرمـودند

 

هرآن قسمت که آن‌جا رفت از آن افزون نخواهد شد
                              (حافظ ، 1385: 165)

برخلاف‏ حماسه و افسانه که قدمت وقایع آنها را تا حدودی می‏توان اندازه‏ گرفت، در روایات اساطیری، زمان «بسیار قدیم» است و گاهی به روز ازل می‏رسد (بهار، 1374: 194). زمان اساطیری که در ذهن مردمان بدوی هست، زمانی خاص است. آنها تنها زمان آغاز را می‌شناسند (شایگان، 1381: 141-140). برخی، زمان قدسى و اسطوره‌اى را نوعی ازلیت می‌دانند؛ لمحه‌ای که گذر زمان بر آن بی‌تأثیر است، چرخه‌ای که آغاز و پایانی ندارد، زمانى که «بنا به سرشت خود، تجربه‌ناپذیر است و مطلقاً همان که بوده، همواره باقى مى‌ماند» (کاسیرر، 1378: 182). اسطوره، ازسرگذشت‌های قدسی و مینوی و از وقایعی سخن می‌گوید که در «زمان اولین» یعنی زمان آغاز همه چیز روی داده‌اند و همیشه یک روایت از پیدایش نخستین را بازگو می‌کند؛ «یعنی می‏گوید که چگونه‏ چیزی پدید آمده، موجود شده، و هستی خود را آغاز کرده است» (الیاده، 1362: 14). شعر حافظ سرشار از اشاره به این نخستینه‌ها است؛ مثلاً اشاره به عشق، عهد الست و حتی زمانِ ازل که تا بی‌نهایت در گذشته پیش می‌رود:

سلـطان ازل گـنـج غـم عشــق بـه مــا داد

 

تا روی در این مــنزل ویــرانـه نــهـادیــم
                           (حافظ، 1385: 371)

عهد الست، یکی از کهن‌الگوهای زمانی پرتکرار در اساطیر اسلامی است که از تجلی خداوند بر دل‌ها، اقرار همگان به خداوندی او و پیمان بستن که غیر او را به خداوندی نگیرند، سخن می‌گوید (ر.ک: مولایی، 1368: 17).

حافظ و زمان

عارف، دو نوع زمان معمولی و مقدس را تجربه می‌کند. زمان معمولی پر از محدودیت و زمان مقدس کوتاه اما نامحدود است. در این زمان، روح عارف از هستی مادی فاصله می‌گیرد، با ابدیت پیوند می‌یابد و به شناخت و درک حقایق هستی می‌رسد. زمان مقدس و وقت خوش، تجربۀ حوادث گوناگون و مقدسی است که در زمان نامعلومی در گذشته‌های دور رخ داده‌اند و عارف این حوادث را دوباره و مرتبه به مرتبه تجربه می‌کند. «از این رو، زمان قدسى و وقت خوش براى عارف به صورت نامحدود بازیافتنى و تکرارشدنى است» (صرفی، 1388: 97). عارفان با قرار دادن حادثه‌اى خاص در زمان‌هاى قدسى و اسطوره‌ای به آن دو ویژگى اساسى اعطا مى‌کنند: نخست آن حادثه را مقدس مى‌سازند. دیگر، آن‌را توجیه مى‌کنند؛ «زیرا از نظر اندیشۀ اسطوره‌اى، وجود گذشته دیگر «چرا» ندارد: گذشته چراى چیزهاست» (کاسیرر، 1378: 181-180). ارجاع به گذشته و شناخت ریشه‌ها، از جهات دیگر نیز مفید است. «شناخت ریشه و اصل هر چیز، موجب تملک و تصاحب سحرآمیز آن چیز را فراهم مى‌آورد» (الیاده، 1362: 84). به جهت همین ارجاع و شناخت است که حافظ، گویی خود را حاکم بر افلاک و بهشت و حتی سرنوشت آدمیان می‌داند و برآن می‌شود تا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد، به کسانی که با او به میخانه می‌روند، بهشت عدن ببخشد یا بر کنگرۀ عرش کوس ناموس یار را بکوبد و علم عشق او را بر بام سماوات ببرد (ر.ک: حافظ، 1385: 373 و 374).

   در دیوان حافظ، زمان از ازل، ابد و حال ترکیب شده است. گذار در حال، گذشته و آینده، پیوسته در شعر او جریان دارد. با ورود به زمان نمادین، حافظ به زوایای پنهان هستی راه می‌یا‌بد و غرق در جذبه و الهامی شاعرانه-عارفانه، با ناخودآگاهِ عمیق بشری پیوند می‌یابد. در شعر او، رویدادهای اساطیری، به‌ویژه آغاز آفرینش و ازل، جایگاهی والا دارد. «این معانی، در بیشتر موارد ... از لحظه‌ای از حال در گذشته‌ای دور خبر می‌دهد، به نحوی که گویی ذهن گسترش‌یافتۀ راوی، در آن، شاهد وقایع بوده و نوعی حضور اساطیری داشته که زمان را عام و انسانی می‌سازد» (سلاجقه، 1387: 5). حافظ، در این زمینه، بیشترین بهره را از زمان و متعلقات آن برده است؛ برای نمونه، در ابیاتی چون:

شـعــر حـافـظ در زمان آدم اندر بـاغ خلد

 

دفـتـر نســرین و گل را زیـنت اوراق بـود
                            (حافظ، 1385: 206)

در نظر انسان معمولى، زمان ژرف‌ترین مفهوم وجود را تشکیل مى‌دهد و با زندگى پیوند ناگسستنى دارد. از این رو، آغاز و پایانى چون تولد و مرگ دارد. اما، براى عارف زمان غیرروحانى و معمولى مى‌تواند به‌سبب بروز حالت‌ها و جذبه‌هایى خاص متوقف شود. لحظۀ مقدسى که عارف در درون خود احساس مى‌کند بر انقطاعى از زمان معمولی و ورود در زمانى روحانى و مقدس دلالت مى‌کند. این لحظه‌ها، دیگر زمان تاریخى امروز و دیروز نیست؛ بلکه پدیدآورندۀ زمانى است که در آن یک حقیقت ناب، مثل آفرینش جهان و انسان، پیدایش عشق، دیدار با معشوق یا واقعۀ روحانى خاصى کشف مى‌شود. در این لحظه‌ها، عارف به زمان ازل وارد مى‌شود؛ بدین معنا که بى‌واسطه «در زمانى که زمان دیگرى بر آن مقدم نیست، حقیقتى را کشف مى‌کند» (الیاده، 1375: 57).

پیش ازین کاین سـقـف سبز و طاق مینا برکشند

 

منـظر چشـم مرا ابـروی جـانــان طـاق بود
                           (حافظ، 1385: 206)

شعرا و دل‌آگاهان پیوند قوی‌تری با ناخودآگاه دارند؛ چنان‌که برخی شمن‌های آمریکای شمالی مدعی‌اند «خاطرات مربوط به هستی پیش از تولد» را «به‌روشنی» نگاه داشته‌اند (الیاده، 1375: 166). انسان‌هاى رازآشنا چون حافظ، با رهایی از قید زمان، «به سرآغاز زمان مى‌رسند و به زمان بى‌زمان... به ابدیت و لم‌یزل که پیشتر از تجربه و دریافت زمان وجود داشته است و هبوط نخستین حیات انسانى آن تجربه را بنیان نهاده است، مى‌پیوندند» (الیاده، 1362: 93).

اوقات خوش آن بود که با دوست بــه سر شد

 

بـاقی همــه بـی‌حاصــلی و بـی‌خبـری بود
                          (حافظ، 1385: 216)

 

عباس محمدیان و پروین هاشم پور و مهین میرزابیاتی - بررسی کهن الگویی زمان در شعر حافظ