پیوند ادبیات و اسطوره
سِیْلِنوس_Σειληνός ملازم سالمند ماینادها در عیشونوشهای دیونوسوس، و طبق برخی روایت ها فرزند هرمس است.
بدلیل بینی کوچکِ سربالا، دم و گوشهایی شبیه اسب، شکمی گنده و سری طاس، سقراط را از لحاظ شکل و شمایل ظاهری با او قیاس میکردند.
سیلنوس به فراست و پیشگویی شهره بود. ویرژیل میگوید که روزی دو چوپان سیلنوس را گرفتند و او داستانهای افسانهای برای آنها تعریف کرد.
روزی میداس شاه فروگیا دستور داد سیلنوس را برای او بیاورند. در آب چشمهای که سیلنوس از آن مینوشید شراب ریختند و هنگامیکه سیلنوس از آن نوشید مست شد و به خواب رفت، سپس خدمتکاران شاه او را نزد شاه بردند. شاه راز زندگی انسان را از او پرسید و او در پاسخ گفت:
«بهترین چیز برای انسان این است که اصلا به دنیا نیاید، و بعد بهترین چیز این است که انسان هر چه زودتر از دنیا برود.»
سوفوکلس نیز در یکی از نمایشنامه های خود همین تعبیر را به کار میبرد و میگوید:
«زاییده نشدن بزرگترینِ نعمتهاست.»
پس از سوفُکلِس، اوریپید همین مضمون را با بیانی متفاوت اعلام میدارد: «کودکِ نوزاد را به سبب مصیبتی که در انتظارش است باید با ناله و اندوه به پیشباز رفت، و وقتی که مرگ فرا رسید و رهائیش بخشید باید سرودِ نشاط انگیز بدرقهٔ راهش کرد و به گورستان برد.»
پ.ن: شعرای یونانی و تراژدی نویسان بزرگ اغلب از داستانهای اساطیری فرهنگ خود به عنوان درونمایهای برای خلق اثر خویش و انتقال معنای مد نظرشان استفاده میکردند.