- ب ب +

ماه رجب افروخت رخ این الرجبیون

ماه رجب افروخت رخ این الرجبیون
نک بخت خدا داده و نک طالع میمون
 
ای ساقی گلچهره بیاور می‌گلگون
گر لشگر دی بسته ره گلشن و هامون
 
در خانقه اسباب طرب ساز مهیا
 
افروخته آتش به جهان دی ز دم سرد
گلکشت پر از برف بود در عوض ورد
 
شرحش نتوان داد که سرما چه بما کرد
یارب که رسد عید و رهد دل ز غم و درد
 
یعنی رود این زحمت سرما ز سرما
 
ای روی تو بکشسته ز خور گرمی بازار
افسرده دل از سردی دی آتش می‌آر
 
گر نرگس شهلا نبود نیست بدان کار
ما را بنظر نرگس چشم تو بس ای یار
 
کاموخته شهلایی از آن نرگس شهلا
 
بی لاله و گل باغ گر از باد خزانست
غم نیست که روی توبه از باغ جنانست
 
گر سر و لب جوی نباشد چه زیانست
جو چشم من و قامت تو سرو روانست
 
بر چشم من ای سرو روان خیز و بنه پا
 
ای پای دل اندر خم زلفت به سلاسل
در صیف و شتا دل به گل روی تو مایل
 
گیرم که بهار آید و گل سرزند از گل
با بودن گیسو و عذار تو کجا دل
 
بر سنبل بویا نهم و لاله حمرا
 
باری مه من گرچه بود فصل زمستان
از مقدم این ماه جهان گشته گلستان
 
حیفست رود بی‌زدن باده ز دست آن
ماهیست که در آن چو دل باده پرستان
 
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار