- ب ب +

شکایت نی و حکایت دمیدن در آن ...

 آن چه در شکایت این نی هست شاید بارها خواننده‌ای را که مثل او به دنیای عظیم مثنوی نفوذ کرده باشد تا پایان کتاب در همین حالت بی خودی در این اقلیم بی وزنی نگه می‌دارد و با امواج احساس و تخیل پرهیجان گوینده در یک دنیای فراموش شده-دنیای عارفان زاهدان و صوفیان راستین- سیر می‌دهد. و هر ولادت دیگر جنبش و رویش تازه‌ای به وجودش می‌بخشد که در عین حال تمام فراخنای یک بی پایان واقعی را در آن تجربه می‌کند اگر یک لحظه احساس ملالی در این احوال هست آن جاست که انسان به خود می‌آید و پیوند خود را از بیخودی و بی پایانی می‌گسلد در این حال ناله‌ی نی در وجودش به خاموشی گراییده است.
آن چه از آن به گوش می‌آید آهنگ یک موسیقی دوردست نیست‌، حکایت روح اوست. شکایت روح انسانیت است که در دنیای بیگانه‌ی بیگانگان، در بین کسانی که بی اعتنا از کنارش می‌گذرند و به آن چه در درون جان اوست اهمیتی نمی‌دهند خود را تنها، فرونهاده، و از یاد رفته می‌یابد. 
این که خود مولانا این اثر عظیم شعر و عرفان و شور و هیجان را اصولِ اصول دین می‌خواند به یک تعبیر نیز از آن روست که وی جوهر دین را همان رابطه‌یی می‌یابد که پیام نی آن را بین انسان و خدای او بین روح جزیی و کل کاینات برقرار می‌کند و سراسر مثنوی که در دنباله ی شکایت و حکایت نی آمده است نیز چیزی جز این نیست. 
نی او هم که نی «چوپان» است در عین حال رمز و مظهر الهام نبوت که نزد وی اولیاء وارث آن به شمارند نیز هست نه فقط بدان سبب که چوپانی هم نوعی ارتباط با عالم پیغمبری دارد بلکه مخصوصاً بدان جهت که دمیدن در نی، تعبیری از نفحه‌ی الهی است که هم به انسان عادی روح و حیات می‌دهد و هم انسان کامل را از الهام ربانی فیض‌یاب می‌نماید.
 
برش‌هایی از کتاب نردبان شکسته، عبدالحسین زرین‌کوب، ص 18-20